رژیم آخوندی در طول عمر ننگین خود تاکتیکهایی را به طور تجربی و با راهنماییهای لندن و تلآویو فراگرفته که حاضر به رها کردن آنها نیست. به قول معروف «تیم برنده را تغییر نمیدهند».
بازی «پلیس خوب و پلیس بد» نیز یکی از این فرمولهای معجزه آسا برای کشاندن پای بخشی از مردم به پای صندوقهای رای میباشد. البته نوع پیشرفتهی این بازی را در آمریکا و فرانسه و آلمان میبینیم و نوع آخوندی و عقب افتادهی آن را در ایران.
با نگاهی به تاریخ انتخابات ریاست جمهوری در مییابیم که نظام همیشه یک مهرهی «به راستی غیر قابل تحمل» برای جامعه را در کنار یک مهرهی «فاقد ارزش برای مردم » وارد صحنه میکند تا جمعیت برای فرار از اولی به سوی دومی بدوند.
– در سال ۱۳۶۸ خورشیدی در اولین ریاست جمهوری بعد از جنگ، با قرار دادن یک نفر مجهولالهویهی مکتبی به اسم عباس شیبانی رایدهندگان را وادار ساخت که به تنها کاندیدای دیگر تایید صلاحیت شده یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی رای دهند. رفسنجانی برنده اعلام شد.
– در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بار دیگر همین دوگانه را، این بار با قرار دادن احمد توکلی ناشناس و بی معنا در مقابل پدرخواندهی مافیاهای نظام همان اکبر هاشمی رفسنجانی، ترتیب دادند. این بار هم رفسنجانی برنده اعلام شد.
– در سال ۱۳۷۶ خورشیدی این تاکتیک پلیس خوب و بد را به اوج رسانده و با قرار دادن یک آخوند عمامه سفید به اسم علی اکبر ناطق نوری در مقابل یک آخوند عمامه سیاه به اسم محمد خاتمی این باور را به وجود آورند که این دومی خیلی از اولی بهتر است و لذا به عنوان «انتخاب ارجح» بشتابید که حسرت مورد پشیمانی است. از دل این بازی نمایش ساختهی دست وزارت اطلاعات، دفتر مطالعات ریاست جمهوری و مشاوران فرانسوی آن تحت نام «حماسه دوم خرداد» را بیرون کشیدند که از موارد تاریخی حقهبازی سیاسی در کشورمان محسوب میشود.
– در سال ۱۳۸۰ و از آن جا که پوچ بودن بازی خاتمی و اصلاحطلبان رو شده بود و در این فاصه کشتار ۷۸ را هم از دانشجویان کرده بودند میدانستند که بازار خاتمی به خودی خود رونقی ندارد. به همین دلیل رفتند و یک پاسدار قلچماق به اسم علی شمخانی را آوردند که مردم از ترس این که این پاسدار به قدرت نرسد بروند دوباره به خاتمی رأی دهند و چنین شد.
– در سال ۱۳۸۴ نهاد و شبکههای سپاه به عنوان نهاد همدست بیت رهبری برای ادارهی امور کشور آماده بودند. به همین دلیل، یکی از پاسداران یهودیالاصل نهاوند به اسم پاسدار «محمود زبورچیان» با اسم تقلبی «محمود احمدی نژاد» را آوردند و در کنار مشتی چهرهی دستمالی شده منفور مثل رئیس مافیا هاشمی رفسنجانی یا یکی یهودیالاصل عراقی زادهی دیگر به اسم «علی لاریجانی» و یک دلقک اصلاحطلب به اسم «مهدی کروبی»، او را به ریاست جمهوری ایران رساندند. این در واقع آغاز به دست گرفتن مدیریت علنی کشور به دست نفوذیهای اسرائیل در درون نظام بود. لایههای محروم جان به لب آمدهی را با وعدههای پوچ احمدینژاد به پای صندوق آوردند و با همت عددسازی زیر نظر سپاه احمدینژاد تازه مسلمان به عنوان پیروز انتخابات مطرح شد.
– در سال ۱۳۸۸ سپاه که هنوز کار غارت ایران را به نفع ارباب اسرائیلی خود به پایان نبرده بود هنوز به احمدینژاد نیاز داشت. بنابراین این بار هم او را در مقابل یک مهرهی سوختهی جریان اصلاحطلبی به اسم «میر حسین موسوی» قرار داد. با وجود آن که مسلم شد رایدهندگان برای فرار از چهرهی کریه و دزد احمدینژاد در اکثریت خود به میرحسین رای دادهاند اما دیدیم که سپاه با تایید بیت رهبری بار دیگر مامور تلآویو در ایران را در پست و جایگاه ریاست جمهوری ابقاء کرد. اعتراضات بعد از آن همان جنبش سبز بود که سرکوب شد.
– در سال ۱۳۹۲ نظام به بازسازی چهرهی پلید به گند کشیده شدهی خویش توسط باند «احمدینژاد، مشایی، بقایی، جلیلی» یا همان باند «یهودیهای نهاوند»، نیاز داشت. این بار یک عنصر عالیتربهی امنیتی نظام یعنی «حسن روحانی» را آوردند و تلاش کردند او را «مُدره» (اعتدالگرا) جا بزنند. او در مقابل دو عنصر منفور و کثیف به اسم «محمدباقر قالیباف» و «سعید جلیلی» قرار دادند. بدیهی بود که رایدهندگان مقام امنیتی کلیددار را بر آن دو جرثومه ترجیح دهند.
– در سال ۱۳۹۶ باز رفتند همان حسن روحانی را در مقابل یک هیولای آدمخوار عضو هئیت مرگ یعنی آخوند آنوسی «ابراهیم رئیسی» قرار دادند. معدود رایدهندگان در وحشت از دیدن چهرهی پلید قصاب کشتارگر باز هم به حسن روحانی بیبو و بیخاصیت رای دادند.
– در سال ۱۴۰۰ رفتند همان قصاب آدمکش آنوسی را آوردند و این بار در مقابل مشتی عقبافتاده مثل پاسدار ابله «محسن رضایی» گذاشتند و اعلام کردند که اکثریت به همان آدمکش معروف «ابراهیم رئیسی» رأی داده است.
اینک نیز که ابراهیم به مرض کشندهی هلی کوپتر دچار شد بر آن هستند تا با دوگانهی «جلیلی و پزشکیان» مردم را به سوی فرار از عنصر تهوعآور، یعنی عنصر اسرائیلی معروف «سعید جلیلی»، به سوی «عنصر مورد اعتماد بیت رهبری» یعنی پزشکیان هل بدهند تا شاید در سایهی این بازی بتوانند بستر تعویض آرام رهبری از پدر به پسر را برنامهریزی کنند.
بنابراین میبینیم که هیچ یک از بازیهای نظام عقب افتاده در طول انتخابات ریاست جمهوری این نزدیک به ۴۰ سال گذشته نه از پیچیدگی آن چنانی برخوردار بوده است و نه دربرگیرندهی چیز دیگری جز نیازهای مقطعی نظام بوده است. پست ریاست جمهوری در نظام، پست مدیریت نیست، آبدارچی بیت رهبری یا همان «کارگزار» است و هر لحظه به بهانهای یا به طریقی قابل تعویض است.
بدیهی است که بخش آگاه مردم ایران وارد این بازی کثیف و تکراری نمیشوند و در صددند که به موقع، میز بازی نظام را به هم بزنند و با سرنگونسازی رژیم پلید وطن فروش، ایران را از زیر سلطهی لندن و تلآویو و لاشخورهای آنها در ایران درآورند و به یک جمهوری واقعی، جمهوری دوم ایران، تبدیل کنند. جمهوری ایران نماد کشوری متمدن، دمکراتیک، قدرتمند و پیشرفته خواهد بود. جمهوری ایران یک ایران آزاد و آباد خواهد بود.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani