سال 2024 را در حالی به پایان میبریم که تنشها، زدوخوردها، اعتراضات، ناآرامیها، نبردها و جنگها در سراسر جهان رو به افزایش است. کمتر کسی است که نداند در پس تداوم روند فزایندهی این رویدادها به جایی میرسیم که در آن یک آشوب جهانی، سراسری و مخرب در راهست. شاید در همین سال جدیدی که به آن پای میگذاریم. نشانه یا علامتی از کاهش سرعت یا توقف این روند نیست، اما برعکس تا بخواهید شواهد فراوانی از حتمی بودن افزایش تنشها تا مرز انفجار است.
نمونهی مشخص:
کافیست به عنوان مثالی ساده نگاهی کنیم به وضعیت منطقهی خاورمیانه:
. فلسطین و آیندهی آن به واسطهی توحش و بربریت صهیونیسم اسرائیل در خطر است.
. تمامیت قلابی و ساختگی صهیونیستی به دلیل خباثت و دشمنیآفرینی آیندهای ندارد.
. لبنان محکوم به عقبروی و درجا زدن تا مرحلهی فروپاشی است.
. سوریه مرکزی آشوبزا برای تولید و توزیع تروریسم و جنگ داخلی است.
. مصر شاهد اولین جرقههای اعتراضاتی است که میتواند سیستم حاکم را با مشکل جدی بیثباتی مواجه سازد و درگیریهای فراملی را دامن بزند.
. عراق با به هم ریختن بازار جهانی نفت، در معرض تبدیل شدن به کشوری فقیر و بیدرآمد و محکوم به جنگ داخلی است.
. یمن ویرانشده به زودی مورد هجوم گسترده اسرائیل و آمریکا و شاید برخی از کشورهای منطقه قرار خواهد گرفت.
. ایران در نوبت است تا در یک تهاجم گازانبری حملهی نظامی از بیرون و از همپاشی ساختاری در درون به اعماق بحرانی برنخاستنی برود.
. افغانستان ماموریت فاز تولید تمامیتهای تروریست را به پایان برده و به سوی توزیع آن به سراسر منطقه به پیش میرود.
. پاکستان از اولین قربانیان تروریسم صادراتی برنامهریزی شدهی اسرائیل و غرب از جانب افغانستان درگیر جنگی خونین توام با بحران داخلی خواهد شد.
. ترکیه با درگیر شدن هر چه بیشتر در باتلاق تازهساختهی شده اسرائیل و آمریکا در سوریه باید آمادهی برخورد با توطئههای صهیونیسم بر علیه خود باشد.
سایر مناطق جهان در وضعیتی پیشاخاورمیانهای قرار دارند.
. جنگ روسیه و اوکراین به زودی و حتی پیش از روی کار آمدن ترامپ به مراحلی تخریبگرانهتر و گستردهتر کشیده خواهد شد و به تدریج بخشهایی از اروپا را با خود درگیر خواهد کرد.
. ناآرامیهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی و قومی در کشورهای اروپای غربی در حال اوج گرفتن است و کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، سوئد و بریتانیا شاهد ناآرامیهایی عمیق و فراگیر در این عرصه خواهند بود.
. آمریکای ترامپ از همین حالا با خط و نشان کشیدن برای سایر مناطق جهان اعلام ورود به فاز کشورگشایی را کرده است: ترامپ خواهان سرزمینهایی از گرینلند (دانمارک)، کانال پاناما، بخشهایی از کانادا شده است. لشگرکشی به پاناما توسط نیروهای آمریکایی در چشمانداز است. دولت وی از همین حالا به چندین کشور از جمله چین، مکزیک و کانادا پیشاعلام یک جنگ اقتصادی را داده و در داخل آمریکا نیز میرود تا با اعمال راه حلهای نظامی برای مهاجرین شرایط یک جنگ داخلی و قومی را کلید بزند.
. آفریقا در فقر و تاثیرات تغییرات اقلیمی فرو میرود و حاصل آن تنشها و درگیریهای فراوان در سراسر کشورهای آفریقایی است. در سال آتی تعداد مهاجرین آفریقا به سوی اروپا افزایشی چشمگیری یافته و نخستین تنشهای فیزیکی در مرزهای دو قاره بروز خواهد کرد.
در این میان شاخصهای اقتصاد جهانی رو به وخامت میرود و خبرها حکایت از کند شدن روند رشد و نیز کاهش مصرف انرژی دارد. امری که با خود کاهش قیمت جهانی نفت را به دنبال داشته و وضعیت بسیاری از کشورهای وابسته به درآمد نفتی را به نحو منفی تحت تاثیر خواهد گذاشت. بیکارسازیهای گسترده و استقرار رکود تورمی در بسیاری از کشورهای سرمایهداری در پیش روی است.
تمامی اینها خبر از آن میدهد که در حال ورود به دنیای جدیدی هستیم که پیش از آن که بیاموزد چگونه باید با موقعیت جدید خود همراهی کند، دورانی پر خون و آتش و درد را در مقابل خود خواهد داشت. این روند در قرن بیستم نیز حضور داشت. جهان در آن قرن، نیمهی اول را صرف این کرد که بتواند در نیم قرن دوم نوعی از ثبات نسبی را تجربه کند. در بخش نخست خود جهان مجبور به عبور از دو جنگ جهانی با تلفاتی بیش از ۱۰۰ میلیون نفر شد تا راه همزیستی مسالمتآمیز نسبی را کشف کند.
قرن بیست و یکم نیز شاهد مدلی است که هر چند از حیث شکل و زمان و نتیجه میتواند متفاوت باشد، اما به نظر میرسد که منطق آن مشابه است: یافتن راهی برای انطباق خویش با واقعیتهای نوزا. همان طور که محال بود جهان را در قرن رشد سرمایهداری با شکلبندی بازمانده از قرن نوزدهم تصور کرد و دو جنگ جهانی برای جرح و اصلاح ساختارهای آن لازم بود تا همه چیز در غلطک قرار گیرد، در قرن بیست و یکم نیز سرمایهداری نوین قادر نیست فضای رشد خویش را با ساختارها و نهادها و روابط قدرت بازمانده از قرن بیستم مدیریت کند. بنابراین، باز هم ضرورت جرح و اصلاح و تطابقبندیها مطرح میشود.
اما این بار برخلاف قرن بیستم، که قدرت تخریب با مقیاس سیارهای هنوز شکل نگرفته بود و به همین دلیل جهان از دو جنگ جهانی بدون تخریب گستردهی غیرقابل جبران بیرون آمد، این توان تخریبگری در قرن بیست و یکم شکل گرفته و در دست نیروهایی بسیار متضاد و متقابل است. این نیروها در صورتی که با هم به یک رویارویی بزرگ و مهیب بپردازند از توان چندین بارهی انهدام کامل زمین و تمامی موجودات زندهی روی آن برخوردار هستند. بنابراین، برخلاف دو جنگ به طور ذاتی محدود بینالمللی قرن بیستم، هر گونه نزاع میان قدرتهای صاحب سلاح هستهای در قرن کنونی زمینهای است برای تخریب کامل تمدن بشری.
فضای پر تنشی که در سال 2024 با محوریت اسرائیل و حمایت قدرتمند کشورهای اصلی سرمایهداری غرب از جنگافروزی آن صورت گرفت این اطمینان را به وجود میآورد که سال 2025 یا همان سال تعیین سرنوشت بشر خواهد بود و یا سال مقدماتی ورود به آن. شاید اگر پارامتر تغییرات اقلیمی را به این موقعیت اضافه کنیم بتوانیم به ایدهی بهتر و دقیقتری در این باره برسیم.
غول گرمایش و آلودگی زمین
سالی را که به پایان میبریم به عنوان یکی از آلودهترین و گرمترین سالهای ثبت شدهی تاریخ معاصر داشتیم. و از آن جا که رکوردهای شامل خط قرمز دربارهی تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین در این سال به طور ملموسی جابهجا شد میتوان انتظار داشت که از سال 2025 شاهد نخستین سری نتایج مشخص آن در زمینهی مرگ و میرهای جمعی پرشمار باشیم. در این باره بهتر است راه دور نرویم، در ایران کارشناسان در حال ارائهی هشدار پیرامون «سونامی تومور مغزی» هستند که قرار است رقمی تا ۷ میلیون نفر را در برگیرد. به عبارت دیگر تقریبا از هر ۱۱ نفر ایرانی یک نفر ممکن است به این واسطه در معرض بیماریهای خطرناکی مانند سکتهی مغزی، آلزایمر و پارکینسون قرار گیرد. این رقم در مقیاس کشورهای پرجمعیت و آلودهی دیگری مانند هند، چین، پاکستان و حتی ایالات متحدهی آمریکا میتواند خبر از کاهش جمعیتی اجباری ناشی از تغییرات اقلیمی دارد.
در سال 2025 رکورد گرمایش زمین میتواند به نقطهای تازه و تعیینکننده برسد. چون علاوه بر شکست اقدامات جزیی یا نمایشی دولتها برای کنترل آن، روی کار آمدن دولت ضد محیط زیست ترامپ در آمریکا خبر از افزایش بیسابقهی تولید آلایندهها در فعالیتهای صنعتی و تولیدی آمریکا و سایر رقبای اقتصادی آن میدهد. بنابراین، به جای هرگونه کاهش و بهبودی، شاهد وخامت هر چه بیشتر آلودگی و آسیب به محیط زیست بوده و وارد فاز رسیدن به «نقطهی غیرقابل بازگشت» در بسیاری از حوزهها خواهیم بود. این آن نقطهای است که پس از عبور از آن، هر تلاشی برای توقف اثرات آسیبهای وارد شده بر محیط زیست بینتیجه خواهد بود.
ترکیبی از اثرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تغییرات اقلیمی در کنار روند فزایندهی تنشهای تند سیاسی و نظامی به خوبی گویای آن است که سال 2024 -که شاهد بدترین نوع نسلکشی در تاریخ بشری یعنی «هولوکاست فلسطین» بود- باز هم در کنار فاجعهای که در سال آینده در انتظار است میتواند به عنوان «سال خوب» ارزیابی شود.
به عبارت دیگر، به سالی وارد میشویم که در آن، امیدها برای بهبود اوضاع به طور علنی و عمدی به خاک سپرده خواهند شد، چرا که در نبود ارادهی وسیع و سازمانیافته برای نجات زمین و بشریت، کسی نمیتواند پیشبینی کند که ادامهی این تنشها تا کجا به پیش خواهد رفت و به چه نوع جنگ کشنده و ویرانگرانهای کلید خواهد زد.
به زودی، شاید در همین سال 2025، به جایی میرسیم که مجموع ویرانیها و بحرانها و چالشهای گریبانگیر بشر از مجموع تمامی تواناییهای بالقوهای که در اختیار بشر است فراتر میرود. وقتی میدانیم که «امید» عبارت است از فرانگری نتایج تبدیل توان بالقوه به توان بالفعل، دیگر چه امیدی باقی میماند هنگامی که بدانیم حتی با فرض این تبدیل هم نخواهیم توانست مجموعهی تمدن بشری را نجات دهیم.
وقت آن است که بشریت بپذیرد چوب بیاعتنایی خویش به واقعیتهای تلخ و زشت و سیاهی را خورده است که در این دهههای اخیر بیشتر و بیشتر رخ داده و سرانجام میآید که هستی تاریخی او را به محاق نیستی کشد. با این تصور غلط که پدیدههای منفی ساختهی دست نیروهای شرور تاریخ شاید آن قدرها هم مهم نیست، میلیاردها نفر در این نیم قرن اخیر، به نحو خودخواسته عادت کردند به ذلتها و خفتها و خواریها و ظلم و ستم و جنایت تن دهند؛ آنها تصور میکردند چنین اموری فقط نصیب بدشانسها یا ضعیفترین خواهد شد و ایشان همیشه از شر آن در امان خواهند بود. این محاسبهای به غایت نادرست بود که اینک میرود گریبان هر موجود زندهای را در سیارهی زمین بگیرد. صد البته که با بیدفاعترینها و محرومترینها و ضعیفترینها آغاز میشود. اما پس از آنها، نوبت اقشار و لایههای میانی میرسد که محافظهکاری و احتیاط پیشه کرده بودند و سپس، سراغ تمامی اغنیاء و طبقهی حاکم خواهد رفت که در کاخها و ویلاهای «امن» خویش میاندیشیدند در پناه ثروت و قدرت بتوانند از این آتشی که به جان زمین انداختهاند جان سالم به در برند. زهی خیال باطل.
جان کلام این که سال بدی را به پایان میبریم تا وارد سالی بدتر شویم. در این میان دست کم در کوتاه مدت چشماندازی برای بهتر شدن اوضاع نیست. نه به این خاطر که شرایط وخیم مطلق هستند بلکه به دلیل آن که قدرت عملی سازنده و مثبتی در پیش رو دیده نمیشود. بدیهی است که اگر هر یک از ما، با درک این که هر آن چه میگذرد و قرار است بگذرد، حاصل عملکرد مشخص رفتار و تصمیم ماست، به میدان عمل وارد شویم، همین شرایط سیاه در مسیر نابودسازی بشر تبدیل به فرصتی تاریخی برای تغییرات مثبت میشود. این مهم است که آیا نقش فردی خود در تعیین سرنوشت جمعی را درک میکنیم یا خیر. آیا درمییابیم که جز عمل من و شما هیچ معیار دیگری برای تعیین آن چه که قرار است بر سرمان بیاید وجود ندارد؟
فرمول بسیار ساده و روشن است: تنبلی و انفعال محو و انقراض زندگی و موجود زنده در سیارهی زمین را حتمی میسازد و کنش و برخورد فعال، بقای آن را. هر کس آمد و روایت میانی و سست و درازمدتی را ارائه داد باید به پرسش مهم اهمیت زمان پاسخ دهد. این که وقتی فرصت از دست برود، فرق نمیکند من و شما چه روحیهای را اتخاذ کنیم: تسلیم یا حرکت را. دیگر از حیث فنی و اجرایی و مدیریتی دیر خواهد بود و شانس بازگشت نداریم.
از یاد نبریم که در طول تاریخ فرصتها همیشه زمانی بروز کردهاند که دشمن در بحران فرو رفته و مردم توان بهرهبرداری از آن را داشتهاند. به این ترتیب این بدیهی است که در زمان دربرگیری گستردهی بحران بر سامانههای خرد و درشت رژیم برای ما ملت ایران فرصتی پدید میآید که از آن بهره بریم و دشمن آشفته و به ضعف کشیده را به زیر کشیم. این فرصت را با باید مغتنم شمرد و با آگاهی و عمل به آن پرداخت. هر گونه اقدام سازمانیافته و هدفمند اینک بالاترین شانس موفقیت را دارد.
درک اضطرار شرایط فعلی بشر شرط نخست امیدواری به آینده است. امیدی سوار بر این فرض که اگر عمل کنیم هنوز فرصتی هست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد