در کمتر از ۴۸ ساعت سه کشور منطقه مورد نوعی از هجوم نظامی از جانب رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفتند: عراق (اقلیم کردستان)، سوریه (ادلب) و پاکستان (بلوچستان). تصور این که تصمیم مربوط به این حملات زنجیرهای در بالاترین سطوح نظام صورت نگرفته باشد دور از ذهن است؛ به همان ترتیب که معلوم شد حمله به هواپیمای اوکراینی 752 نیز با چراغ سبز مستقیم بیت رهبری بوده است.
یک ناظر بیطرف اما میتواند از خود بپرسد که دلیل روی آوردن رژیم آخوندی به یک سیاست تهاجمی، آن هم در این حد ناشیانه، از چه ناشی میشود؟ آیا این فقط شرایط منطقهای است که حکومت اسلامی را در تهران به پای یک چنین حرکتی کشانده و یا عوامل دیگری نیز سهیم هستند؟
رژیم در بنبست:
با نگاهی به اقتصاد رو به موت ایران میتوان دریافت که نظام از نزدیک شدن یک فروپاشی در ساختار اقتصادی خود که به دلیل توام شدن تورم افسار گسیخته طولانی از یک سو و رکود بیسابقه و فراگیر از سوی دیگر آگاه است. این موقعیت در کشوری که دچار بحران سیاسی نیست به طور معمول قابل کنترل است. حتی ونزوئلا که از ساختاری از هم پاشیده رنج میبرد موفق شده است تورم سه رقمی خود را در چشم انداز 2024 به سوی دو رقمی شدن به پیش برد. اما جمهوری اسلامی در شرایطی به مراتب وخیمتر از ونزوئلا قرار دارد. این سیاههی مختصری است از وضعیت کشور تحت مدیریت آخوندی-پاسداری-بازاری در دی ۱۴۰۲خورشیدی:
۱- ساختار اقتصاد قادر به تولید ثروت و درآمد ارزی کافی نیست.
۲- وابستگی حیات کشور به واردات و درآمد ارزی فزاینده و بالاست.
۳- فساد فراگیر حکومتی بخش عمدهای از ثروتهای داخلی را به باد میدهد.
۴- سوء مدیریت و بیسوادی در تمامی لایههای دولت بخش دیگر ثروتها را هدر میدهد.
۵- بحران اقلیمی میرود که در یک سال پیش رو کشور را با فجایع فلجکننده مانند کمبود آب مواجه سازد.
۶- مشروعیت اجتماعی حاکمیت به پایینترین سطح تاریخی خود رسیده است.
۷- تنفر عمومی از تمامیت رژیم به دلیل سرکوب و رشد محدودیتها جامعه را انتقامجو ساخته است.
۸- فقر مادی و فرهنگی روحیه یأس و ناامیدی و سرخوردگی و قراضهگی اجتماعی را فراگیر کرده است.
برای مقابله با این دیگ انفجاری داخل کشور، نظام میبایست خود را در خارج قدرتمند نشان دهد تا فرصتی برای کنترل خطرات در حال رشد مرتبط با از هم پاشیدگی ساختارها با روش پاسداری-آخوندی را پیدا کند.
شرایط خارجی تنش زا
بدشانسی نظام ولی در این است که این نقطهی به اوج رسیدن بحرانهای چندگانهی نظام در شرایطی رخ داده است که ارباب تلآویوی او افسار پاره کرده و به سوی آن میرود که با آتش کشیدن خاورمیانه، ایران را نیز به آتش بکشد. صهیونیسم تروریست اسرائیل اینک در لیست ویرانسازی و کشتار و جنایتهای برنامهریزی خود در سال جاری و سالهای آینده این کشور ها را قرار داده است: ۱) فلسطین (نوار غزه و کرانه ی باختری) ۲) لبنان ۳) سوریه ۴) یمن ۵) عراق ۶) ایران ۷) پاکستان ۸) ترکیه ۹) اردن ۱۰) مصر ۱۱) عربستان ۱۲) قطر ۱۳) امارات متحده ی عربی ۱۴) کویت ۱۵) عمان ۱۶) بحرین ۱۷) افغانستان. در این لیست کشورهایی را میبینیم که هرگز به اندازهی ایران زمان پهلوی با اسرائیل نزدیکی نداشته و ندارند. دیدیم که چگونه موساد شاه را پایین کشید. صهیونیسم هیچ دوست ابدیی در تاریخ نداشته و ندارد و نخواهد داشت؛ همه «دوستند» تا زمانی که به عنوان دشمن نابود شوند.
یک چنین دستور کاری سنگینی برای اسرائیل «دمکراتیک و صلحطلب و اخلاقمدار» معادل سالها توطئه و جنگ و کشتار و خونریزی و تخریب و تروریسم است. سگهای دستآموز صهیونیسم تروریست، یعنی آمریکا و بریتانیا، دو اسب اصلی ارابهی اسرائیل برای به آتش کشیدن این کشورها و در نهایت، استقرار «اسرائیل بزرگ» در منطقه هستند تا تخته پرشی شوند برای تسخیر سایر مناطق جهان و پیاده کردن ارادهی خودِ خدا برای «قوم برگزیده».
البته شمارهگذاری لیست بالا فقط برای دادن ایدهای پیرامون تعداد آن بود ولی بیانگر هیچ گونه تقدم و تاخر نیست. چنان چه همین امروز که این مقاله به نگارش در میآید، هیولای آدمخوار، نتانیاهو اعلام کرد که « چه کسی میگوید به ایران حمله نمیکنیم، حمله میکنیم.» اسرائیل-اینترنشنال از خود مایه گذاشت و تیتر را تبدیل کرد به « ما در حال حمله به ایران هستیم».
رژیم آخوندی که نطفهاش توسط اسرائیلی و اسرائیلیهای مقیم مرکز در سال ۵۷ بنیان گذاشته شد اینک میبیند که با رفتن سرزمین مادریش به سوی یک بحران خودنابودسازی، آیندهای ندارد. به مثابه مادری که با خودکشی خویش فرزندش را هم به مرگ محکوم میسازد، صهیونیسم با بردن اسرائیل به سوی نابودی، تفالهی عمامه به سر خود را به کام نابودی خواهد کشید. پیش از این گفته بودیم که اسرائیل به دست خودش نابود خواهد شد و میبینیم که حرص و طمع صهیونیسم برای تسلط فوری بر جهان میرود این مجموعهی قلابی و مشکلساز را به فنا سپارد؛ اسرائیل که پایین برود تمام تفالههای خود مانند رژیم آخوندی را هم به پایین میکشد.
چه کنیم؟
در چنین شرایطی میبینیم که سرنوشت ایران تیره و تباه است و نابودی آن به عنوان تالی فاسد نابودی اسرائیل حتمی است. برای نجات ایران چه باید بکنیم؟
به نظر میرسد فرصت را برای برپا کردن «اتحاد فراگیر اپوزیسیون» و بحث پیرامون «ترجیح لائیسیته بر سکولاریسم در ایران پسا رژیم» و از این مباحث شیک و روشنفکری از دست دادهایم. همین بیست و چهار ساعت پیش خاک کشورمان، بعد از سی و پنج سال که از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷، میگذشت، مورد بمباران و موشکباران یک قدرت بیگانه قرار گرفت. فاصله این موشک ها تا تهران ۱۸۰۰ کیلومتر بیشتر نیست و فراموش نکنیم همین کشور عقب ماندهای که خاک پاکمان را با موشک و پهباد و راکت مورد حمله قرار داد و چند کودک و بیگناه بلوچ را قتل عام کرد، از جمله کشورهای دارای بمب اتم است.
پس باید به فکر نجات ایران باشیم پیش از آن که دیر باشد.
برای این منظور می بایست به فکر راهی باشیم که می تواند در این فرصت کوتاه، امیدی به حرکت ایجاد کند.
به یک رهبر نیاز داریم:
وجود یک رهبر میتواند تمامی نقطه ضعفهای اساسی ما ایرانیها را جبران کرده و سبب شود که از این پراکندگی و تفرقه و تشتت اجتماعی و سیاسی بیرون آییم. این رهبر به طور قطع به صورت بالقوه بین ماست، ارادهی جمعی ما باید آن فرد را به رهبر تبدیل کند.
همانطور که در دو مقالهی گذشته اشاره کردیم روند «تولید اجتماعی رهبر» یک مسیر تازه و متفاوت از راههای ناکام گذشته است. در این روند، به جای تعیین رهبر -که در هر جنبش مردمی نقشی سرنوشتساز دارد- رهبر ساخته و پرداخته میشود. تعیین رهبر به معنای قرار دادن کسی از بیرون از جامعه بالای سر جنبشی است که جامعه احساس ضرورت آن را دارد. این قرار دادن یا جاگذاری ممکن است توسط یک جریان سیاسی قدرتمند صورت گیرد یا توسط یک دولت بیگانه برای منافع خود. در هر دو حالت ضریب تنگنظری و خیانت از بالاست.
روند تولید اجتماعی رهبر توسط نیروهای اجتماعی مبارز، یا همان نخبگان جامعه، کلید خورده و به پیش میرود. این نیروها شامل دانشجویان، معلمان، روشنفکران، روزنامهنگاران، سندیکالیستها، کنشگران اجتماعی و مدنی، فعالان رسانهای، هنرمندان و … صورت میگیرد.
آنها فرد مناسب برای رهبری را یافته و مطرح میکنند. کاندیداهای آنها، برخلاف تودهها، سلبریتی و مشتی علاف و معطل مشغول پرسه زدن سیاسی چهل ساله در رسانهها نخواهند بود؛ برعکس، به فکر یافتن فردی هستند که بتواند از پس کار دشوار هماهنگسازی نیروهای مبارز برآید. این البته کل کاری است که از رهبر انتظار میرود. او قرار نیست هیچ مقامی بالاتر از «نوکر ملت شریف ایران» داشته باشد و هیچ خدمتی بالاتر از نماد همبستگی مردم ایران صورت بخشد. در ورای این، اصل کار توسط همت و خرد جمعی ایرانیان در قالب سازمانیافته صورت خواهد گرفت. ایرانیانی که برای این منظور حتمن به آن رهبر نیاز دارند.
این جا صحبت از رهبری است که میآید تا از تمام توان خود برای پایان بخشیدن به کابوس بقای یک رژیم ضد ایرانی بهره برد. اما نه به عنوان یک قهرمان، بلکه به عنوان یک مدیر؛ نه به عنوان منجی، به عنوان خدمتگزار. این بار رهبر نجاتبخش نیست، فرایند تولید رهبر نجاتبخش است.
ما تاکنون رهبری را پیوسته شایسته قامت یک «ابَرانسان» میدانستیم که باید از هر خطایی مبرا، از هر گناهی پاک و از هر عیبی به دور باشد. چنین موجودی هنوز در کرهی زمین آفریده نشده است. باید بپذیریم که رهبر هم آدمی است مثل همه آدمیان دیگر با حرص و بخل و حسد و عیب و ضعف و ایراد و غیره. اینها مهم نیست، مهم این است که «کاربَلد» باشد و بتواند رهبری کند، یعنی یک حرکت جمعی را به نحو موفق و کارآمد مدیریت کند. رمز موفقیت رهبر، مدیر بودن اوست.
چگونه اقدام کنیم؟
پیشنهاد «تولید اجتماعی رهبر» چیزی نیست که کسی بخواهد منتظر طرح و برنامه برای آن باشد. روند کاری آن به همین سادگی است که گفته شد:
۱- تهیه یک لیست از آدمهای به درد بخور.
۲- پیدا کردن به درد بخورترین فرد میان آنها.
۳- نام این فرد را با ارائه ی دلایل روشن به میان جامعه بردن.
۴- عدم توقف تلاش، تا زمان استقرار این فرد به عنوان رهبر.
۵- پیروی از رهبر مستقر شده برای حرکت و پیروزی.
این مراحل کار زیادی میطلبد و زمان کمی هم در اختیار داریم، اما شدنی است. هر ایرانی علاقمند به جلوگیری از نابودی برنامهریزی شدهی ایران میتواند در آن شرکت داشته باشد. «تولید اجتماعی رهبر» بازی ما مردم ایران است، برای آن، نیاز به اجازهی کسی نداریم. از همین ساعت میتوان شروع کرد و تا پیروزی ایران و ایرانی متوقف نشد.
شدنی است، اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
توییتر:@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد