با جهانی که به سمت بیثباتی هر چه بیشتر میرود بسیاری از خود میپرسند چه روشی برای تغییر شرایط و بهبود اوضاع زندگی جامعهی بشری مناسب است. کسی برای این سؤال پاسخ آماده ندارد. ما در دورهای به سر میبریم که به فراخور وخامت هر چه جدیتر، به تدریج شاهد تلاشهای بیشتری نیز برای یافتن جواب برای این پرسش خواهیم بود.
پرسشهای حیاتی
آیا بشریت فرصت کافی برای پیدا کردن راهکارهایی که او را از فاجعهی در حال شکلگیری بیرون برد خواهد داشت؟ این را نمیدانیم؛ همه چیز بستگی به شتاب رویدادهایی دارد که، اگر در سطحی وسیع و جهانی رخ دهند، موضوع یافتن راه نجات را بیمعنا و بیمورد میکنند. زمان در این میان نقشی اساسی دارد و ضرباهنگ رویدادها میتواند بحث یافتن راهکار را از حیز انتفاع ساقط سازد.
باز مطرح میشود که آیا میتوان به سراغ روشهای سنتی و متعارف رفت و با «اتحاد» و «قیام» و «انقلاب» کاری از پیش برد؟ این جا نیز جواب قطعی موجود نیست. اما به نظر میرسد که دیگر در جهانی نیستیم که تغییر، با این روشهای متداول صورت پذیرد. دنیای کنونی به مراتب بیرحمتر، تخریبشدهتر و پر مسئلهتر از زمانی است که میشد یا یک جنبش اجتماعی وضعیت را به سمت بهبود تغییر داد.
آیا این موقعیت سخت تودهها را به تدریج بیدار نخواهد کرد و آنها را به مسیر واکنش و تحرک نخواهد کشید؟ شاید آری و شاید نه. کسی از عمق دگرگونی رخ داده در روانشناسی اجتماعی تودهها خبردار نیست. به طور دقیق نمیدانیم این نیم قرن گذشته، که در آن به تدریج آتش قیام و انقلاب و مبارزه جای خود را به بیبندوباری جنسی و لذتجویی، پولسالاری و پوچگرایی داد، چه بر سر تودهها آورده است. نمیدانیم که ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی و کاشتن مردم پای تلویزیونها و تلفنها و خالی کردن خیابان و جنگل و کوههای محل نبرد، چه به روز نسل جوان معتاد، بیهویت و بیهدف آورده است. بنابراین نباید روی یک واکنش خودجوش تودهای و در عین حال، چیزی در ورای یک جنگ داخلی برای بیرون کشیدن آب و نان از دست دیگری حساب کنیم.
چرا این همه تردید؟
دلیل عدم تعیّن پاسخها و تحلیلها چیزی نیست جز عمق وخامت اوضاع نظام حاکم: سرمایهداری جهانی. این نظامی است که زمانی بحرانهای حاد خود را با جنگ حل میکرد: بحران سرمایهداری در اوایل قرن بیستم با جنگ جهانی اول، بحران دههی بیست و سی قرن پیش، با جنگ جهانی دوم. اما این بار حتی آن شکلبندی هم نیست که زمینهساز جنگ جهانی سوم میشود، این بار، معادلهی علتها برای تولید معلول (جنگ و تخریب و کشتار) تغییر کرده است. تا این جا سرمایهداری برای حل بحران، جنگ به راه میانداخت، حالا برای به راه انداختن جنگ، بحران میآفریند. در مورد نخست، جنگ، پایانبخش بحران بود و بعد از آن ساختار به سمت ثبات میل میکرد. این بار جنگ، آغازگر تولید بحران است و ساختار به سوی بیثباتی و آشوب هر چه بیشتر میل میکند. به عبارت دیگر، جنگ، در شکل سنتی خود، بالا رفتن از سربالایی سخت دوران مشکلات و بحرانها بود تا به سطح هموار اوضاع عادی و قابل مدیریت برسد و آرامش را تجربه کند. این بار اما رفتن به سراشیبی سقوط است که در انتهای آن درهی نابودی جهان و بشریت در انتظار است. جنگافروزی دیگر زائدهای از نظام حاکم جهانی نیست، جز اصلی آن است.
تغییرات عمده
ما دیگر در جهان پنجاه سال پیش نیستیم. این جهانی است که از هر سو خود را محکوم به فنا کرده است:
– تغییرات اقلیمی نابودساز بشر در راهند،
– همهگیریها و واگیریهای تازه مانند کووید 19 به قتل عام دست خواهند زد،
– جمعیت رو به افزایش جهان به سوی تجربهی قحطی و گرسنگی توسط اکثریت میرود،
– منابع طبیعی جهان غارت شده و برای این حجم از نیاز و تقاضای بازار جایگزینی وجود ندارد،
– بحران کمبود یا نبود آب و خوراک به بحران نخست بشریت تبدیل خواهند شد،
– سرمایهداری به دلیل طمعورزی و غارتگری و پولسازی کاذب به سوی درونپاشی ساختاری گام بر میدارد،
– هیولاهای تولید شده در درون سرمایهداری مانند صهیونیسم آدمخوار و یا نژادپرستیهای افسار گسیخته در حال هجوم به هستی بشریت هستند، نهادهای بینالمللی تار و مار و بیاعتبار و ناکارآمد شده اند،
– قدرتهای جهانی توان دستیابی به توافق و اجماع را از دست داده و به سوی رویاروییهای مخرب به پیش میروند،
– حقوق و عرف بینالملل به واسطهی عملکرد کشورهایی مانند آمریکا و اسرائیل اعتبار خود را از دست داده است،
– توسعهطلبیهای سرزمینی از نوع دورهی آغاز استعمار اروپایی بار دیگر در دستور کار کشورهای قدرتمند قرار گرفته است …
در این شرایط، تصور این که هنوز با راه حلهای دیروزی بتوان فجایع بالقوه و بالفعل امروزی را جمع و جور کرده و راه حلی یافت ساده باوریست. اصطلاح «دنیای کهن» دیگر اشاره به چند هزار سال پیش ندارد، به چند ده سال پیش باز میگردد. دنیای مجهز به هوش مصنوعی قرار گرفته در خدمت تخریب و جاسوسی و ترور و کشتار هیچ شباهتی حتی به ده سال پیش خود ندارد. امروز عقل حکم نمیکند، زور حاکم است.
در نتیجه، نسخههای قدیمی را باید کنار گذاشت و با شکلبندی برخاسته از واقعیتهای امروزی دست به کار شد. اگر چنین کنیم و دیدی تازه بر جهان اعمال کنیم شروع خوبی خواهد بود برای یافت راه حل در درازمدت. با اصرار بر راههای طی شده و نتیجه نداده، حتی در درازمدت نیز راه برونرفتی نخواهیم داشت، چنان چه در حال حاضر برای چشمانداز کوتاهمدت و حتی میانمدت هیچ راه حلی در دسترس نیست. بنابراین هر چه زودتر شروع به بازنگری جدید نگرشهای قدیمی خود کنیم بهتر است. فرصت کوتاه است.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد