در حالی که به سوی جهانی هر چه بیثباتتر و خاورمیانهای رو به جنگ میرویم شرایط خاص ایران جایی برای امید کاذب باقی نمیگذارد. در انفعالی که، قابل توضیح است اما قابل قبول نیست، یک ملت به سوی سیاهترین دورهی تاریخ خویش به پیش میرود. «ناراضیان» البته در حال افزایش هستند اما برای تبدیل شدن آنها به «معترضین» هنوز راه درازی در پیش است که در طی آن میبایست بسیاری، دو عنصر «ترس» و «تنبلی» را کنار بگذارند.
برخی میگویند برای این که اکثریت، ترس و تنبلی را با شجاعت و تلاش جایگزین کند نیاز به «امید» است. این یک برخورد قدری آسان با موضوع است، چرا که این گونه در نظر میگیرد که یک منبع امیدی در یک جایی است که میتوان از آن برداشت و به جامعهی سرخورده و فرو رفته در ترس و تنبلی تزریق کرد و آن را فعال ساخت. چنین نیست.
یک نظر دیگر عنوان می کند که بر عکس، به واسطهی شجاعت و تلاش است که مردم به امید برای تغییر دست مییابند. بنابراین تا وقتی عمل نکنند امیدی هم در کار نخواهد بود. این برخورد هم به سهم خود مکانیکی به نظر میآید و این گونه تصور میکند که انسانها قادرند بدون انگیزه و امید، وارد تلاش و مبارزه شوند. پس این گونه هم نیست.
شاید پاسخ درست قدری پیچیدهتر از این فرمولها باشد:
خروج از دور تسلسل بالا فقط در صورت پایان بخشیدن به نگاه مکانیکی (امید برای مبارزه یا مبارزه برای امید) و وارد ساختن یک دید ارگانیک و قدری متفاوت به مبارزه باشد. این عامل ارگانیک هم ماورالطبیعی یا آسمانی نیست، همان چیزی است که به عنوان سرمایهی اجتماعی در طول دههها در یک جامعه ساخته و پرداخته شده است و باید در چنین روزهای سختی مورد بهرهبرداری قرار گیرد. سرمایهی اجتماعی در این بحث همان اقلیت بسیار کوچک آگاه و مسئولیتپذیر هستند که همیشه در تمامی جوامع بشری بوده و هستند و موتور آغازگر تغییرات اصلی تاریخی محسوب میشوند. منبع یافتن امید در این دوران سکون و انفعال فقط نزد این سرمایهی اجتماعی است که در قالب آگاهی فردی و میل به کنش جمعی بروز میکند.
آری، برای شکستن دور تسلسل ناامیدی-انفعال-امید-مبارزه، هیچ چارهای جز ورود داوطلبانه و آگاهانهی صاحبان این سرمایهی اجتماعی در شرایط کنونی ایران نداریم.
برای ایجاد امید در اکثریت، این اقلیت میبایست بدون آن که منتظر چیز دیگری جز درک و همت خود باشد، با شهامت و تلاش خویش، نقش عنصر بیرونی ضروری را برای جامعهی منفعل و منتظر امید بازی کند. یعنی اقلیت آگاه، با حرکتی که برخاسته از انگیزش درونی خودش است، به منبع تزریق انگیزش بیرونی برای تودهها تبدیل میشود.
. وقتی بخش بزرگتری از جامعه به واسطهی این امید تزریق شده توسط اقلیت به پا خاست و تحرک را آغاز کرد، امید هر چه بیشتری میان لایههای دیگر جامعه شکل میگیرد.
این روند فزایندهی میان امید خودجوش اقلیت آگاه و امید برونجوش اکثریت، فرمول ایجاد تحرک در جامعهی کنونی ایران است.
حال این پرسش مطرح میشود که این اقلیت دارای امید خودزا، چگونه و از چه مسیری باید به سراغ سایر لایههای مستعد جامعه برود و آنها را از صرف «ناراضی» به «معترض» تبدیل سازد.
در زمانهای گذشته و بر اساس تئوریهای چپ انقلابی گفته میشد که «موتور کوچک» برای روشن کردن «موتور بزرگ انقلاب » باید از روش مبارزات چریکی مبتنی بر فداکاری و تهور و از خودگذشتگی بهره برد. شرایط اکنون قدری متفاوت است و حالا دیگر، شاید، موتور کوچک در این مقطع نیاز به سلاح و خون و فدا نداشته باشد. امروز آن چه بیشتر جذابیت دارد اطمینان از به دست آوردن شرایط یک زندگی بهتر اقتصادی و اجتماعی است. کافیست این اقلیت انگیزهبخش بتواند این اطمینان را در لایههای مختلف جامعه ایجاد کند که با یک تغییر سیاسی، شرایط عام زندگی در کشور به وضوح بهتر خواهد شد. این ترسیم چشمانداز البته باید بدون اغراق، رویابافی، توهم و دروغ باشد. گفتمانی در مورد افزایش حقوق، تامین آب و نان مردم، تامین امنیت کشور، ممانعت از فروپاشی اقلیمی و تجزیه ایران و امثال آن؛ مسائلی ملموس و مهم.
سوال بعدی این است که اقلیت دارای امید خودجوش چنین گفتمانی را از چه طریقی میتواند به اکثریت فاقد امید ارائه دهد و در او انگیزه ایجاد کند.
این جا نیز اگر بخواهیم به دام کلیشههای همیشگی بیافتیم ره به جایی نخواهیم برد. یعنی نباید بگذاریم گفتمان امیدبخش به یک بحث و یا برنامهی نظری تقلیل یابد. این کار نخواهد کرد. گفتمان باید ضمن سادگی، تبلور مادی داشته باشد تا برای جامعهی ایرانی فاقد قدرت انتزاع و تجرید کار کند.
از چه طریق؟
از طریق «شخصیسازی» (personification) گفتمان. این جاست که باز میگردیم به پیشنهاد در مورد فرآیند «تولید اجتماعی رهبر». در این روند، فرهیختگان جامعه، با مطرح کردن نام یک فرد، به تبلیغ و شناساندن او پرداخته و گفتمان انگیزهبخش فوق را در فرد رهبر تبلور و مادیت میبخشند. رهبر میشود تبلور خواستها و مطالبات و گفتمان جمع؛ باید بدانیم که این گفتمان در صورتی که فاقد مادیت در فرد باشد مورد توجه جامعه قرار نمیگیرد.
دقت داشته باشیم که این جا دیگر ما در چارچوب سنتی جایگاه مافوق بشری رهبر نیستیم؛ بلکه به واسطهی کارکردهای مشخص برای سازوکار به راه انداختن جنبش اعتراضی و هدایت آن به سوی یک حرکت تغییرآفرین به سراغ موضوع «تولید اجتماعی رهبر» رفتهایم.
از یاد نبریم که
. بدون رهبر، جنبش اجتماعی نجاتبخش در ایران رخ نخواهد داد.
. بدون رهبر، جامعهی پراکنده و متشتت و گمگشتهی ایرانی به خود نخواهد آمد.
ما باید ضعف جمعی ایرانیان را در قدرت فردی رهبر جبران کنیم تا به حرکت درآیند.
پس خلاصه کنیم:
. جامعهی ایران دچار انفعالی است که، در صورت ادامه، سبب محو تمدن ایران خواهد شد.
. برای خروج از انفعال، نیاز به حرکت جمعی است و برای به حرکت درآمدن، نیاز به امید است.
. امید را باید لایهی فرهیخته و صاحبان سرمایه اجتماعی در جامعه تزریق کنند.
. این روند امیددهی، به صورت لایه به لایه از مرکزیت قشر آگاه فوق، به سوی سایر قشرهای مستعد دیگر، فراگیر میشود.
. برای انجام این مهم، قشر آگاه باید یک گفتمان زندگیمحور، معیشتمدار، مادی و مشخص داشته باشد.
. این گفتمان برای ارائه به جامعه باید نماد و تبلور مادی داشته باشد.
. برای دادن یک نماد و تبلور مادی به گفتمان معیشتمدار میبایست یک فرد به عنوان رهبر مطرح شود.
. قشر آگاه، ایدهی بهبود معیشتی مردم را در قالب معرفی و استقرار یک رهبر مطرح میکند.
. حضور رهبر میتواند انسداد و تفرقه و سردرگمی جمعی ایرانیان برطرف کند.
. با استقرار یک رهبر -که خواستهای مشخص مادی و معیشتی مردم را نمایندگی میکند- جامعه از انفعال بیرون و به جنبش در میآید.
. این روند معرفی و استقرار رهبر توسط قشر آگاه جامعه را «تولید اجتماعی رهبر» نامیدیم.
. به واسطهی خصلت اجتماعی تولید رهبر، رابطهی آن با مردم با هر الگوی رهبری سیاسی دیگری در تاریخ ایران متفاوت خواهد بود.
. همیشه رهبر از بالا تعیین میشد، این بار از پایین ساخته میشود.
. این دخالت جامعه در تعیین رهبر را باید ضمانتی بدانیم بر این که او از کارکرد مشخص خود برای ایجاد تحرک در جامعه تا نقطهی تغییر قدرت سیاسی در ایران فراتر نخواهد رفت. (عدم خطر بازتولید دیکتاتوری)
. مکانیزمهای بسیار دیگری نیز وجود دارد که میتواند در این زمینه به ما یاری دهند: مانند سازوکار «قرارداد اجتماعی» میان رهبر و فعالان روند «تولید اجتماعی رهبر».
آن چه آمد برخی از نکاتی است که نگارنده برای مطرح کردن و اجرایی کردن پیشنهاد «تولید اجتماعی رهبر» برای برونرفت از بنبست کنونی در ایران آورده و بدیهی است که هر یک از ما میتوانیم در این زمینه تلاش فردی و جمعی خود را داشته باشیم. شدنی است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد