رژیمها میبایست دست کم یکی از این سه چیز را برای تامین بقای خود داشته باشند: مشروعیت، کارآمدی، اقتدار. در کشورهای دمکراتیک هر سه موجود، با هم مرتبط و مکمل هستند. در کشورهای نیمه/شبه دمکراتیک عنصر نخست غایب یا کم است مانند چین و سنگاپور. در مورد کشورهای استبدادی اما فقط سومی مورد نظر است. البته هستند دیکتاتوری هایی که به واسطهی داشتن درجهای از کارآمدی در برخی از حوزهها شانس دوام بیشتری دارند، مانند کرهی شمالی و کارآیی بالا در حوزهی تسلیحات و اتمی.
رژیم جمهوری اسلامی در عمر ۴۳ سالهی خود نخستین مورد را در کمتر از ده سال بعد از انقلاب و دومین مورد را در همان ۲۰ سال اول از دست داد. از آن پس، با تکیه بر دستگاههای امنیتی و شبه نظامی و انتظامی و سرکوبگر با قتل و کشتار و جنایت و زندان و شکنجه و ترور امثال آن بقایش را تامین کرده است.
اما در شهریور ۱۴۰۱ اتفاق تازهای شکل گرفته و آن این که انباشت خشم و نارضایتی مردم، به دلیل وضعیت کلی فاجعه بار کشور، به حد غیر قابل تحمل رسیده و جمعیتی را به خیابان آورده است که دیگر از این رکن اصلی نظام، یعنی قدرت سرکوب آن، ترس و واهمهی مورد انتظار رژیم را ندارد. اگر این امر به اثبات رسیده و تحکیم شود تنها پایهی باقیماندهی برای سرپاماندن موقت رژیم هم فرو می ریزد. این یک احتمال است که در روزهای آینده مورد راستی آزمایی قرار خواهد گرفت، هنوز آن جا نیستیم، یا بهتر است بگوییم، در شروع آن هستیم.
ویژگی حرکت جدید
خصوصیت حرکتی که در زمان نگارش این مطلب در ششمین روز حیات خود است، ضرباهنگ بالای آن است. حرکت از همان ابتدا با درجهای از تهاجم نسبت به دستگاه سرکوب و نمادهای رژیم آغاز شده که در قیامهای گذشته کم سابقه بوده است. بدیهی است که این ضرباهنگ بالا به دلیل شدت خود نمیتواند برای مدت زیادی ادامه یابد: نه برای مردم تامین هر روزهی این درجه از رادیکالیزم در یک بازهی طولانی ممکن است، نه برای رژیم تحمل آن.
پس، جنبش به طور طبیعی به سوی یک از این دو حالت به پیش خواهد رفت:
• یا ضرباهنگ خویش را کاهش میدهد تا وارد یک حیات دراز مدت شود،
• یا ضرباهنگ را آن قدر بالا میبرد که کار را یکسره کند.
در حالت اول، یعنی کاهش ریتم فعلی، چه به صورت خودجوش از جانب معترضین باشد و چه به واسطهی سرکوب شدید و بالا بردن هزینه از سوی حکومت، این خطر وجود دارد که حرکت کنونی رنگ ببازد و رو به خاموشی رود. این نکتهای است که رژیم میداند و به همین خاطر در تدارک آن خواهد بود؛ از آن سوی، فعالان کف خیابان هم باید این نکته را بدانند و دست به انتخاب هایی مهم و سرنوشت ساز بزنند.
در حالت دوم اما، با افزایش ریتم تهاجمی حرکت، هم ممکن است جنبش از طریق یک قیام گستردهی رادیکال آخوندها را از حکومت پایین بکشد و هم ممکن است با خونین ترین سرکوب تاریخ سیاسی ایران مواجه شده و در این صورت، امکان هر سناریویی در آینده، از جمله جنگ مسلحانهی تودهای علیه رژیم، پدید میآید.
پس در مجموع سه سرنوشت در انتظار جنبش کنونی است:
۱. کاهش ریتم و محو و خاموشی آن
۲. افزایش ریتم آن و سرنگون سازی رژیم
۳. افزایش ریتم و مواجهه با سرکوب خونین و بروز رویاوریی مسلحانهی به عنوان نتیجهی آن
وخامت اوضاع به حدی است که حالت چهارم یعنی کاهش ریتم و تبدیل شدن به یک جنبش مدنی متعارف در درازمدت قابل تصور نیست. در میان این سه حالت بالا میبینیم که سناریوی مطلوب، در جهت منافع ملی مردم ایران، مورد دوم است، یعنی پیشبرد جنبش با ریتم کنونی و رساندن آن به یک ضرباهنگ قویتر برای تمام کردن کار نظام آخوندی. اما برای این منظور، جنبش باید نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد.
نقاط قوت جنبش اعتراضی کنونی
• رادیکالیزم و تهاجم گری و عوض کردن جبههی ترس
• تداوم و عدم انقطاع، از زمان شروع تا به حال (روز ششم)
• گسترش میان شهرها در درون استانها و در سطح کشوری در تمامی استانها
• تحرک و قدرت عملیاتی قابل توجه معترضین برای خنثی سازی دستگاه سرکوب
نقاط ضعف و کمبودهای جنبش
• نبود شعار واحد: هنوز شعار مشترکی که پیوند ساز باشد شکل نگرفته است.
• نبود استراتژی روشن: هنوز تعریف روشنی از هدفی که حرکت میخواهد به آن دست یابد جا نیافتاده است.
• نبود رهبری متمرکز: هنوز یک رهبری مشخص و تعریف شده برای حرکت قابل شناسایی نیست.
چه برخوردی داشته باشیم؟
پیش از این که به ارائهی راهکاری برای پیشبرد جنبش بپردازیم باید نوع برخورد با آن را انتخاب کنیم. سه نوع برخورد قابل تصور است:
۱) برخورد حداکثرگرا عنوان میکند که جنبش برای موفقیت خود باید تمامی کمبودها را برطرف کرده و فقط در صورت کسب بهترین شرایط است که به پیروزی میرسد.
۲) برخورد حداقل گرا میگوید جنبش همین طور که میبینیم خوب است و نیاز به فعالیت هدفمند خاصی ندارد؛ خودش جلو میرود و کار را تمام میکند.
۳) برخورد واقع گرا که مطرح میکند جنبش باید ضروریات را داشته باشد اما اصراری بر کسب آن چه ضروری نیست نداشته باشیم.
به نظر میرسد که برخورد اولی بسیار کمال گرا، ایده آلیستی و ناکارآمد است، دومی زیادی خوشبینانه، دل بزرگانه و توام با خطر برای آیندهی جنبش است؛ شاید، برخورد سوم، که میخواهد دست کم ضرورتهای حیاتی جنبش را تدارک ببیند بدون آن که در پی کمال مطلوب نظری باشد، مناسب ترین برای شرایط فعلی باشد.
ضرورتهای پیروزی جنبش چه هستند؟
چند مورد است که برخی از آنها کمابیش تامین شده یا در حال شکل گیری است و برخی دیگر نیاز به کار بیشتر دارد.
۱) جنبش باید بداند چه چیزی را نمیخواهد: به نظر میرسد که این امر روشن است، معترضین «کل نظام آخوندی» را نمیخواهند.
۲) باید بداند چه چیزی میخواهد: این مورد هم به طور کلی روشن است، «آزادی و نان و رفاه» را. در همین حد خوب است.
۳) باید بداند چگونه آن چه را که نمیخواهد از سر راه بردارد: این نکته نیز به طور عمومی برایش روشن است و میداند که باید درنهایت تمامی مراکز مهم حکومتی را تسخیر، بدنهی فعال نیروهای سرکوبگر را تار و مار و سران اصلی نظام را دستگیر کند. در همین حد کافی است.
۴) باید بداند اجرا و پیاده کردن آن چه را که میخواهد (آزادی و نان و رفاه) به دست که بسپارد. این نکته هنوز خیلی واضح و متعین نیست، اما میتواند به تدریج روشن شود. قرار نیست جایگزین رژیم تنها یک جریان منحصر به فرد باشد، هر چند که ممکن است به طور طبیعی یک نیروی اصلی کارآمد دست بالا را پیدا کند. در بطن حرکت و در پیوند با آن، این جایگزین بروز خواهد کرد.
به این ترتیب میبینیم که وضعیت عمومی جنبش نه آن قدر اطمینان بخش است که خیالمان از حالا از بابت پیروزی و کامیابی آن راحت باشد، نه آن قدر نا مطمئن که بخواهیم به شدت نگران یا ناامید باشیم. در یک شرایط بینابین هستیم که هر روز و هر ساعت که میگذرد در نوسان و تحول است و میتواند به پیروزی، که سرنگونی رژیم پلید آخوندی باشد، نزدیک تر شویم و یا از آن قدری دورتر شویم. در این میان از یاد نبریم که نکتهی مهم، گرایش عمومی (trend) است که به سوی «تغییر شرایط» به پیش میرود: رژیمی که قادر به سرکوب نیست و مردمی که قادر به تحمل سرکوب نیستند، این فرمول تغییر است.
در چنین شرایطی چگونه میتوانیم به جنبش کمک کنیم؟
برای این که حرکت اعتراضی کنونی به وضعیت بهتربا مسیر مطمئن تر برسد میتوانیم
۱) تلاش کنیم جنبش کنونی ادامه یابد.
۲) تلاش کنیم جنبش کنونی گسترش یابد.
۳) تلاش کنیم با هماهنگی و شبکه سازی به سوی حرکتهای سراسری و ملی برویم.
۴) در تدارک نبرد نهایی برای خلع قدرت باشیم.
۵) به تدریج موضوع جایگزین و رهبری را جدیتر و پخته تر دنبال کنیم به نحوی که وقتی نبرد نهایی مردم با رژیم استبدادی کلید خورد، مجموعههای آمادهی عمل در عرصهی جایگزینی داشته باشیم.
جان کلام این که جنبش اعتراضی کنونی پتانسیل تبدیل شدن به جنبش تغییرساز آینده را دارد اگر آن را رصد کنیم، به جوانب مختلف آن بپردازیم و در رفع اشکالات و کمبودهای آن و تقویت نقاط قوتی مثل انرژی وحدت بخش آن در سراسر ایران بپردازیم. اگر باور کنیم که فصل تغییر رسیده است، فصل تغییر رسیده است. زن زندگی آزادی شعاری مناسب برای این مقطع از حرکت در قالب یک برخورد واقع گرایانه است. این بار موفقیت نزدیک است. انتخاب با ماست. #
کورش عرفانی
***
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com