تا چهار روز دیگر تعویض تیم قدرت در آمریکا صورت میگیرد. رویدادهای روزهای اخیر در منطقه ممکن است این توهم را برای برخی شکل بخشیده باشند که ممکن است «روندی» جدید با آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا آغاز شود. آتشبس در نوار غزه یکی از این موارد است که البته هنوز پا درهواست و خواهیم دید که هرگز به یک امر جدی و پایدار تبدیل نخواهد شد. مورد جنگ اوکراین و احتمال پایان یافتن آن و نیز آوردن ایران پای میز مذاکره از موارد دیگری است که به عنوان احتمالهای تازه مطرح میشوند.
این برداشت در صورتی میتواند امیدآفرین جلوه کند که عوامل مهم و ساختاریی که روند پیشین را شکل بخشیده بودند محکوم به تغییر باشند. اما میبینیم که عناصر تعیینکنندهی روند فعلی سر جای خود هستند و به همین دلیل، رویدادهایی هم که پیشبینی میشوند، تابعی از همین روند قبلی محسوب میشوند. به عبارت دیگر، رویدادهایی که قرار است از زمان روی کار آمدن ترامپ کلید بخورند نه علت وجود یک روند جدید بلکه معلول روند قبلی خواهند بود.
برای راستیآزمایی این ایده بد نیست یک بار به برخی از عوامل بنیادین شکلبخشی روند کنونی که ما آن را روند «آشوبزایی برای بقاء» مینامیم اشاره کنیم تا ببینیم آیا هیچ کدام از آنها با آمدن تیم ترامپ و سیاستهای او قرار است که تغییر کنند یا خیر:
۱- تغییرات اقلیمی: متوسط درجهی گرمایش زمین در سال 2024 از خط قرمز تعیین شده توسط کارشناسان و پیمانهای اقلیمی توکیو و پاریس گذشت. در هر ماه از سال گذشته رکورد 1.5 درجهی سانتیگراد افزایش دمای زمین نسبت به دوران پیشاصنعتی شکسته شد و این با توجه به وضعیت گرمایش جهان و کمبارشی در فصل زمستانی که هم اکنون در آن به سر میبریم در سال جاری تشدید خواهد شد. به این ترتیب موقعیت اقلیمی سیارهی ما رو به وخامت بیشتر خواهد رفت و باید منتظر فجایع «غیر»طبیعی بسیاری باشیم. این روند بدون کمترین تردیدی با روی کار آمدن ترامپ و سیاستهای ضد زیستمحیطی وی تشدید خواهد شد و جهان با سرعت بیشتری به سوی یک موقعیت بحران اقلیمی -که گامی است به سوی فروپاشی اقلیمی- حرکت خواهد کرد. عوارض این بحران اقلیمی از امسال سیر تازه و تشدید شدهای به خود میگیرد: خشکسالی و کمآبی حاد در بسیاری از مناطق، تولید کشاورزی را مختل کرده و با خود قحطی و گرسنگی و عوارض آن یعنی شورش و جنگ را به همراه خواهد داشت؛ سیل ناشی از بارندگیهای شدید در راهست که خسارات فراوانی زده و برخی مناطق و شهرها را برای همیشه غیر قابل سکونت خواهد ساخت، به همین ترتیب بالا آمدن سطح آب دریاها به دلیل ذوب یخچالهای قطبی شهرها و مناطق ساحلی را به زیر آب خواهد کشید. در کنار اینها باید به خسارات و تلفات ناشی از گرمای زیاد و نیز بروز همهگیریهای تازه ناشی از این تغییرات آب و هوایی و آلودگیهای چندگانهی زمین، آب و هوا اشاره کنیم.
۲- بنبست سرمایهداری: نظام سرمایهداری دچار بحران ناترازی توأمان بیرونی و درونی شده است. در سطح داخلی در جوامع سرمایهداری انباشت ثروت، شکاف طبقاتی را به مرحلهای تند رسانده و میرود که به آن خصلت رادیکالی در رفتارهای اجتماعی و آشوبهای سیاسی بدهد. مردمی که غارت همه چیز خود را در دست اقلیتی برتر و بیخیال میبینند و این که دولتها در این میان هیچ نقشی جز حفاظت از منافع ثروتمندان را بر عهده نمیگیرند. این امر میرود که بسیاری از این جوامع را در ناآرامیهای اجتماعی و انتخابهای تند سیاسی به سوی احزاب راست افراطی فرو برد و سرمایهداری را برای نخستین بار در قرن بیست و یکم با چالش مهم قهر طبقاتی تودهها مواجه سازد؛ قهری که به دلیل ضعف نیروهای چپ و مترقی به سوی نیروهای راست و ارتجاعی تمایل مییابد. بدیهی است که این تضاد داخلی در زمان ترامپ در قلب سرمایهداری، یعنی آمریکا به اوج خواهد رسید و این کشور را با موقعیت بیثباتی اجتماعی و سیاسی مهمی درگیر خواهد کرد. ضرورت انتقال این بحران از داخل به خارج دولت ترامپ را وادار خواهد ساخت که تضادهای بیرونی را، که به دلیل روابط نابرابر و انباشت ناعادلانهی ثروتها میان کشورهای فقیر و غنی جهان به اوج رسیده فعال ساخته و از دل آن نزاعها و جنگهایی بیرون بکشد که هم اقتصاد نزار سرمایهداری را با تقویت ماشین قتل عام و تخریب جان تازهای بخشد و هم توجه تودههای جان به لب آمدهی داخلی را به سوی «دشمن» بیرونی منحرف سازد. تضادهای اقتصاد آمریکا با چین نمادی است از این که نمیتوان هم غارتگر بود و هم خود را غارتشده معرفی کرد.
۳- فروپاشی نظم و حقوق بینالملل: از زمانی که آمریکا به میل و ارادهی خود و برخلاف توصیهی جهان به اشغال افغانستان و عراق رفت تمامی هنجارهای بینالمللی شروع به تغییر کردند. نهادهای بینالمللی رو به بیاعتباری گذاشتند و به تدریج، به یک صدف توخالی از شکل و ساختمان و دیوانسالاری تبدیل شدند که جز نمادی از خود نداشتند. این امر ادامه یافت تا به نسلکشی اخیر در نوار غزه رسیدیم. در طول این ۴۶۷ روز کشتار و قتل عام و تخریب اسرائیل نشان داد که حقوق بینالملل و قوانین آن کمترین ارزشی برای نژادپرستی صهیونیستی ندارد و ایالات متحده و متحدان غربی تلآویو نیز با همدستی با این امر ثابت کردند فاقد هرگونه جدیتی در بازسازی اعتبار از دست رفتهی نهادهای بینالمللی و اقتدار آنها هستند. با گرایشی که در ترامپ و تیم او برای تحقیر و ناچیز دانستن حقوق بینالمللی، دیوان بینالمللی عدالت و سازمان ملل متحد و شورای امنیت سراغ داریم باید گفت که این وضعیت هم بد و بدتر خواهد شد و هرگونه ابزار داوری و دخالت و ممانعت از جنگ و تجاوز در سطج جهانی از دست خواهد رفت. این امر از همین حالا با تهدیدهای ترامپ به اشغال «گرینلند»، «کانال پاناما»، انضمام کانادا و یا بمباران خاک مکزیک و مراکز مهاجرفرست در کشورهای آمریکای لاتین به خوبی گویایی دنیایی است که در آن جز زور -و جز زور- معیاری برای تصمیمگیری وجود ندارد.
۴- جنون صهیونیسم: تمامی مجموعههای تروریستی در نهایت به بنبست میرسند و این بلایی است که بر سر تمامیت صهیونیستی در اسرائیل آمده است. این کشور اینک که توحش نژادپرستانه را با ماشین جنگی خود ترکیب کرده و تبدیل به یک غدهی سرطانی برای کل بشریت شده است؛ صهیونیسم میرود که زایندهی خطر وجودی برای تمامی ملتهای خاورمیانه و در صورت بروز یک جنگ تمام عیار، تهدیدی برای بشریت باشد. صهیونیسم از ابتدا یک پروژهی تروریستی مردهزا بوده و اینک که فاز مرگ حتمی آن فرا رسیده است میخواهد کشتی صلح در منطقه و جهان را با خود غرق کند. پروژهی بیمعنای اسرائیل بزرگ که از طریق جنگ و کشتار و تروریسم و توسعهطلبی صورت میگیرد اینک در نقطهای است که نیاز به تظاهر به ادامه دارد؛ به همین دلیل، اشغال اراضی بیشتری از لبنان و سوریه و فلسطین را در دستور کار خود دارد. بدیهی است که با روی کار آمدن ترامپ این جریان تشدید و تقویت میشود و اگر اسرائیل موفق شود آمریکا و ایران را به جان هم بیاندازد کل خاورمیانه را شخم زده و بخشهای مهم آن را تصرف میکند تا شاید از این طریق مرگ حتمی خویش را چند صباحی به تعویق بیاندازد.
و ایران؟
با نگاهی به همین چند عامل اساسی و زیربنایی روندساز میبینیم که «روند» شکل گرفته در دو سال گذشته محکمتر و استوارتر شده و به سوی شرایطی میرویم که، بدون تردید، روی کار آمدن ترامپ فقط آن را تشدید و تقویت میکند و کمترین تاثیری در تضعیف یا تغییر این روند نخواهد داشت.
براین اساس میتوان گفت که تصور تغییر مثبت و سازنده در ایران، به واسطهی روی کار آمدن ترامپ بیشتر به توهم و آرزو شباهت دارد تا برداشتی واقعبینانه و ریشهای از آن چه میگذرد. به عبارت دیگر به واسطهی عمق و گسترهی مجموعهی عوامل بحرانی و مسئلهآفرینی که روند کنونی را در جهان شکل بخشیده اند، وضعیت ایران نیز همانند موقعیت تمامی کشورهای ساکن زمین بدتر خواهد شد:
. از حیث اقتصاد ضعیف و در آستانهی فروپاشی قرار خواهیم گرفت،
. از حیث اجتماعی به سوی تضادهای تند آشوبآفرین خواهیم رفت و
. از لحاظ سیاسی بحرانی بزرگ و غیر قابل مدیریت را روی دست خواهیم داشت.
ایران نیز مثل بسیاری از کشورهای فقیر دچار سوءمسئولیت در جهان در چارچوب ادامهی روند کنونی، با روی کار آمدن ترامپ، آیندهای بدتر را بنا به دلایل فوق، تجربه خواهد کرد.
در نتیجه، تغییری اگر قرار باشد صورت پذیرد، فقط زمانی خواهد بود که نیروهای جدیدی وارد صحنه شده و برای بقای خود و بشریت و سیارهی زمین به کار جدی، سازمانیافته، هدایتشده و مستمر بپردازند و این بار نه با همان دستگاه فکریی که این شرایط تاسفبار را آفریده است.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد