با مرگ رئیسجمهور نظام و تلاش برای جایگزینسازی آن، همزمان با آغاز به کار مجلسی که برخی نمایندگان آن با آراء زیر ۷ درصد از حائزین شرایط شرکت در انتخابات به این نهاد راه یافتهاند، شاهد میل کرد سازوکارهای قدرت سیاسی در ایران به سوی نوعی موقعیت بحرانساز هستیم.
نظام آخوندی در ایران، در طی عمر ۴۵ سالهی خود، یک روند کلاسیک مشروعیتزدایی را تجربه میکند که از همان ابتدای دههی شصت خورشیدی کلید خورده و تا امروز پیش رفته است: از مخالفزدایی به خودیسازی و بعد، در راستای تصفیهی خودی و غیرخودی، به «یکدستسازی»، «پاکسازی» و «خالصسازی» قدرت رسید. به نظر میرسد که این روند با باریکسازی جادهی قدرت به فروریختن نظام بیانجامد.
در این راه، رژیم، هر بار، با تلاش بیشتر برای تنگتر کردن حلقهی قدرت، افراد ناکارآمدتر و فاسدتری را برای خود نگه داشت. این تخلیهی ساختار، از توان فنسالاری، کشور را به نوعی از فلج ساختاری پنهان دچار ساخت. انتخاب یکی از ناکارآمدترین شخصیتهای حرم قدرت، به نام ابراهیم رئیسی، یکی از مراحل پیشرفته این روند محسوب میشد. او خواسته و ناخواسته تیر خلاص را به سر نظام شلیک کرد و رفت. اینکه زمان مرگ کی فرا رسد را خواهیم دید.
اینک که این مهره، با یک حادثهی گیر کرده میان «طبیعی» و «غیرطبیعی»، از میان رفته است حاکمیت مانده است که چگونه، ضمن به تاکید بیشتر بر روند خالصسازی دایرهی قدرت، شاهد سر باز کردن تمامی دملهای چرکین انباشته شده در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور نباشد.
بیت رهبری و شورای فرماندهی سپاه، که عالیترین رتبهی تصمیمگیری در کشور هستند، در حال یک بندبازی بیسابقه میباشند. آنها تصور میکنند که برخی بحرانها قابل حلاند و بعضی هم قابل بیاعتنایی، بنابراین چیزی به اسم بحران چندلایهای و لاینحل و خطرساز برای آنها وجود ندارد.
این برداشت سادهلوحانه یک خطای محاسباتی مرگبار برای نظام است که، درست به مثابه هلیکوپتری که به واسطهی بیتوجهی به کمبودها و مشکلات فنی و هوانوردی سقوط کرد و رئیسجمهور نظام را به هلاکت رساند، کل بالگرد سیستم حاکم نیز به دلیل این بیاعتنایی به عمق وخامت موجود، انکار واقعیتها و آتش به اختیارگرایی، ساقط شده و مجموع صاحبان قدرت را به هلاکت خواهد رساند.
و باز هم به مثابه تلفات کامل و سنگین «تمامی سرنشینان»، سقوط نظام هم بسیار پر تلفات و پرهزینه خواهد بود. و نکتهی نگرانکننده این که در حال حاضر به جز یک تغییر ناخواسته و ناگهانی سخت، مهیب و سنگین، ناشی از «فروپاشی» کل ساختارهای کشور، هیچ سناریوی دیگر و آیندهای در انتظار ایران نیست.
در چنین موقعیتی است که باید از خود بپرسیم کدام نیروی اجتماعی و سیاسی است که برای ورود به صحنه در آن فاز پرماجرای فروپاشی ملی و آشوب تاریخی ایران، آماده و نیرو، طرح و توانایی لازم را تدارک دیده است.
با نگاهی به صحنهی اجتماعی کشور و نیز آرایش نیروهای سیاسی داخل و خارج از ایران در مییابیم که، تعارفها به کنار، هیچ نیروی متشکلی که قد و قوارهی برخورد با یک ایران فرو رفته در آشوب فراگیر و ریزش سامانههای خرد و کلان مدیریتی را داشته باشد وجود ندارد. البته این خلاء برخورد با مسائل سطح کلان امروز در سراسر جهان به یک عارضهی عمومی تبدیل شده است و خاص ایران نیست، اما میهن ما در معرض خطرات حاد و نزدیک است.
با یک رصد ساده میبینیم که یگانه نیروی باقیمانده در آن زمان حساس، فقط نهادهای دارای قدرت مسلح (سپاه، ارتش، بسیج، نیروی انتظامی و …) هستند که آنها نیز، به واسطهی نبود فرماندهی متمرکز و نیز اختلافات بافتاری و ایدئولوژیک و کارکردیشان، نمیتوانند یک نقش واحد و مثبت را برای تامین آیندهی ایران ایفاء کنند. به همین خاطر به احتمال بسیار قوی شاهد قرار گرفتن این نیروها در مقابل هم و در ادامهی جنگ اجتماعی مردم با حکومت، آغازگر یک جنگ داخلی بیانتها و تخریبگر در ایران خواهیم بود. امری که با توجه به جغرافیای سیاسی منطقه و همسایگان و دشمنان در کمین مانند اسرائیل، به سرعت موضوع از همپاشی وحدت ملی و تمامیت ارضی را کلید خواهد زد.
هرگونه شانس دیگری، اگر دیر نشده باشد، مشروط به درک وخامت اوضاع و عمق فاجعهی تجزیه میهن در آینده است تا بتوان از این درک به عنوان مبنایی برای اشتراک نظر و عمل مشترک جمعی استفاده کرد. ایران نیاز به یک صورت بندی تاریخی دارد و این خود نیاز به بازیگران تاریخ ساز دارد. نیروهایی که با آگاهی یعنی قدرت تشخیص درست منافع جمعی، قادر خواهند بود همدیگر را در راستای یک استراتژی واحد بیابند: حفظ بقای ایران در ورای نابودی نظام سیاسی حاکم کنونی.
البته باید گفت که در یک نگاه واقعبینانه چنین امکانی برای توافق نیروهای سیاسی و اجتماعی حداقلی در جهت کسب آمادگی مقابله با این شرایط وخیم به آسانی فراهم نیست. بنابراین، شاید واقعگراتر باشد که هر نیرو و تشکل و صنف و قشری را دعوت کنیم که حداقل در میان خود و درون خویش به چنین مهمی مشغول باشد تا در روز ر بتوان شاهد حضور منسجم و سازمانیافته ی حداقلی از نیروهای دیگر، در ورای صرف نهادهای مسلح دولتی، باشیم.
نگارنده و یارانش در حزب ایران آباد و نیز با هموطنان علاقمند به این مقوله، در چارچوب «کمیتهی تدارک تشکیل جبههی مردمی جمهوری دوم»، به این مهم مشغول است و از هر همکاری و همراهی استقبال میکنند. وقت آن است که هر ایرانی در ورای اختلاف نظرهای سلیقهای به ضرورت یک اتحاد فراگیر برای نجات ایران پی ببرد.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
#ساختار_سیاسی #فروپاشی #کورش_عرفانی #ایران #سقوط #جبهه_مردمی_جمهوری_دوم
مقالات مرتبط
در همین مورد