شرایط ناشی از ظهور همه گیری کرونا در سراسر جهان بسیاری از داده های سیاسی و مبارزاتی سنتی را به چالش کشید؛ از جمله این که دولت نهادی است که می تواند بحران های جمعی از این گونه را مدیریت کند. دیدیم که، در بسیاری از موارد، این فرمول جواب نداد و ثروتمندترین دولت جهان، در آمریکا، شاهد بود که ۴۰۰ هزار نفر از شهروندانش جان خود را از دست بدهند. در ایران این به نحو مشخص وبارز پیدا شد و دولت به مرز فروپاشی ساختاری کشیده شده است. جا به جایی احتمالی قدرت در انتخابات سال ۱۴۰۰ و انتقال قوه مجریه، در کنار مجلس و رهبری، به سپاه نیز نمی تواند مشکلی را از این ساختار بحران زا حل کند. در مقاله ی قبل گفتیم که فروپاشی تدریجی، سرنوشت محتوم رژیم است و راه گریز از آن نیست مگر انتقال قدرت. در این نوشتار به پیشنهادی اشاره می کنیم که مسیر این انتقال را تسهیل و تسریع می کند.
موقعیت کنونی ایران:
کشور ما در معرض خطرات بزرگی است که حاصل کمبود دانش و دید و تخصص در بالا و بی عملی و ناامیدی و بی اعتنایی در پایین است. بی لیاقتی دولت و سکوت ملت می رود که ایران را به حیطه هایی وارد سازد که در آن، «تمدن ایرانی» به سوی اضمحلال خواهد رفت.
آیا راه حلی وجود دارد؟
پاسخ نگارنده، به عنوان پیشنهاد دهنده ی نظریه ی «بی نهایت گرایی»، روشن است: “برای هر مشکلی، بی نهایت راه حل وجود دارد”. پس حتما برای نجات ایران نیز از این وضعیت اسف بار و نگران کننده راه حل های متعددی هست؛ جستجویشان اما مشروط بر باور به وجود آنهاست. تا موقعی که پذیرفته ایم راه حلی نیست و یا اصرار داریم که همان راه حل ناموفق سی یا چهل سال پیش ما باید یک روز جواب دهد، در بر پاشنه نابودی ایران خواهد چرخید؛ اما اگر به وجود بالقوه ی راه حل های دیگری باور داشته باشیم، جستجوی فعال توام با امید و باور را آغاز می کنیم و تردیدی نیست که در یک جایی، راه برون رفت از این بن بست را خواهیم یافت.
آن چه در زیر می آید نمونه ای است از یک چشم انداز متفاوت و یک رویکرد دیگر به موضوع راه حل تغییر در ایران. نمونه ای است از بسیاری مسیرهای دیگر راهگشایی که در دسترس خواهند بود، اگر آن ها را خلاقانه جستجو کنیم.
صورت مسئله:
جامعه ی ایران صدها سال است که اسیر حاکمیت استبدادی است. استبداد با خود فقر را می آورد و فقر، ما را به بازتولید ناخواسته استبداد می کشاند. این دور تسلسل قرن هاست در ایران عمل کرده و در سه دوره ی قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی عمل کرده است. ویژگی مشترک تلاش ها برای خروج از این دور باطل، در هر سه دوره، این بوده است که مردم در پی آن هستند به هر دو معضل رفع استبداد و مشکل فقر از بالا بپردازند. چشم امید همه ی ما به این بوده است که روزی یک نیروی خیرخواه قدرت سیاسی را به دست آورد و از طریق برخورد غیر استبدادی در حاکمیت سیاسی، عقب ماندگی مادی جامعه ی ایران را نیز حل کند. اما از آن جا که زوج دمکراسی و ثروت زدایی و یا زوج استبداد و فقر، دست در دست هم و به صورت موازی و علت و معلولی متقابل عمل می کنند، در هیچ یک از این سه دوره، نه استبداد را پایان بخشیده ایم و نه فقر را. مشکل از آن جا دو چندان می شود که یکی از این دو بدون دیگری نمی رود. هر دو باید با هم تغییر کنند، همزمان، البته با سرعت هایی کمابیش متفاوت اما هماهنگ و به ویژه، در قالب مکمل یکدیگر. نه فقر بدون استبداد از این کشور رخت خواهد بست و نه استبداد بدون ریشه کن شدن فقر.
پس تا این جا دو نکته را میدانیم:
۱- فقر و استبداد یا با هم میمانند و یا با هم میروند.
۲- نه فقر و نه استبداد از بالا از بین نرفته و نمیروند.
وقتی موضوع را این گونه فرمول بندی کردیم میرسیم به یک ایدهی ابتدایی قرینه برای راه حل یابی:
۱) مبارزه علیه استبداد، باید با تلاش برای ریشه کن سازی فقر همراه باشد.
۲) پایان بخشیدن به استبداد و فقر روندی است که باید از پایین صورت پذیرد.
چگونگی پرداختن به این مورد اخیر مشروط به این است که در مقابل دولت در بالا، که دارای قدرت سیاسی است، باید بتوان چیزی شبیه دولت در پایین و دارای قدرت اجتماعی را تدارک دید. در این جا باید یادآور شویم که «دولت در پایین» چیزی شبیه به ساختار دولت حاکم نیست؛ منظور مجموعه ای است از شهروندان که به واسطه فعال شدن خود مدیریت امور ممکن در سطح خرد و میانی را به دست می گیرند. افتادن مدیریت بخش های عمده ای از اداره ی امور کشور در سطح خرد و میانی شرایط را باز پس گیری مدیریت در سطح کلان آماده می سازد. پس، دولت در پایین یعنی شهروندان فعال دارای یک هدف روشن: بازپس گیری کنترل زندگی خویش از دست دولت نالایق.
اما این یعنی چه و چگونه می توان این کار را صورت بخشید؟
در ایران، بیش از چهاردهه است که دولت، در بالا و مجهز به قدرت سیاسی، تلاش دارد که ۱) استبداد را حفظ و تحکیم کند و ۲) فقر را نهادینه و مدیریت کند. این کاری است که دولت جمهوری اسلامی از روز نخست حیات خود تا به حال صورت داده است. تمام تلاشهای مخالفین نیز از آن زمان تاکنون برای پایان بخشیدن به این وضعیت در این خلاصه شده که قدرت سیاسی را از دست دولت درآورند و خود آن را در اختیار بگیرند. نه در این کار موفق شدهاند و نه حتی دیگر، کمترین اطمینانی هست که اگر روزی موفق به تسخیر قدرت سیاسی شوند بخواهند، یا حتی بتوانند، استبداد را محو کرده و یا فقر را از بین برند. این ناتوانی و عدم اطمینان جامعهی ایرانی را افسرده و زمین گیر کرده است. برای شکستن این فضای انفعال میتوان از فرمول دولت در پایین با تکیه بر قدرت اجتماعی بهره جست. این فرمول به دنبال دو چیز است: ۱) استبداد را به طور تدریجی ضعیف کند و ۲) فقر را به طور سامان یافته محو سازد.
اما چگونه می توان این ماموریت را صورت بخشید و چه نیرویی باید این مسئولیت را برعهده گیرد؟
به طور معمول، تولید و بازتولید استبداد و فقر در چهار حوزه ساخته و پرداخته شده و در جریان است: حوزه ی سیاست، حوزه ی اقتصاد، حوزه ی جامعه و حوزه فرهنگ. به عبارت دیگر، چهار سری مکانیزم های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به تولید و بازتولید استبداد وفقر مشغولند. در حالی که دولت در بالا، با تکیه بر قدرت سیاسی، به طور عمده ی حوزه ی سیاست و اقتصاد را مدیریت می کند، دولت در پایین می تواند، با اتکاء به قدرت اجتماعی، دو حوزه ی جامعه و فرهنگ را در اختیار خود بگیرد.
راز بن بست و انحراف تغییرگرایی و کنشگری در کشورهای جهان سوم -و از جمله ایران- این بوده است که برای بیش از یک قرن، تنها حوزه ی سیاست را به عنوان یگانه بستر کار و تلاش و مبارزه دیده و می بیند. اما چون در این عرصه با موفقیت زیادی همراه نبوده است، سبب ساز نوعی از ناباوری به امکان پذیری تغییر جامعه و استقرار جو و فضای ناامیدی و انفعال شده و به انتظار دست بسته روی آورده است. به همین دلیل منتظر نوعی نجات از بیرون و منجی افسانه ای است. به طور مثال در کشورمان در طول چهارسال، بخش های عمده ای از مردم منتظر بودند که یک عوام فریب سیاسی، به اسم دونالد ترامپ بیاید، آنها را از شر این وضعیت پرفلاکت نجات دهد!!
این در حالیست که، درورای حوزه ی قدرت سیاسی حاکم، با شناسایی عرصه های دیگری که در آن توان عمل داریم، می توانیم از انفعال به فعالیت و از ناامیدی به روحیه ی تلاشگری روی آوریم.
مثال های مشخص:
استراتژی شهروندمدارِ دولت از پایین بسیار ساده است: “هر چه می توانی بکن؛ مهم نیست کوچک و محدود و جزیی و زمان بر، مهم این است که کاری کنی. هر آن چه که می تواند استبداد را به اندازه ی میلیمتری ضعیف و فقر را به اندازه ی گِرَمی کم کند انجام بده و به دنبال کار بزرگ و غول آسای یک شبه نباش”.
فهرست عظیمی از کارهایی که می توان برای شروع مد نظر قرار داد موجود است. چند مثال:
– اصول رانندگی را رعایت کن. چون نظم و دقت را در جامعه افزایش می دهد و به واسطه آن، روحیه ی مردمان تغییر می کند و بی نظمی و شلختگی حاکمان را کمتر بر می تابند.
– در برخورد با دیگران با ادب و احترام رفتار کن. چون سبب تقویت احترام به خود می شود و نقض احترام به وجود و حقوق انسان ها توسط قدرت حاکم، به راحتی گذشته، مورد قبول واقع نخواهد شد.
– در تدریس و یادگیری با کیفیت و مهارت عمل کن. چون افزایش دانش و تخصص، اجازه ی تحمل مدیریت بدون دانش و تخصص توسط دولت بیسواد حاکم را سخت می کند.
– کتاب بخوان. چون باعث می شود بتوانی به آگاهی، یا همان قدرت تشخیص منافع جمعی، مجهز شوی و وقتی مجهز شدی می دانی در مقابل فریب و مکر دولت دروغگوی حاکم چگونه مقابله کنی.
– از نشریات و رسانه های مستقل حمایت کن. چون باعث می شود تعطیل نشوند، به کار ادامه دهند و گسترش یابند و کار را برای دروغگویی و پنهانکاری دستگاه حاکمیت سخت کنند.
– شرکت تعاونی تاسیس کن. چون باعث می شود از بیکاری درآیی و بتوانی کار مشترک جمعی برای تولید ثروت و کاهش فقر در کشور را دنبال کنی. اقتصاد که پویا شود و ثروت ها در دست مردمان باشد می توان نوع رابطه با دولت محتاج به مالیات را عوض کرد.
– جلسه و دوره ترتیب دهید. با رعایت نکات امنیتی و بهداشتی (کرونا) دور هم جمع شوید و در مورد شرایط زندگی و کشور با هم صحبت کرده و مشورت کنید. زیرا باعث می شود شهروندان آگاه و به هم پیوند خورده و از دل این جلسه های خودمانی، هزار و یک ایده برای همکاری، همبستگی و همیاری بیرون آید.
– در محله و ساختمان محل سکونت خود شورای تصمیم گیری تشکیل دهید و در مورد کارهایی که دیگر دولت نمی کند و شما می توانید، اقدام کنید. فرمول کار ساده است: مشورت، تصمیم، اقدام. این باعث می شود حس استقلال شهروندی شما و اهالی محل یا ساختمان تقویت شود و احساس قدرت در مقابل دولت و ماموران آن به دست آورند.
– در رابطه با مسائل مختلف به شهروندان دیگر آگاهی بده یا به آنها در حد توانت کمک کن. این سبب تقویت پیوندهای اجتماعی می شود و از دل این پیوندها احساس ناتوانی و وابسته بودن به حاکمیت کم و کمتر می شود.
– دست شهروندان محروم و فقیر و گرسنه و بی خانمان را بگیر. این باعث می شود که آنها نیز تقویت شده و به نوبه ی خود به یاری سایر هموطنان بروند و نوعی استقلال معیشتی برای مردم در مقابل دولت فقیرپرور پدید می آید.
– نه رشوه بده نه رشوه بگیر. این سبب می شود فرهنگ رشوه خواری و دزدی و اختلاس در جامعه تغییر کند و کار برای دزدان حاکم سخت تر شود….
مثال ها به راستی حد و پایانی ندارند و در حوزه های مختلف زندگی در درون جامعه، نیاز به خلاقیت من و شما دارد و بس. هیچ کدام از این اقدامات به طور مجزا و فوری نتیجه نمی دهد، اما همه ی آنها به طور مستمر و مرتبط، یک موج عظیم تغییر از پایین را در ایران می سازند؛ یک جریان سالم سازی زندگی جمعی برای پس گرفتن کشور از دست آن ها که فساد و فقر و غارت را دامن زده اند.
اگر این استراتژی را به طور جدی دنبال کنیم، به تدریج دولتِ شهروندی پایین، در مقابل دولت خواص بالا، تقویت می شود و گستره ی عملِ قدرت اجتماعی حتی از قدرت سیاسی حاکم فراتر می رود. آن جاست که می توان به حوزه های مهمتر و کلان تر رجوع کرده و به کارها و اقدامات بزرگتر دست زد. آن جاست که می توان شرط و شروط برای حاکمیت تعیین کرد و آن را وادار به تبعیت و پذیرش آن کرد. آن جاست که می توانیم کاری کنیم که، آن چه را نتوانسته ایم از آنها بگیریم، بیاورند و از سر اجبار، تحویل دهند. آری، قدرت اجتماعی توان به زانو درآوردن قدرت سیاسی را دارد، اگر هدفمند و سازمان یافته باشد.
این استراتژی «بازپس گیری کشور از پایین» است. حال که نمی توان از بالا قدرت را تسخیر کرد، بگذار آن را از پایین و سنگر به سنگر تصرف کنیم. رژیم می تواند تلاش ما برای کسب قدرت سیاسی را شناسایی و سرکوب کند، اما نمی تواند تلاش ما برای بالا بردن کیفیت زندگی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مان را متوقف سازد. این همان روند زندگی است که در خانه به خانه ی شهرها و روستاها و در کوچه ها و خیابان ها و در اتوبوس و مترو و تاکسی و در ادارات و کارخانه ها و فروشگاه ها و کارگاه ها در جریان است. نه کنترل شدنی است نه تعطیل شدنی. و در تمام این مکان ها و فرصت هاست که ما می توانیم با اقدامات فکر شده ی خود، قدرت خویش، یعنی قدرت اجتماعی را تقویت کنیم و شهروندان را به تدریج مسلط بر روندهای مدیریتی و تصمیم گیری کنیم. نخست در عرصه های خرد و متوسط و بعد به تدریج به سوی حوزه های کلان امور اداره ی کشور. همه این ها شدنی است با با کارهای هر چند کوچک، اما منظم و مداوم ما در هر کجا که می توانیم، و به صورت مستمر، منظم و گام به گام.
دولت در پایین اشاره دارد به تک تک شهروندان. اعضای این دولت تمام مردمانی هستند که با فعالیت های ریز و درشت، اما هدفمند خود، در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، صنفی، معیشتی، فرهنگی، آموزشی، هنری، بهداشت و سلامت، ورزشی و غیره، همدیگر را توانمند ساخته و قدرت اجتماعی خویش را تقویت می کنند. وقتی قدرت اجتماعی رشد کند، در یک جایی، می تواند دولت بالا را وادار سازد که قدرت سیاسی را هم، با زبان خوش اما به صورت غیر قابل پرهیز، به نمایندگان منتخب مردم واگذار کند.
جان کلام این که، در شرایط کنونی ایران هم می توانیم باز صبر کنیم و منتظر و منفعل باشیم تا «ببینیم چه می شود» و شاهد انقراض تاریخی ملت ایران باشیم، هم می توانیم مثل سابق اصرار داشته باشیم که تنها و یگانه راه تغییر، گرفتن ناگهانی قدرت سیاسی از دست دولت در بالاست و به این ترتیب، در ورای چهل و دو سال گذشته، باز هم شرایط بقای رژیم استبدادی فقرآفرین را فراهم آوریم؛ و یا این که می توانیم بگوییم، ما در پایین، به مثابه یک جریان کشورداری مردمی، به مثابه یک دولت شهروندی، مدیریت امور خرد و اداره ی امور ممکن را به تدریج و ذره به ذره در دست خود می گیریم و با تقویت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش، دولت در بالا و قدرت سیاسی آن را ضعیف، منزوی و طرد می کنیم. نگران این نباشیم که در یک جاهایی این کار، به دلیل دخالت یا هجمه ی حاکمیت، سخت و دشوار و هزینه پرداز شود، مهم این است که می دانیم، به طور قطع و برمبنای تجربه ی تاریخ تحول دمکراتیک بشر، نتیجه می دهد. فتح عرصه های اجتماعی، فرهنگی و بعد سنگر به سنگر فعالیت های اقتصادی، در نهایت، ما را به دروازه های قدرت سیاسی خواهد رساند و در این صورت، شانس برای داشتن یک حاکمیت دمکراسی تولیدگر ثروت بالا خواهد بود. چرا که زیربناسازی کرده ایم و به خیالمان راحت است که روبنای سیاسی و اقتصادی روی زیربنای اجتماعی و فرهنگی قوی مستقر خواهد شد. فراموش نمی کنیم که دمکراسی بدون ثروت زایی و ثروت زایی بدون دمکراسی ناممکن است. می خواهد این دمکراسی از نوع غربی باشد یا از نوعی دیگر.
من و دوستانم در سال ۱۳۸۸ و در قالب «سازمان خودرهاگران» این نظریه ی بناسازی و تقویت قدرت اجتماعی برای ساختن دمکراسی از پایین در ایران را ارائه دادیم و آن را سال های سال تبلیغ کردیم. پس از آن نیز، از سال ۱۳۹۲، در قالب «حزب ایران آباد» تلاش کرده ایم که یک حزب شهروندی بسازیم تا استراتژی درازمدت گرفتن سهم از قدرت سیاسی و تبدیل آن به قدرت اجتماعی را از طریق انتقال اختیارات دولتی به مردم، به تدریج و در سه مرحله ی زمانبَر خرد، میانی و کلان، دنبال کنیم.
به نظر می رسد که شرایط جدیدی که از همین امروز، آغاز دولت بایدن و شروع مذاکرات برجام 2 بر رژیم کنونی تحمیل خواهد شد، فضای لازم برای پیشبرد استراتژی تقویت دولت در پایین را از طریق قدرت اجتماعی فراهم ساخت. این امر می تواند به عنوان یک راهکار مناسب برای مهار قدرت سیاسی استبدادگرای دولت فقرآفرین در بالا مطرح شود. این به عقل عملی و اراده ی ما بستگی دارد که با تشخیص دقیق آن چه شدنی است، خود را معطل آن چه ناشدنی است نکنیم. به ممکن بپردازیم و ناممکن را کنار بگذاریم. در ضرورت براندازی، انحلال یا تغییر رژیم فاسد و نالایق کنونی تردیدی نیست، در مورد روش دستیابی به آن اما نیاز به خلاقیت و تیزبینی داریم.#
————————————————–