معروف است که واقعگرایی راز نخست موفقیت در هر کاریست. شاید در سیاست این امر از هر کاربرد دیگری برجستهتر باشد. جایی که هدف نهایی از حضور در آن، کسب قدرت است و برای این منظور، پا در زمین سخت واقعیتها داشتن از هر چیز دیگری مفیدتر است. در این راستا، نیروهایی که در ایران در جستجوی تغییر قدرت سیاسی هستند باید سفارش به واقعگرایی را جدیتر و فعالتر از هر زمان دیگری آویزهی گوش سازند و از هر گونه رویاپردازی و خیالبافی شبهمبارزاتی پرهیز کنند، چرا که زمان تنگ است و ایران در خطر.
این واقعیتها که به آن اشاره میکنیم البته نه مطلق هستند و نه ثابت، اما از پایداری کافی برخوردارند تا هر جریان سیاسی آنها را به طور مشخص در کار طراحی استراتژی و تاکتیکی فعالیت خویش مد نظر قرار دهد. در این جا به دو تای آنها میپردازیم:
۱) جامعهی ایران فقط «واکنشگرا»ست. اگر هستند جوامعی که مثل ما به طور عمده واکنشگرا و در برخی موارد اما «کنشگرا» هستند، جامعهی ایرانی فاقد هر گونه ظرفیت ساختاری و تجربهی تاریخی در زمینهی «کنشگرایی» است. واکنشگرایی یعنی به حرکت درآمدن پس از آن که جبههی مقابل دست به عملی میزند که امری حیاتی را برای ما به خطر میاندازد. از آن سوی، کنشگرایی یعنی به درک نظری یک ضرورت تاریخی پاسخ عملی دادن و اقدام کردن. جامعهی ایران از توان این نوع دوم کنش از حیث جامعهشناختی محروم است. استبدادسالاری چند هزار ساله جایی برای رشد امکان «کنشگرایی» یا همان درک جمعی ضرورت تاریخی تغییر در جامعه باقی نگذاشته است. کنشگرایی برای جوامعی است که به شانس ساختن آینده باور دارند؛ واکنشگرایی برای جامعهای است که آینده برایش در پس پردهی پنهان و به دست نیروهایی که خارج از قوهی فکری و مادی اوست شکل میگیرد. به همین دلیل مردم ایران فقط واکنشگرا هستند. آن هم نه در ابتدای یک موج بلا و فشار که بر او تحمیل میشود، بلکه در نهایت و اوج آن. تمامی قیامهای معروف در ایران مانند نهضت مشروطه، جنبش ملی شدن نفت، انقلاب ۵۷، شورشهای اولیل دههی هفتاد خورشیدی، جنبش دانشجویی ۱۸ تیر ۱۳۷۸، جنبش سبز ۱۳۸۸، قیام علیه گرانی در دی ۹۶ و نیز حرکت آبان ۹۸در اعتراض به افزایش قیمت بنزین و سرانجام، جنبش زن، زندگی، آزادی ۱۴۰۱ در اعتراض به کشته شدن مهسا (ژینا) امینی، همگی اقدامات اعتراضی-اجتماعی واکنشی بودهاند.
۲) مردم ایران در شرایط کنونی -و شاید از مدتها پیش- هیچ اصرار جدیی بر داشتن آزادی و دمکراسی و سکولاریسم و لائیسیته و مطالباتی از این دست نداشته و ندارند؛ آنها با نبود این موارد مشکل عمدهای ندارند، مشکل آنها در درجهی نخست برخورداری از رفاه حداقلی مادی است که امروز به طور خاص زیر سؤال رفته است. آنها مشکل بیارزش شدن پول ملی در مقابل دلار، کاهش قدرت خرید، گرانی وتورم افسار گسیخته، بیکاری وسیع، رکود بیسابقه، بیبرقی، بیآبی، تعطیلی کشور و به هم ریختگی مدیریتی دارند. به همین دلیل، یگانه انگیزهی آنها برای هرگونه اعتراضی، چه فردی و چه جمعی، فقط معیشتی، اقتصادی و صنفی خواهد بود.
با ترکیب این دو امر میتوان نتیجه گرفت که نوع حرکت اجتماعی «ممکن» در ایران، برای ایجاد تغییر سیاسی، به طور انحصاری عبارت است از «واکنش معیشتی»؛ یعنی قیام اجتماعی واکنشگرا با محوریت مسائل و مشکلات مشخص معیشتی، مالی، اقتصادی و صنفی.
تایید این دو نکته با خود نفی دو باور نادرست در مورد جامعهی ایرانی را نیز همراه دارد که چیزی نیستند جز بازگویی همان واقعیتهای بالا به شکلی دیگر:
۱) جامعهی ایران در حال حاضر قادر به ابتکار عمل در قالب یک جنبش «کنشگرا» که بر اساس درک ضرورت تاریخی اقدام به تغییر باشد نیست. از جامعهی ایران انتظار آغاز یک قیام بر این اساس را نباید داشت.
۲) جامعهی ایران در شرایط فعلی انگیزهای برای حرکتی که بخواهد موضوع اصلی دیگری جز مسائل حاد زندگی مادی او را مطرح سازد نخواهد داشت.
در نتیجه، هر بازیگر سیاسی در داخل و خارج از کشور برای پرهیز از تکرار شکستها و ناکامیهای چند ده سالهی گذشته و تلاش بر اساس واقعگرایی میبایست، با در نظر گرفتن این دو نکتهی بدیهی، تمرکز خود را بر آفریدن حرکت جمعی «معیشت محور» به عنوان «واکنش» به شرایط وخیم و فاجعهبار اقتصادی و معیشتی مملکت بگذارد. این یگانه مسیر ممکن برای به خیابان آوردن قشرهای به فقر کشیده شده و ناراضی جامعه است که میبایست در دستور کار یک درصدیها قرار گیرد. یک درصدیهایی که باید بدانند حضور حتی گستردهی تودهها فقط شرط لازم برای تغییر سیاسی است و نه شرط کافی. شرط کافی همان طراحی و برنامهریزی و هدفمندسازی و سازماندهی و مدیریت و رهبری است که باید توسط یک درصدیها صورت گیرد تا هم ورود مردم به صحنه میسر شود و هم وقتی تودهها آمدند، سمت و سوی حرکت با هدف مشخص ایجاد تغییر حاکمیت سیاسی در ایران باشد.
وقتی این کار صورت پذیرفت و قدرت جا به جا شد، باید تامین نان و آب و کار و امنیت را برای کشور تامین ساخت و این خود یعنی سالها و سالها کار بدون هوس ورود به بازیهای سیاسی مرتبط با تقسیم دمکراتیک قدرت و امثال آن. تنها پس از استقرار یک رفاه و آرامش و ثبات نسبی در سراسر ایران است که میتوان به تدریج صحبت از رویاهای دمکراسی و امثال آن کرد.
جان کلام، معیشتمحوری هم ضرورت حرکت برای کنار زدن رژیم آخوندی است و هم چارچوب کاری حاکمیت جایگزین برای سالها و چه بسا دههها پس از به دست گرفتن قدرت و بر عهده گرفتن مسئولیت مدیریت ایران ویران. این امر به معنای تقلیل ارزش ذاتی دمکراسی و امثال آن نیست، به معنای تزریق لازم واقعگرایی در فعالیت سیاسی است. اگر فعالان سیاسی ایرانی در داخل و خارج، همین ظرافت فنی موضوع را دریابند میتوان امیدوار بود که در سایهی وخامت روزافزون شرایط ساختاری اقتصاد، جامعه و سیاست در ایران و نیز، موقعیت حساس و خاص جهان و خاورمیانه، فرصتی ناب برای ایجاد تغییر سیاسی در ایران به دور از رویاپردازیهای پوچ و کلیشهای همیشگی در دسترس است.
شدنی است، اگر بخواهیم.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد