محمدرضا سرگزایی، روانپزشک درباره شکنجه سفید در مدارس می نویسد:
شکنجه سفید در مدارس!
اگر فرزندمان از مدرسه به خانه بیاید و بگوید معلمم گوش مرا پیچانده یا ناظم مدرسه بر سر من فریاد کشیده است بلافاصله واکنش نشان می دهیم، چرا که سلامت جسمی و روانی فرزندمان برایمان مهم است اما اگر فرزند ده ساله ما برایمان بگوید که معلمش ساعت ها راجع به "فشار قبر" برایش صحبت کرده است، کمتر ممکن است معترض و شاکی شویم چرا که "حساسیت زدایی" شده ایم و عمق ترس و وحشتی که چنین روایاتی برای یک کودک دبستانی ایجاد می کنند را درک نمی کنیم. افراد زیادی را می بینم که پول هنگفتی صرف می کنند تا فرزندان شان را در مدارسی ثبت نام کنند که صاحب شهرت و آوازه اند ولی در آن مدارس به یکی از دو صورت زیر (یا به هر دو صورت) فرزندان ما تحت "شکنجه سفید" قرار می گیرند:
یک دسته از این آموزشگاه ها به دلیل درصد بالای قبولی تیزهوشان و کنکور "برند" شده اند و دسته دیگر به دلیل "ویترین مذهبی شان" و خانواده ها برای تامین سعادت دنیوی و اخروی فرزندان شان برای ثبت نام در این شکنجه گاه های پر زرق و برق با یکدیگر رقابت می کنند!
آن وقت کودک دبستانی ما مجبور است از هشت نه سالگی تحت استرس آزمون های دوره ای ماراتون وار قرار گیرد یا شنونده قصه های وحشت آور خدای کینه توزی باشد که بی حجاب ها را از تک تک تارهای مویشان آویزان می کند!
با چنین انتخاب هایی عجیب نیست که مجبوریم یک روان درمانی دائمی را نیز در کنار برنامه مدرسه "برند" به فرزندان مان هدیه دهیم!
هر چقدر هم که آمار فارغ التحصیلان بیکار و ناامید دانشگاه ها بالا می رود، پدر و مادرها دست از رقابت بر سر ورود فرزندان شان به دانشگاه ها بر نمی دارند، گویی هشدارهای خلق را تقلیدشان بر باد داد در این هنگامه پر سر و صدای رقص و آواز "خر برفت و خر برفت و خر برفت" به گوش کسی نمی رسد!
پدر، مادر، ما متهمیم!
محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک