یادداشت مترجم:
با آغاز نسلکشی نوار غزه آشکار بود که جنون صهیونیسم به اوج تازهای رسیده است. این پدیده با ظاهری مذهبی و ایدئولوژیک و با ماهیتی سرمایهداری و مافیایی هشتاد سال است که به انسانکشی فلسطینیها و محرومسازی جهان و منطقه از صلح و آرامش و پیشرفت مشغول است. صهیونیسم عصارهی شرارت کل تاریخ بشر است.
در مقالات خود از همان اکتبر 2023 نوشتم که این پدیدهی شوم و ضد بشری به نهایتی دست یافته که با خود مرگ و تخریب را به اوج میرساند و سرانجام، در آتشی که خود برافروخته، خواهد سوخت. پیشبینی من برای برخی سخت قابل باور بود. خبرنامهی گویا از من خواست که دیگر به صراحت به انتقاد از صهیونیسم و اسرائیل نپردازم. اما استناد من در این پیشبینیها به مجموعهای از شواهد و رخدادها بود و بس. رویدادهایی که به آن اشاره میکردم اینک وجدانهای بیدار جهان و از جمله انسانهای آگاه اسرائیلی را به درد آورده است.
در حال حاضر میبینیم که صداهایی که پایان صهیونیسم اسرائیل را خبر میدهند افزایش یافته است. مقالهی زیر از مورخ صاحب نام اسرائیلی ایلان پاپه (ILAN PAPPÉ) است که به طور موجز و مستدل چرایی رسیدن این پدیدهی شوم و ضد بشری به فاز پایانی را اعلام میدارد. او به روشنی فروپاشی صهیونیسم را در قالب فرایندی که آغاز شده است توضیح میدهد.
**
حملهی 7 اکتبر حماس را میتوان به مثابه زلزلهای دانست که بر سر یک ساختمان قدیمی فرود آمد . شکافها از قبل هم قابل مشاهده بود، اما حالا در پایههای آن نیز آشکار است. بیش از ۱۲۰ سال پس از شروع آن، آیا پروژه صهیونیستی در فلسطین – ایدهی تحمیل یک دولت یهودی به یک کشور عربی، مسلمان و خاورمیانهای – با چشمانداز فروپاشی مواجه شده است؟
از حیث تاریخی، تعداد زیادی از عوامل میتوانند سبب سرنگونی یک دولت شوند. این میتواند ناشی از حملات مداوم کشورهای همسایه یا یک جنگ داخلی مزمن باشد. این میتواند به دنبال فروپاشی نهادهای دولتی باشد که دیگر قادر به ارائهی خدمات به شهروندان نیستند. اغلب در قالب یک فرایند آهستهی فروپاشی آغاز میشود که ضربآهنگ بیشتری مییابد و سپس، در یک دورهی کوتاه، ساختارهایی را که زمانی محکم و استوار به نظر میرسیدند، پایین میآورد.
مشکل در تشخیص نشانهای اولیه است. در اینجا، من استدلال میکنم که اینها در مورد اسرائیل روشنتر از هر زمان دیگری است. ما شاهد یک فرایند تاریخی، یا به طور دقیقتر، آغاز آن هستیم که به احتمال زیاد به سقوط صهیونیسم منجر خواهد شد. و اگر تشخیص من درست باشد، ما در حال ورود به یک شرایط خطرناک هستیم. برای یک بار هم که شده اسرائیل بزرگی بحران را درک و نیروی وحشیانه و مهار نشدهای را در تلاش برای مهار آن آزاد خواهد کرد، همان طور که رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در روزهای پایانی خود چنین کرد.
اولین شاخص، انشقاق جامعهی یهودی اسرائیل است که در حال حاضر از دو اردوگاه رقیب تشکیل شده و قادر به یافتن زمینههای مشترک نیست. این شکاف، ناشی از ناهنجاریهای ناشی از تعریف یهودیتگرایی به عنوان ملیگرایی است. در حالی که هویت یهودی در اسرائیل گاهی اوقات کمی بیشتر از یک موضوع بحث نظری بین جناحهای مذهبی و سکولار بوده است، اکنون به نبرد بر سر ماهیت عرصهی عمومی و خود دولت تبدیل شده است. این نبردی است که نه تنها در رسانهها بلکه در خیابانها نیز در جریان است.
یک اردوگاه را میتوان “دولت اسرائیل” نام گذاشت. این شامل یهودیان اروپایی سکولار، لیبرال و به طور عمده اما نه به طور انحصاری، یهودیان طبقهی متوسط اروپایی و فرزندان آنهاست که در ایجاد کشور اسرائیل در سال 1948 نقش مهمی داشتند و تا پایان قرن گذشته در آن جایگاه برتر را حفظ کرده بودند. اشتباه نکنید، حمایت آنها از “ارزشهای لیبرال دموکراتیک” بر تعهد آنها به نظام آپارتاید، که به روشهای مختلف بر همه فلسطینیهای بین رودخانه اردن و دریای مدیترانه تحمیل میشود، تاثیر نمیگذارد. آرزوی اصلی آنها این است که شهروندان یهودی در یک جامعه دموکراتیک و کثرتگرا زندگی کنند که اعراب از آن محروم هستند.
اردوگاه دیگر “دولت یهودیه” است که در میان شهرکنشینان کرانهی باختری اشغالی توسعه یافته است. این جبهه از سطح فزایندهای از حمایت در داخل کشور برخوردار است و پایگاه انتخاباتی را تشکیل میدهد که پیروزی نتانیاهو را در انتخابات نوامبر 2022 تضمین کرد. نفوذ آن در ردههای بالای ارتش و سرویسهای امنیتی اسرائیل به طور تصاعدی در حال افزایش است. دولت یهودیه میخواهد اسرائیل به یک حکومت مذهبی که در کل فلسطین تاریخی گسترش مییابد تبدیل شود. برای رسیدن به این هدف، مصمم است که تعداد فلسطینیان را به حداقل برساند و در نظر دارد معبد سوم را به جای مسجدالاقصی بسازد. اعضای آن بر این باورند که این امر آنها را قادر میسازد تا دوران طلایی پادشاهی کتاب مقدس را تجدید کنند. برای آنها، یهودیان سکولار به اندازهی فلسطینیان مرتد هستند اگر از پیوستن به این تلاش خودداری کنند.
این دو اردوگاه، قبل از ۷ اکتبر، رویارویی خشونتآمیز را آغاز کرده بودند. در چند هفته اول پس از حمله، به نظر میرسید که آنها اختلافات خود را در برابر یک دشمن مشترک کنار گذاشته باشند، اما این یک توهم بود. درگیریهای خیابانی دوباره شعلهور شده و دشوار است که ببینیم چه چیزی میتواند یک آشتی را به ارمغان بیاورد. نتیجه محتملتر در حال حاضر در مقابل چشمان ما آشکار میشود. بیش از نیم میلیون اسرائیلی که نمادی از «دولت اسرائیل» هستند از ماه اکتبر این کشور را ترک کردهاند و این نشان میدهد این کشور توسط «دولت یهودیه» به قهقرا فرستاده شده است. این یک پروژه سیاسی است که جهان عرب و شاید حتی جهان در درازمدت تحمل نخواهد کرد.
دومین شاخص، بحران اقتصادی اسرائیل است. به نظر نمیرسد طبقهی سیاسی برنامهای برای متعادل کردن امور مالی کشور در اوج زدوخوردهای مسلحانه دائمی داشته باشد، مگر آن که به طور فزایندهای به کمکهای مالی آمریکا وابسته شود. در سه ماهه آخر سال گذشته، اقتصاد اسرائیل نزدیک به ۲۰ درصد سقوط کرد. از آن زمان، بازیابی ضرر ضعیف بوده است. تعهد ۱۴ میلیارد دلاری واشنگتن بعید است که این روند را معکوس کند. برعکس، در صورتی که اسرائیل قصد خود را برای جنگ با حزبالله، در حالی که تحرکات نظامی در کرانه باختری را افزایش میدهد، به پیش برد، فشار اقتصادی حتی بدتر هم خواهد شد؛ با در نظر گرفتن این که برخی از کشورها از جمله ترکیه و کلمبیا، شروع به اعمال تحریمهای اقتصادی کردهاند.
این بحران با بیکفایتی وزیر دارایی، بزائیل اسموتریچ، که به طور مداوم پول را به شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری سرازیر میکند و به نظر میرسد در غیر این صورت قادر به ادارهی این وزارتخانه نباشد، تشدید میشود. در همین حال، تضاد بین «دولت اسرائیل» و «دولت یهودیه»، همراه با وقایع ۷ اکتبر، باعث شده است که برخی از نخبگان اقتصادی و مالی سرمایهی خود را به خارج از کشور منتقل کنند. کسانی که در نظر دارند سرمایهگذاریهای خود را جابجا کنند، بخش قابل توجهی از ۲۰ درصد اسرائیلیهایی را تشکیل میدهند که ۸۰ درصد مالیات را پرداخت میکنند.
شاخص سوم انزوای رو به رشد بینالمللی اسرائیل است، زیرا به تدریج به یک کشور منفور تبدیل میشود. این روند قبل از ۷ اکتبر آغاز شد اما از زمان شروع نسلکشی تشدید شده است. این در مواضع بیسابقهای که توسط دیوان بینالمللی دادگستری و دادگاه کیفری بینالمللی اتخاذ کرد منعکس شده است. پیش از این، جنبش همبستگی جهانی فلسطین توانست مردم را به شرکت در ابتکارات تحریم تشویق کند، اما نتوانست چشم انداز تحریمهای بینالمللی را پیش برد. در اکثر کشورها، حمایت از اسرائیل در میان نهادهای رسمی سیاسی و اقتصادی تزلزلناپذیر باقی مانده است.
در این زمینه، تصمیمات اخیر دیوان بینالمللی دادگستری و دادگاه بینالمللی جزایی مبنی بر این که اسرائیل ممکن است مرتکب نسلکشی شده باشد، یا تهاجم خود به الرفح را متوقف کند و یا رهبران آن باید به جرم جنایات جنگی دستگیر شوند، نمونههایی از تلاشها در عرصهی دیدگاههای جامعهی بینالمللی دانست و نه به طور صرف، انعکاس نقطه نظرات نخبگان. دادگاهها سبب کاهش حملات وحشیانه به مردم غزه و کرانه باختری نشدند اما آنها به افزایش انتقادات از دولت اسرائیل کمک کردهاند؛ انتقاداتی که به طور فزایندهای از بالا و پایین در حال رشد هستند.
چهارمین شاخص به هم پیوسته، تغییری به وسعت دریا در میان جوانان یهودی در سراسر جهان است. پس از وقایع نه ماه گذشته، اکنون به نظر میرسد بسیاری مایل به کنار گذاشتن پیوند خود با اسرائیل و صهیونیسم و شرکت فعال در جنبش همبستگی فلسطین هستند. جوامع یهودی، به ویژه در ایالات متحده، زمانی مصونیت موثری در برابر انتقادات برای اسرائیل فراهم کرده بودند. از دست دادن یا حداقل محروم شدن از بخشی از این حمایت، پیامدهای عمدهای برای جایگاه جهانی کشور اسرائیل دارد. ایپک (AIPEC) هنوز هم میتواند برای ارائهی کمک و تقویت عضویت خود به صهیونیستهای مسیحی تکیه کند، اما بدون یک بدنهی مهم یهودی، همان سازمان قدرتمند نخواهد بود. قدرت لابی در حال فرسایش است.
پنجمین نشانه، ضعف ارتش اسرائیل است. شکی نیست که ارتش اسرائیل صاحب یک نیروی قدرتمند با سلاحهای پیشرفته است. با این حال، محدودیتهای آن در ۷ اکتبر افشاء شد. بسیاری از اسرائیلیها احساس میکنند که ارتش بسیار خوش شانس بود، زیرا اگر حزبالله در یک حمله هماهنگ به آن پیوسته بود، وضعیت میتوانست بسیار بدتر باشد. از آن زمان، اسرائیل نشان داده است که به شدت به یک ائتلاف منطقهای به رهبری ایالات متحده برای دفاع از خود در برابر ایران متکی است؛ کشوری که در حمله هشدار دهندهی خود در ماه آوریل حدود ۱۷۰ هواپیمای بدون سرنشین، به علاوه موشکهای بالستیک و هدایت شونده، به سمت اسرائیل فرستاد. پروژهی صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری به تحویل سریع مقادیر عظیمی از تدارکات از سوی آمریکاییها وابسته است که بدون آن حتی نمیتواند با یک ارتش چریکی کوچک در جنوب بجنگد.
در حال حاضر حس گستردهای از عدم آمادگی و ناتوانی اسرائیل در دفاع از خود در میان جمعیت یهودی کشور وجود دارد. این امر منجر به فشار عمده برای لغو معافیت نظامی برای یهودیان ارتدوکس افراطی شده که از سال ۱۹۴۸ برقرار بود و هزاران نفر از آنها به خدمت زیر پرچم فرا خوانده شدهاند. این به سختی تفاوت زیادی در میدان جنگ ایجاد خواهد کرد، اما نشان دهندهی مقیاس بدبینی در مورد ارتش میباشد که به نوبه خود اختلافات سیاسی در اسرائیل را عمیقتر کرده است.
شاخص نهایی تجدید انرژی در میان نسل جوان فلسطینی است. این نسل بسیار متحدتر، ارگانیکتر و روشنتر از نخبگان سیاسی فلسطینی است. با توجه به این که جمعیت غزه و کرانه باختری یکی از جوانترین جمعیتهای جهان است، این موج جدید تاثیر زیادی بر مبارزه آزادیبخش خواهد داشت. بحثهایی که در میان گروههای جوان فلسطینی صورت میگیرد نشان میدهد که آنها مشغول ایجاد یک سازمان به راستی دموکراتیک هستند – یا یک سازمان جدید ساف یا به طورکلی یک سازمان جدید – که چشمانداز رهایی را دنبال میکند و در تضاد با کمپین تشکیلات خودگردان فلسطینی برای به رسمیت شناختن به عنوان یک کشور است. به نظر میرسد آنها از راه حل یک کشور، به جای مدل بیاعتبار شدهی دو کشور، حمایت میکنند.
آیا این جوانان قادر خواهند بود پاسخی موثر به زوال صهیونیسم داشته باشند؟ جواب دادن به این سوال دشوار است. فروپاشی یک پروژهی دولتی همیشه با یک جایگزین روشنتر دنبال نمیشود. در جاهای دیگر خاورمیانه در سوریه، یمن و لیبی شاهد بودهایم که نتایج چقدر خونین و طولانی میتواند باشد. در این مورد، موضوع استعمارزدایی خواهد بود و قرن گذشته نشان داده است که واقعیتهای پسااستعماری همیشه شرایط استعماری را بهبود نمیبخشند. تنها عاملیت (Agency) فلسطینیها میتواند ما را در مسیر درست حرکت دهد. من معتقدم که دیر یا زود، ترکیب انفجاری این شاخصها منجر به نابودی پروژهی صهیونیستی در فلسطین خواهد شد. وقتی این اتفاق میافتد، باید امیدوار باشیم که یک جنبش آزادیبخش قوی برای پر کردن خلاء وجود داشته باشد.
برای بیش از ۵۶ سال، آنچه که “فرایند صلح” نامیده میشد – فرایندی که به جایی نرسید – در واقع مجموعهای از ابتکارات امریکایی-اسرائیلی بود که از فلسطینیها میخواست به آن واکنش نشان دهند. امروز، “صلح” باید با استعمارزدایی جایگزین شود و فلسطینیها باید بتوانند دیدگاه خود را برای منطقه بیان کنند و از اسرائیلیها خواسته شود به آن واکنش نشان دهند. این اولین بار، حداقل در چندین دهه گذشته، است که جنبش فلسطینی در تنظیم پیشنهادات خود برای فلسطین پسااستعماری و غیرصهیونیستی (یا هر آنچه که تمامیت جدید مورد بحث نامیده خواهد شد) نقش هدایتگر را بر عهده خواهد داشت. با انجام این کار، این پروژه به احتمال زیاد به اروپا (شاید به کانتونهای سوئیس و مدل بلژیکی) یا به درستی به ساختارهای قدیمی مدیترانهی شرقی گوشهی نظری خواهد داشت، جایی که گروههای مذهبی سکولار به تدریج به گروههای قومی فرهنگی تبدیل میشوند و در کنار هم در همان قلمرو زندگی میکنند.
چه مردم از این ایده استقبال کنند یا از آن بترسند، فروپاشی اسرائیل قابل پیشبینی شده است. این امکان باید گفتگوی بلند مدت در مورد آینده منطقه را تغذیه کند. این توافق در حالی در دستور کار قرار خواهد گرفت که مردم متوجه شوند تلاش یک قرنی به رهبری بریتانیا و ایالات متحده برای تحمیل یک کشور یهودی به یک کشور عربی به آرامی به پایان خود رسیده است. این یک طرح به اندازه کافی موفق بود برای ایجاد یک جامعه از میلیونها مهاجر که بسیاری از آنها در حال حاضر نسل دوم و سوم هستند. اما حضور آنها هنوز هم، به مانند زمانی که وارد این سرزمین شدند، بستگی دارد به توانایی ایشان برای تحمیل خشونتآمیز اراده خود به میلیونها نفر از مردم بومی، که هرگز مبارزهی خویش را برای تعیین سرنوشت و آزادی در میهن خود را رها نکردهاند. در دهههای آینده، شهرکنشینان باید از این رویکرد جدا شوند و تمایل خود را برای زندگی به عنوان شهروندان برابر در فلسطین آزاد و رها شده از استعمار نشان دهند. #
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک منبع مقاله: Gaza Apocalypse