آینده ی ایران در یک جهان آشفته ⁩

همه گیری معروف به «کووید -19» فقط ویروسی در بدن انسان ها نبود، مصیبتی برای کل جامعه ی بشری بود. آثار و عوارض اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن به مراتب بدتر از نتایج آن بر حیات فیزیکی آدم ها بوده است. قابل پیش بینی بود که جهان «پساکرونا» شباهت زیادی به دنیای قبل از آن نخواهد داشت. 

این موج بیمارزایی از یک سو به خوبی نقاط ضعف «حکومتداری» (governance) را در کشورهای مختلف آشکار و از سوی دیگر، خلاء سازوکارهای بین المللی برای مقابله با شرایط اضطراری را مسلم ساخت. بسیاری از ملت ها دریافتند که هیچ حمایت نهادینه ای از جانب حکومت های خود یا از سوی سازمان های بین المللی نخواهند داشت.

مردمان زیادی در این میان جان، یا سلامت درازمدت، و یا کار و درآمد و زندگی خود را از دست دادند. آمار به قدری بالاست که هیچ کس مایل نیست آنها را به رقم کشد و یادآور شود که جهان ضربه خورده ی پساکرونا دنیایی به مراتب فقیرتر، آشفته تر، نابرابرتر و ضدانسانی تر از جهان پیش از آن است. 

تقویت دیکتاتورمنشی 

یکی از نتایج بارز این همه گیری در عرصه ی سیاست تقویت نقش آمرانه ی (authoritative)  دولت ها بود. در سراسر جهان به نام حفاظت از سلامت مردم، حکومت های اقتدارگرا و نیز دولت های منتخب موفق شدند با قید و بند گذاری بر آزادی ها و حقوق مدنی شهروندان، کنترل جوامع را به گونه ای قویتر، شدیدتر و در بسیاری موارد بی اعتراض به دست گیرند. این امر تنها شامل نظام هایی که به طور ذاتی خودکامه هستند، مانند چین و کره ی شمالی، نمی شد، حتی در دمکراسی های بزرگ جهان، آزادی و اختیار و انتخاب شهروندان به نحو بارزی محدود و انکار و بسیاری از نکات ناخواسته در باره ی زندگی اجتماعی و خانوادگی به آنها تحمیل شد. 

این یک کشف تازه برای همه ی دولتمداران و صاحبان قدرت سیاسی بود که دریابند تا چه حد جوامع تحت مدیریت آنها، با ظهور و استقرار هراس ناشی از یک بحران فراگیر، ضعیف و شکننده و فرمان پذیر می شوند. به این ترتیب، توازن قوایی که میان حکومت و جامعه ی مدنی -یا به طور دقیق تر بگوییم میان «قدرت سیاسی» و «قدرت اجتماعی»- در طول چندین دهه و به واسطه ی مبارزات دمکراتیک، مدنی و شهروندی به دست آمده بود، زیر سؤال رفت. یک بار دیگر، آزادی عمل برای به کار بستن قدرت خودکامه و آزاد از قید و بندهای معمول نظارت شهروندی، به رفتارهای دولت های دمکراتیک بازگشت و بسیاری از آنها شیوه هایی را در پیش گرفتند که تا پیش از آن زمان فقط در چارچوب دولت های دیکتاتوری قابل تصور بود. به طور مثال، رفتار خشن پلیس «مهد دمکراسی غرب» فرانسه در مقابل مخالفان حکومتی را می توان ذکر کرد. امانوئل ماکرون، رئیس جمهور این کشور، با درک شکنندگی قدرت اجتماعی مردم فرانسه، اینک به خودکامه ای مانند حکومت سرهنگ ها در برزیل و آرژانتین دهه های 60 و 70 میلادی تبدیل شده است و بسیاری از طرح های ضد مردمی خود، مانند افزایش سن بازنشستگی را، با یک حکم حکومتی و دور زدن پارلمان و مشورت با نهادهای صنفی و مردمی پیاده و مخالفان دست خالی خود را در خیابان به وحشیانه ترین طریق با نیروهای تا دندان مسلح آموزش دیده برای توحش سرکوب می کند.

تقویت خودکامگی

به گونه ای عامتر، زنگ خطر برای جهان به صدا درآمده است: دمکراسی های در حال عقب نشینی و دیکتاتوری ها و یا حاکمیت های خودکامه در حال تقویت هستند. دیگر برای هیچ کس بازگشت رسمی آدمکشی مانند بشار اسد به جامعه بین الملل عجیب نیست، محمد بن سلمان قاتل روزنامه نگار منتقد خاشقچی به عنوان قهرمان سازندگی و نوآوری عربستان معرفی می شود، کابینه ای از هیولاهای مذهبی در اسرائیل با نفی استقلال قوه ی قضاییه و قتل عام فلسطینی های بیگناه، تمام حقوق جامعه ی مدنی اسرائیل را برای تفکیک قوا، صلح و دمکراسی زیر پا گذاشته و به استقرار آپارتاید و حکومت نژادپرست افراطی در این کشور مشغول است، دولت آمریکا افغانستان را به طالبان زن ستیز می سپارد و فرار می کند، در پاکستان نظامیان در پشت پرده نخست وزیرهای منتخب مردم را برکنار و تعویض می کنند، در ترکیه اردوغان نهاد انتخابی ریاست جمهوری را به تاج و تخت سلطانی تبدیل می کند، دولت آلمان بدون هیچ توجهی به خواست های جامعه، دهها میلیارد دلار را صرف نظامی گری و جنگ در اوکراین می کند، در بریتانیا شهروندان را بابت استفاده از حقوق مدنی خویش که تظاهرات مسالمت آمیز است، در جریان تاج گذاری شاه جدید، بازداشت می کنند، در آمریکای فرو رفته در تورم و مشکل کسری بودجه ی تاریخی، صدها میلیارد دلار را برای حساب شرکت های تسلیحاتی آدمخوار به جنگ اوکراین و بودجه نظامی می ریزند، در روسیه پوتین یک جنگ احمقانه و مخرب را به مردم خود تحمیل و مخالفان را سر به نیست می کند، در هند، نخست وزیر تبهکار این کشور با به راه انداختن جنگ میان هندو و مسلمان، توجه جامعه فقرزده ی مفلوک را به جای فاصله ی طبقاتی به اختلافات مذهبی جلب می کند،  در اوکراین رئیس جمهور جنگ طلب بی اعتناء به وضعیت ده میلیون آواره در کشور خود بر طبل جنگ می کوبد، در میانمار قتل عام های خاموش روهینگا و مخالفان مورد تایید و پشتیبانی چین قرار می گیرد و از آن سوی پکن مفتخر است که میان دو دیکتاتور خون آشام رژیم آخوندی و آدمکشان سعودی «روابط دوستانه» برقرار کرده است؛ رژیم ایران نیز از این گرایش (trend) بهره برده و بعد از تخصیص مقام نخست اعدام در سراسر جهان با آمار دو سوم کل اعدام ها در ایران به ریاست یک هئیت در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل انتخاب می شود… 

این فهرست بالا بلند است به همین مختصر اکتفاء کنیم.

چه در انتظار ایران است؟

نگارنده سه سال پیش در مقاله ی «ایران ما در جهان پساکرونا» رسیدن به چنین دنیایی را پیش بینی کرده و گفته بود که باید خود را برای ظهور یک جهان متفاوت آماده سازیم. این جهان جدید اینک در حال شکل گیری است و همان طور که کارنامه ی شرم آور موقت بالا بیان می کند دنیایی است نه دلپذیر و نه مطلوب که در آن، استبداد و فقر و ستم آشکار است؛ و آن چه باید همه ی ما ایرانی ها را نگران کند این است که در چنین جهانی دولت-ملت هایی که فاقد انسجام و همبستگی و کارآیی هستند بدترین موقعیت ها را خواهند داشت: مانند سودان کنونی و ایران.

میهن عزیز ما یکی از کشورهایی است که در رأس لیست مملکت های آسیب پذیر در جهان پساکرونا قرار دارد. چالش هایی که ایران با آن مواجه است حتی در یک دنیای عادی و بی ماجرا هم می توانست به فاجعه بیانجامد، حال تصور کنید در جهانی که در کلیت خود شتابان به سوی فاجعه می رود. کافیست فقط شاخص تغییرات اقلیمی را در سطح جهانی دنبال کنیم تا دریابیم که در آینده ی نزدیک چه شرایط اسف باری منتظر میلیاردها نفر از ساکنان این سیاره است. 

با یک برآورد کلان در می یابیم که با کنار گذاشتن دولت در ایران -که یک نهاد مخرب و ضد ایرانی به معنای مطلق کلمه است- توان ملت ایران نیز برای پس گرفتن سرنوشت خود بسیار ضعیف شده است. بسیاری از نظریات علم تاریخ و جامعه شناسی برای چنین نوع از تمامیت های ملی آینده ای روشن نمی بینند. آلن تورن، جامعه شناس شهیر فرانسوی، با مفهوم «تاریخ مندی» (historicity) از آن به عنوان توان  کنشمندی جامعه برای به دست گرفتن جهت گیری تاریخی خویش یاد می کند. این توان امروز در کشور ما به حداقل رسیده است: انسجام اجتماعی از میان رفته، قهر میان دولت و ملت عمیق و غیرقابل جبران شده، فاصله ی طبقاتی به اوج رسیده، چالش های زیست محیطی و اقلیمی حیات فیزیکی آن سرزمین و باشندگان آن را تهدید می کند و سرانجام، کمترین چشم اندازی برای بهبود و تغییر اوضاع در صورت ادامه ی اوضاع نابسامان فعلی در افق نیست.

در حالی که می رویم با خطرات وجودی برای ایران عزیزمان مواجه شویم، نه از تحرک اجتماعی سازمان یافته ی لازم برای برون رفت از این بست اثری است نه از پویای کنش هدفمند سیاسی ضروری برای آن. به این ترتیب محکوم شده ایم به این که یا قدرت های بیگانه به سوی کشورمان بتازند و آن کنند که می خواهند و یا این که در نوعی از واکنش گری جبری-مکانیکی ناشی از فقر و بی آبی و بی نانی، شاهد حضور آشفته بازارانه ی توده های گرسنه،بی خانمان و تشنه لب، در خیابان ها باشیم. و کیست که نداند در چنین نوع از عکس العمل های جمعی ناشی از گرسنگی و تشنگی و استیصال، هیچ پروژه ای برای یک جنبش هدایت شده و هدفمند که  منجر به رهایی پایدار از وضعیت فاجعه بار کنونی شود وجود نخواهد داشت.

تجربه ی ملموس و تازه

جنبش مهسا (ژینا) فرصتی بود تا همه ی ایرانیان ظرفیت های اجتماعی مردم و قابلیت های سیاسی اپوزیسیون برای ایفای نقش تعیین کننده در یک قیام پرمعنا را ببینند. حضور در حدود یک درصد از جمعیت، به طور فعال، در این جنبش و عملکرد شامل گسست و ضعف و انشقاق اپوزیسیون که بخشی از آن به دیوار ندبه ی اورشلیم ختم شد، به خوبی نشان داد که شانسی برای یک بازی متداول و متعارف در جهت تغییر سیاسی در ایران قابل تصور نیست.

اینک ما هستیم و ناگزیری یک گونه ی متفاوت از حرکت که نیروهای بالنده و پویای جامعه باید آن را تعریف کرده و تحقق بخشند.

آن چه در ایران قابل تصور است قحطی و آشوب است. ترکیب این دو، شرایط را برای یکی یا ترکیبی از بدترین سناریوها فراهم می کند: جنگ نظامی با خارج، جنگ آب و نان در داخل، کودتا یا شبه کودتا، و تجزیه ی ایران.

همگی این موارد هر چیز می تواند برای ایران به دنبال آورد جز آزادی و رفاه و وحدت ملی و دمکراسی. به همین خاطر، باید خود را برای این سناریوهای سیاه آماده کنیم. این آمادگی نخست در قالب عدم پذیرش هیچ یک از آنها به عنوان «سرنوشت محتوم» (fatality) می باشد. باید ذهنیت خود را بر اساس یک «امید واقع گرا» تنظیم کنیم. امیدی که می گوید اگر واقعیت ها را-آن گونه که هستند- مورد تعامل قرار داده و از رویاپردازی، خواب، خام گرایی و مسئولیت گریزی پرهیز کنیم، می توانیم برای این معضل تاریخی و این چالش وجودی کشورمان راه حل و راهکار پیدا کنیم.

پس، نخست به ذهنیت پیروزی نیاز داریم و بعد می رسیم به تدارک پیروزی. این تدارک در داشتن طرح و برنامه ای است که تمرکز خود را به طور خاص روی ریشه ی این موقعیت، یعنی مستقر بودن یک حکومت ضد ایرانی در ایران، می گذارد. حذف تمامیت رژیم از طریق لازم، بدون آسیب زدن به تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران. اسرائیل به طور جدی درصدد است که در فاز آخر حاکمیت آخوندهای دوست و برادر خود در ایران و پیش از آن که این خائنین در حاکمیت را به سوی لندن و تل آویو از کشور خارج کند، ایران را به آتش جنگ بکشد. افرادی مثل رضا پهلوی اینک آتش بیاران این معرکه ی مهلک شده اند. هشیار باشیم، امثال وی که معادل احمد چلبی مزدور عراق و حامد کرزای وطن فروش افغانستان هستند، جز مرگ و نابودی برای کشور چیزی به ارمغان نخواهند آورد. این گونه افراد، در بدترین حالت، خائنینی قسم خورده برای دشمنی با ایران هستند و در بهترین حالت، خاله خرسه های نابودساز میهن.

کشور ما اینک در موقعیتی است که به شجاع ترین، میهن دوست ترین، باهوش ترین، برنامه ریز ترین، سازمانده ترین، منضبط ترین، پایدارترین، صادق ترین، مردم باورترین و مستقل ترین فرزندان مبارز و مدیر خود نیاز دارد. با طرد خائنین، که دست در دست دشمن گذاشته تا هواپیماهای اسرائیلی و آمریکایی را به بالای سر خانه های مردم ستمدیده ی ایران بکشانند، باید به فکر یک برنامه ی واقع گرای قدرتمند و دقیق برای رهایی میهن باشیم.

نگارنده بر این باور است که یگانه شانس باقیمانده، تدارک یک نبرد قهرآمیز مردمی با رژیم است. نبردی که برای تحقق باید خود را از تمام مزاحمین و خائنین (رضا پهلوی، راست اپوزیسیون، نفوذی های دولت فخیمه، تلویزیون تل آویو ساخته ی ایران اینترنشنال، مدافعین پوسیده مغز مبارزه ی «مسالمت آمیز» و…) رها ساخته و پیش از آن که دیر باشد و رژیم دشمن ایران ضربه ی نهایی را به میهن وارد آورد، در پی آماده سازی رویارویی بزرگ مردمی و رادیکال با ماشین جهنمی سرکوب و قتل عام رژیم باشد، یک رویارویی مجهز به برنامه، سازماندهی و رهبری.

این را هشدار می دهیم که اگر عقلانیت عمل گرا برای رفتن به پای تهاجم قهر آمیز سراسری و مردمی، در جهت فتح نهادها و مراکز قدرت، با یک فرماندهی (رهبری) سازمانده، ملی، مردمی، شجاع و قوی در دستور کار میهن دوستان قرار نگیرد، آخرین فرصت نجات ایران را هم از دست خواهیم داد.

با ترکیبی از عقلانیت و اراده گرایی می توانیم ایران را از فر روفتن به محاق سکوت تاریخ نجات دهیم. هشیار باشیم، این آخرین فرصت ماست.#

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv 
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
توییتر:@KoroshErfani

leave a reply

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

> <<

Didgah.tv

خبرهای مهم

19 آوریل 2024 5.34 ب.ظ

به این ترتیب، باید احتمال داد که زوج سرمایه داری-صهیونیسم به عنوان سرطانی در 1) فاز آخر 2) بدخیم 3) بدون درمان 4) در بدنی ضعیف وبی جان و 5 ) نزد بیماری روحیه باخته، کار بشریت، تمدن و حیات را در کره…

29 اکتبر 2024 10.32 ب.ظ

برنامه ویژه: جهان در تدارک جنگ – کورش عرفانی 

28 اکتبر 2024 10.06 ب.ظ

برنامه ویژه: فرصت جدید یا پایان فرصت قبلی – دکتر کورش عرفانی 

26 اکتبر 2024 10.25 ب.ظ

برنامه ویژه: احتمال جنگ یا افزایش آن – دکتر کورش عرفانی 

26 اکتبر 2024 12.31 ق.ظ

برنامه کاوه آهنگر: کورش عرفانی – ۴ آبان ۱۴۰۳ – ۲۵ اکتبر ۲۰۲۴ 

25 اکتبر 2024 4.10 ب.ظ

جهان شاهد تحولاتی است که خبر از پایان یک عصر و ورود به دوره‌‌ای تازه می‌دهد. آن چه در حال اتمام است «عصر توهم» است. دوره‌ای که شاید بتوان آن را به طور تقریبی از پایان جنگ جهانی دوم به این سو…

23 اکتبر 2024 9.44 ب.ظ

برنامه ویژه: آنچه در انتظار ایران است – کورش عرفانی 

22 اکتبر 2024 9.54 ب.ظ

برنامه ویژه: انتشار جزئیات در مورد حمله‌ی نظامی به ایران –  کورش عرفانی 

21 اکتبر 2024 9.58 ب.ظ

برنامه ویژه: اقتصاد جنگ‌زده پیش از آغاز جنگ –  کورش عرفانی 

19 اکتبر 2024 10.19 ب.ظ

برنامه ویژه: آتش‌افروزی اسرائیل و آینده‌ی ایران – کورش عرفانی