12 دقیقه
بخش دوم
محمد تنگستانی
گاهی در گفتوگوهایی که در پروژه خودسانسوری برای شما تهیه و منتشر میکنیم، لابهلای گفتههای مصاحبه شونده، پرسشهایی ایجاد میشود که سبب طولانی شدن مصاحبه میشود. به قول معروف میطلبد برای بازتر و روشنتر شدن موضوع مصاحبه شونده را به چالش بکشیم. اما این به چالش کشیدن به معنی مخالفت یا جدل با مصاحبه شونده نیست. هدف ما این است که گفتههای بیشتری را مطرح کنیم و پاسخی برای پرسشهای احتمالی شما داشته باشیم.
در سالهای گذشته نسبت به عدم موفقیت در ارتباط هنرمندان و نویسندگان با جامعه برای شما نوشتهام و گفتهام یکی از علتهای عدم این ارتباط این است که به اشتباه برخی از هنرمندان در دهههای گذشته خود را تافتهای جدا بافته از جامعه دیدهاند و از ارتباط و صمیمیت و رودررویی با مخاطب پرهیز کردهاند و یا فرصتهایی برای مخاطب در جامعه ایجاد نشده است که رودررو با هنرمندان و نویسندگان قرار بگیرند، نظرشان رابگویند و با مولف و هنرمند وارد گفتوگو بشوند. مخاطب هم با گذشت زمان از هنرمندان نویسندگان در دهههای گذشته دوری کرده و وضعیت این گونه شده است که میبینید. متاسفانه یک بداخلاقی دیگر هم در جامعه هنری ما وجود دارد و آن این است که اغلب هنرمندان به دلیل فقر فرهنگی در تاریخ هنر ایران، همیشه به دنبال تولید آثار، برنامهها و انتشار کتابهای فاخر بودهاند و از پرداختن به خواستها و دغدغههای معمولی جامعه که اهمیت بسیاری دارد پرهیز کردهاند و گاها هنرمندان و نویسندگان مردمی را به تمسخر گرفتهاند. در حالی که جامعه به هنرمندان و نویسندگان مردمی بیشتر اهمیت داده و آثارشان را دنبال کرده است.
در سالهای گذشته با عمومیت شبکههای اجتماعی مخاطب فرصت ابراز نظر و دیدگاهش را بدون واسطه و سانسور به مولف و هنرمندان داشته است. گاها این نظرات درست، سازنده و برپایه اندیشه بودهاند و گاهی براساس احساسات و بدون پشتوانه فکری و سبب ایجاد حاشیه شده است. به باور من هیچکدام از این دو اتفاق اهمیت ندارد و چیزی که باید به آن پرداخت از بین رفتن مرز بین هنرمند و مخاطب است. نباید این را فراموش کرد که هر اثر هنری بدون مخاطب اهمیتی ندارد و باید بین آثار و مردم جامعه صلح ایجاد شود. از بین رفتن این مرز سبب میشود که مخاطب و مولف علاوه بر اظهار نظر بتوانند رودررو با هم قرار بگیرند و فاصله ایجاد شده از بین برود. به باور من برنامهها و طنز«سینا ولیالله» در سالهای گذشته بین این دو برخورد یعنی درحد فاصل مخاطب و مولف قرار داشته است. آقای ولیالله از اولین طنزپردازانی بود که به دغدغههای عمومی مردم در شبکههای اجتماعی اهمیت داد و در سوژه برنامههایش را از گفتهها، حاشیهها و نظرات عام مردم انتخاب کرد.
خود من به شخصه تا چند ماه پیش نسبت به ایجاد ارتباط با برنامههای این طنزپرداز چهل و یک ساله زاده تهران مشکل داشتم. مشکل ارتباطی من این بود که گمان میکردم خلق آثار هنری باید با نگاهی روشنفکرانه باشد. یعنی به آن فقر فرهنگیای که نقد داشتم، باوری نداشتم. برای شما از نزدیک شدن به مولفین و هنرمندان مینوشتم و میگفتم اما این نیاز هنری و اجتماعی یعنی پرداختن به دغدغههای عمومی را نمیدیدم و این یعنی نادیده گرفتن بخشی از جامعه ایران. یکی از خصوصیات برنامههای «چند شنبه با سینا» پرداختن به حاشیههای به ظاهر سطحی اما در واقع فقر فرهنگی در جامعه است. این برنامه از اولین برنامههای تلویزیونی به زبان فارسی بود که به اتفاقات، دغدغهها و موضوعات در شبکههای اجتماعی پرداخت و توانست مخاطب زیادی داشته باشد. در ادامه دومین بخش از گفتوگوی ایرانوایر با سینا ولیالله را میخوانید:
پیش فرض ما این است که جامعه ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید که این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ فكر میكنم براساس فرهنگ و تغييرات فرهنگی، بین ايرانیها در طول قرنهای گذشته، اين سيستم اندرونی و بيرونی جا افتاده است. یعنی اینکه شخصیت و رفتاری که فرد در خانه در برابر اعضای خانواده انجام میدهد آن شخصیتی نيست كه بيرون از محيط خانواده در جامعه از خود به نمایش میگذارد. این نقد به سیستم آموزشی باز میگردد. در دوران مدرسه، هم سیستم آموزشی و هم خانواده، این را از ما خواستهاند و میخواهد. به ما آموزش دادهاند که در خانه به یک شکل باشیم و مثلا فلان موسیقی را گوش کنیم و بعد در مدرسه سرودهای مذهبی بخوانیم یا نگوییم ماهواره و ویدئو داریم. مربوط به چهل پنجاه سال اخير هم نيست این فقر آموزشی عميقتر و ريشهدارتر از اين حرفها است. شايد در سالهای اخير، تشديد شده باشد. در واقع ما را دوشخصيتی تربیت کردهاند. زندگی دوگانه همزاد تکتک ما ایرانیهاست. زندگی واقعی ما ایران امروز در شبکههای اجتماعی پیدا و پنهان است، به باور من بهترین نگاه به جامعه امروز ایران نگاه به شبکههای اجتماعی است. محتوای شبکههای اجتماعی واقعیت جامعه امروز ما هستند.
طنز، فکاهی، کمدی، لودگی و هجو هر کدام تعریف خود را دارند و در فرمهای خاص خود معنی میشوند. در حالی که در فرهنگ عمومی ایران، بین افراد جامعه همه اینها در یک چهارچوب تعریف میشود. چه مرزی بین طنز و لودگی وجود دارد؟
ـ ما در زمينه طنز پيشينه خاصی نداريم. «لوئی سی كی» Louis C.K طنزپرداز نامدار آمریکایی و برنده جایزه «امی» را در نظر بگيريد كه طنز بسيار سياهی را بدون استفاده ازاجزای صورت به روی صحنه میبرد. ميتوان « ریکی جِروِیز» Ricky Gervais طنزپرداز پنجاه و شش ساله انگلیسی را هم مثال زد كه با طعنه و صراحت موضوعات را مطرح میكند و یا دیگر طنزپردازان جهان که با ميميك صورت و بازی با صورت با مخاطب ارتباط ایجاد میکنند. تمام اینها با رعایت یک خط داستانی روایتهای مختلفی را در یک برنامه استنداپ كمدی، مطرح كنند اما در انتها تمامی روایتها به هم وصل میشوند و داستان را شكل میدهند. این به پیشنیه طنزپردازی در زبان آنها باز میگردد. ما به نوعی بخاطر فرهنگ و ديدگاه فرهنگیمان كسانی را كه بيشتر بالا پايين میپرند و شكلك در میآورند را لوده میدانيم و اگر صاف و بدون استفاده از زبان بدن اجرا کنند را طنزپرداز میدانیم و برایمان قابل باورتر خواهد بود.من فكر میكنم مرز بين لودگی و طنز و شوخی و استندآپ كمدی در موضوع آنهاست که ماهیت پیدا میکند. وقتی موضوع خاصی وجود ندارد و تنها برای خنداندن افراد، حرفها، الفاظ، شوخیهایی مانند دلقکهای دربار شكل میگيرد، لودگی است. اما اگر موضوع و پيامی در صحبت باشد و متن و سوژه خاصی را دنبال كند به هر شكلی كه اجرا شود، طنز تعریف میشود و با لودگی تفاوت دارد. شاید در طنز لهجهها و گویشهایی پتانسیل این را داشته باشد که یک طنز پرداز از آن استفاده کند اما خوب من به شخصه به سمت استفاده از این گویشها و لهجهها نمیروم. گاهی دردسر ساز میشود و دردسرساز شدناش به باور من فقر فرهنگی است.
بخش اول این گفتوگو را اینجا بخوانید
Source: ایران وایر