جنبشی که در ابتدا به عنوان یک اعتراض آغاز شد با طرح خواست سرنگونی رژیم از خود یک جنبش انقلابی ساخت. در صورت پیروزی و انجام دگرگونی هایی بنیادین این جنبش نام انقلاب بر خود خواهد گرفت. دلیل داشتن وسواس برای به کار بستن واژهی «انقلاب» از آن روی موجه است که تغییر رژیم یک دگرگونی سیاسی است و انقلاب یک دگرگونی توام و عمیق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. این دو را با هم یکی گرفتن به مثابه همسان دانستن تغییر بخشی از یک ساختمان موجود و یا کوبیدن آن و برپا کردن یک بنای جدید است.
ما هنوز تا انقلاب فاصلهی زیادی داریم. نخست باید جنبش انقلابی کنونی را از چالشهای فراوانی که در پیش رو دارد بگذرانیم و نخست تغییر رژیم را باعث شویم و آن گاه به اقداماتی زیربنایی برای ساختن یک جامعهی نوین کنیم و به این واسطه نام انقلاب را به کار خود اختصاص دهیم.
در حالی که این تفکیک میتواند روشن باشد، نکتهی ناروشن برای بسیاری این است که بین نحوهی به سرانجام رساندن یک جنبش انقلابی و امکان تبدیل آن به انقلاب یک رابطهی مستقیم و ملموس وجود دارد. به عبارت دیگر شکل و محتوای روشی که آن جنبش انقلابی را به سوی پایین کشیدن یک رژیم و استقرار یک رژیم دیگر میبرید تعیین خواهد کرد که آیا میتوان حاصل کار را به یک انقلاب تبدیل ساخت یا خیر. به طور مثال در سال ۵۷ برای هر ناظر بیطرف و هشیاری میتوانست بدیهی باشد که از این جا به جایی قدرت میان شاه و آخوند «انقلاب» بیرون نمیآید.
در این باره یک ناظر بی طرف میتوانست
• به نقش فعال بریتانیا و اسرائیل برای پایین کشیدن رژیم شاه دقت کند،
• به اصرار این دو کشور برای استقرار یک رهبری مذهبی بر حرکت توجه کند،
• به مذاکرات پشت پردهی آمریکا و اروپا با تیم خمینی در فرانسه دقت کند،
• به این که رهبری که برای انقلاب تراشیدند در موقع سفر به ایران گفت که «هیچ» احساسی ندارد فکر کند،
• به این که این مردک در بهشت زهرا جلوی چشم مردم دارد میگوید «من» دولت تعیین میکند هشیاری به خرج دهد،
• در مورد این که گفت ما علاوه بر دنیا آخرت شما را هم تامین کنیم بیاندیشد،
• به این که بعدها تمام حرفهای قبلی خود را «خدعه» معرفی کرد فکر کند،
• به این که چرا سفیر بریتانیا در کنار خمینی ایستاده و روسری زنان ایرانی را میگیرد به دست خمینی میمالد و به آنها بر میگرداند توجه کند،
• به این که همین سفیر به سردخانهی بیمارستان رفته و با لیستی که در دست دارد جنازههای فرماندهان ارتش را که خمینی روی مدرسه رفاه اعدام کرده بیرون میآورند تا او وارسی کند بیاندیشد،
• درباره این که چرا سرنوشت قیام مردم ایران در کنفرانس گوادلوپ تعیین میشود و… دهها علامت و نشان دیگر برای این که دریابیم این یک شارلاتان بازی بزرگ از جانب موساد و اینتلیجنت سرویس یک بشکه زهر بود که به اسم «انقلاب» به حلق مردم ایران ریخته شد.
بعد از ۴۳ سال حالا یک بار دیگر در همان شکل بندی قرار داریم: باز هم مردم ایران برای کسب آزادی به پا خاستهاند و باید دید که آیا علامت و نشانهای از این که قرار است دوباره همان معرکهی ۵۷ را این بار نه با رادیو که با تلویزیون و اینترنت به پا کنند و یک طاقار زهر جدید ۴۰۱ را به حلق مردم ایران فرو کنند. آیا شاخص هایی هست که حکایت از این داشته باشد:
• به طور مثال آیا حضور تلویزیونهای ماهوارهای پر بیننده که پشت سر آنها دولتهای اسرائیل، بریتانیا، عربستان و آمریکا هستند دلیل بر این است که میخواهند در تعیین سرنوشت جنبش انقلابی دخالتی داشته باشند؟
• به طور مثال این که رئیس سابق ساواک و کارمند ۵۰ ساله سابقه دار موساد به واشنگتن برگشته که بار دیگر مشاور فرزند سابق شاه شود در رابطه با این جنبش است؟
• آیا اصرار دسته جمعی رسانهها برای کوچک جلوه دادن نقش تحزب و شکل سازمان یافتهی مبارزه و بزرگ کردن اجماع چند سلبریتی عمدی است؟
• این که تلاش بر این است که رهبری جنبش نه از پایین که از بالا شکل گیرد معنی دار است؟
• آیا این که یک آقایی اصرار دارد که باید پاسداران آدم کش و آدمخوار با «عفو عمومی» بخشوده شوند و هر گونه اجرای عدالت با پدیدهی «آشتی ملی» ماستمالی شود هدف خاصی را دنبال میکند؟
• آیا این که کشورهای غربی به دنبال این هستند که خلاء رهبری را مهم جلوه داده و عمده کنند تا نشان دهند وقتی خودشان برای جنبش رهبر تراشیدند همه لبیک بگویند موضوعی فکر شده است؟
این لیست که میتوانیم آن را دچار تطویل سازیم همچون لیست ۵۷ جلوی چشم ماست و باردیگر در حال دادن هشدار است که اگر این باره هم مثل دفعه قبل هشیار و حواس جمع و بیدار نباشیم سرمان را تا خرخره کلاه میگذارند و از یک لجنزار به یک لجنزار آرایش شده منتقل مان میکنند.