دخالت های مخرب بیگانگان متخاصم با ایران و ایرانی، مانند اسرائیل و لندن از یک سو، نقش تفرقه افکن نفوذی های رژیم پلید آخوندی از سوی دیگر و نیز، مسخ و انفعال اجتماعی توده ها، دست به دست هم داده اند و در حال ترسیم آینده ی بدی برای ایران و ایرانی هستند.
در این شرایط چه باید کرد؟ چگونه می توان حداقلی از انسجام ذهنی برای انسان ایرانی و انسجام عینی برای جامعه ی ایرانی تهیه دید و تامین کرد؟
نگارنده بر این باور است که این نبود چسب اجتماعی ترکیبی است از سختی معیشتی، که انسان ها را به خودخواهی و خودمداری هل می دهد و فرهنگ و رفتار فرصت طلبانه ی آخوندی-بازاری مآبی، که آدم ها را منفعت طلب پرورش می دهد. به واسطه ی این دو، سخت است که بتوان برای دهها میلیون نفر -که فقط شهرنشین هستند تا شهروند- فرمول نجات بخشی تدارک دید.
پس راه حل آسانی برای گردهم آوردن ملتی تا این حد پراکنده وجود ندارد.
اما به نظر می رسد که یک موضوع بتواند نوعی از اتحاد جبری را میان آنها دامن زند و آن هم خطراتی است که به طور گسترده و همگانی، حیات و بقای حتی فیزیکی ایرانیان را زیر سئوال برد. رژیم کنونی تا به حال با دروغ و خدعه و به انحراف کشیدن توجهات به سوی موضوعات کاذب، اجازه نداده که چنین حس مشترکی میان مردم ایران شکل گیرد: حس مشترک به خطر افتادن حیات مادی یک ملت.
از سوی دیگر، به نظر می رسد که تا قبل از بروز شرایطی که به طور طبیعی، خودزا -و بدون دخالت تبلیغاتی یا رسانه ای مخالفان حکومتی- این خطرات را مقابل مردم قرار دهد، این حس میان یک اکثریت پدید نیاید و انتظار وحدت و همبستگی میان شمار کثیری از ایرانیان سخت باشد. اما برعکس، زمانی که این حس مشترک به شکلی خودجوش تولد یافت، هیچ نیرویی نمی تواند با آن به مقابله بپردازد. به مثابه تولد ناگزیر یک نوزاد آماده.
این طور به نظر می رسد که اوضاع حاد اقتصادی و وخامت هراس انگیز معیشتی در این سال جدید خورشیدی بتواند بستر و شرایط لازم برای این تحول و شکل گیری این حس مشترک را فراهم آورد: تمامی کارشناسان بر این باورند که در صورت عدم بهبود جدی در شرایط اقتصاد کلان ایران، میلیون ها شهروند مزدبگیر و کسبه و فعالان اقتصادی خرد قربانی از هم پاشیدگی ساختارهای صنفی و معیشتی و له شدن زیر بار سه عنصر تورم، رکود و مالیات های افزایش یافته خواهند بود. به این ترتیب ممکن است سرانجام حلقه ی گمشده ی وحدت اجتماعی علیه ساختار سیاسی ستمگر و بی لیاقت فراهم شود. نوعی اجبار به بیداری و عمل جمعی.
با چنین چشم اندازی، هر نیروی سیاسی آگاه و هشیاری از حالا خود را برای فرصتی ناب جهت کنشگری آماده می سازد. بدین معنی که تدارک می بیند تا در صورت بروز شرایط مناسب برای تولد خودجوش حس مشترک خطر و نگرانی برای آینده ی خویش در جامعه، وارد عمل مشخص و هدفمند شود.
این نیروی سیاسی با هشیاری در این رابطه به چند چیز فکر خواهد کرد:
1) چگونه این حس مشترک جمعی ایرانیان را با تزریق دانش و آگاهی قویتر و منسجم تر و کارکردی تر ساخت.
2) چگونه با پیش بینی ساختار مدیریتی لازم بتوان اعتراضات و حرکت های ناشی از شکل گیری حس مشترک جمعی را هدایت و رهبری کرد.
3) چگونه اعتراضات و اعتصابات و نارضایتی های ناشی از این حس مشترک جمعی را تبدیل به جنبشی تغییر آفرین برای کشور کرد.
برای این منظور هر تشکل سیاسی نیاز دارد به:
1) نفرات و نیروی انسانی لازم برای سه امر فوق (در داخل و خارج از کشور)
2) امکانات و منابع مادی و مالی برای فعالیت منظم و سازمان یافته
3) یک طرح عملیاتی واقع گرا و قابل اجرا برای پیشبرد هدف یا همان تغییر اصلی و
4) یک ساختار مدیریتی منسجم و کارآمد با یک رهبر در رأس آن.
در سایه ی این نکات بدیهی است که سال 1403 خورشیدی می تواند برای نیروهای سیاسی واقع بین و عمل گرا سالی متفاوت از چهل سال حرف و سخن و گفتگوگرایی بی حاصل باشد.
نگارنده به همراه یارانش در حزب ایران آباد، با پیشنهاد «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» در صدد است که موارد بالا را در دستور کار خود داشته و به پیش برد. در این راه ما از حضور و همکاری همه ی هموطنان اهل عمل در داخل و خارج استقبال می کنیم: ایرانیانی خودباور، با همت و اهل کار.
شدنی است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.
****
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
توئیتر: KoroshErfani@