کورش عرفانی – ۴ مهر ۱۳۹۹
رژیم ایران در حال تبدیل شدن به یک نظام در حال محاصره است. محاصره ی خارجی از سوی آمریکا، اسرائیل و متحدانشان به شکل نظامی و اقتصادی و محاصره ی اجتماعی از سوی اکثریتی خشمگین، ناراضی، کرونا زده، بیمار، بی نان و بی آب و گرسنه از مردم ایران. در این شرایط، یگانه روزنه ی امید تهران به انتخابات آتی ریاست جمهوری در آمریکا بود. این روزنه، با وخیم ترشدن چشم انداز این رویداد در آمریکا، از همین حالا در حال بسته شدن است. «دونالد ترامپ» به طور غیر مستقیم اعلام کرده است که آمریکا را تا مرز یک جنگ داخلی به پیش خواهد برد، اما کاخ سفید را ترک نخواهد کرد. این خبر از آن می دهد که، کاندیدای مطلوب رژیم ایران، «جو بایدن»، به عنوان برنده ی احتمالی انتخابات سوم نوامبر در آمریکا، باید از میان آتش و خون عبور کند تا به کاخ سفید برسد. این که بعد، دربین سَمن های خود، وقت داشته باشد به یاسمن پژمرده ی رژیم ایران هم بپردازد به چشم اندازی دور و دیر نیاز دارد.
در این فاصله اما وضعیت داخل کشور به سوی «انقلاب اسیدهای معده» به پیش می رود. تمامی گزارش ها حاکی از لشگر کشی گسترده ی نیروهای سپاه و بسیج به خیابان هاست؛ رژیم در انتظار آغاز شورش مردم فقیر و خشمگین روزشماری می کند. در این بین، سایه ی جنگ در خلیج فارس و هجوم گسترده ی نظامی اسرائیل-اعراب-آمریکا بر سر ایران سایه افکنده است. نفع این جنگ برای ترامپ درآمریکا، نتانیاهو در اسرائیل و نیز مستبدین کشورهای عرب منطقه، در کنار کارکرد رونق بخش آن به اقتصاد فَشَل اروپا و آمریکا، می تواند انگیزه ای قوی برای آغاز آن باشد.
پس، سه پارامتر احتمالی دخیل در معادله ی تعیین تکلیف وضعیت و آینده ایران را لیست کنیم:
۱- انتخابات آمریکا به جنگ داخلی ختم شود.
۲- اسرائیل درصدد برآید که آن جنگ داخلی احتمالی آمریکا را به جنگ بیرونی این کشور با ایران گره بزند.
۳- فشارهای اقتصادی و وخامت معیشتی علتی برای آغاز شورش های خونین در داخل شود.
هر سه عامل به طور موازی و همزمان و در عین حال مرتبط و موثر برهم به پیش می روند. اگر این سه متغیر را در یک معادله ی مرتبط قرار دهیم برآیندهای آن به طور روشن این است:
– بروز جنگ داخلی در آمریکا بهانه و فرصتی برای انتقال بحران درونی این کشور به بیرون می شود و به این واسطه جنگ با ایران کارکرد و حتی ضرورت پیدا می کند.
– در صورت به خطر افتادن آینده ی ترامپ در سایه ی یک انتخابات پرحادثه، اسرائیل برای از دست ندادن فرصت، از اتحاد جدید خود با اعراب برای شروع جنگ و کشاندن آمریکایِ هنوز تحت حکومت ترامپ به آن استفاده خواهد کرد.
– اگر جنگ نظامی کلید نخورد اما فشارها و تحریم ها بر اقتصاد ایران -به دلیل بلاتکلیفی انتخابات در آمریکا- ادامه پیدا کند، میلیون ها ایرانی گرسنه چاره ای جز تسویه حساب خونین با حکومت آخوندی-پاسداری دزدسالار نخواهند داشت و به سوی یکی از پرحادثه ترین و پرهزینه ترین جنبش های اجتماعی تاریخ ایران خواهیم رفت.
از این سه احتمال، دوتا به سوی جنگ نظامی و یکی به سمت جنگ اجتماعی میل می کند. سناریو چهارمی اگر در راه باشد باید شواهد متقنی بر آن یافت تا بتوان در این محاسبات آن را لحاظ کرد. به طور مثال، بسیج چرخ پنجم نظام -یعنی تفاله های باقی مانده از جریان ورشکسته ی اصلاح طلبان- با چراغ سبز بیت رهبری و شورای فرماندهی سپاه و سفارش اتاق های فکر موئتلفه می تواند شواهدی براین سناریو بسیار کم احتمال باشند.
نگارنده بر این باورست که آن چه بر سر ایران خواهد آمد بیشتر از آن چه حاصل یک وضعیت ملی و حتی منطقه ای باشد، قرار است آغازگر استقرار منطق یک نظم نوین جهانی باشد که در مقالات قبل از آن به عنوان «عصر پساکرونایی» نام بردیم. در این عصر، تمام کشورهای دارای مدیریت ضعیف دولتی از یک سو و جامعه ی مدنی ضعیف از سوی دیگر، محکوم به پرداخت بالاترین هزینه ها خواهند بود. به این ترتیب می بینیم که -به طور بالقوه- کشورمان به سوی موقعیتی می رود که در آن، وضعیت کشورهایی مانند یمن، لیبی، سوریه، افغانستان و عراق، به مراتب بهتر و قابل تحمل تر از ما خواهد بود.
درک واقعیت سهمگین سناریویی که در حال تقویت برای شکل بخشیدن به آینده ایران است کار آسانی نیست، اما کاریست ضروری. در نبود یک جایگزین فراگیر مردمی برای نظام جمهوری اسلامی، جایگزین رژیم -در هر یک از سه سناریو بالا- می تواند نیرویی غیرفراگیر، مورد حمایت قدرت های دخالتگر در ایران و همسوی با نظم نوین جهانیِ در عصر پساکرونایی باشد. به نظر می رسد که به پایان زمان توهم درک ضرورت و تدارک رویکردی عمل گرا در قبال این واقعیت جدید رسیده ایم. به هم ریختن تناسب شانس های بالقوه ی خوب و واقعیتِ بالفعلِ بد بر عهده ی نیروهای آگاه و مسئولیت پذیر جامعه است.#