هر گونه درک ساختارمند از شرایط خاورمیانه بدیهی میسازد که جنگی که از یک سال پیش در آن آغاز شده است ادامه خواهد یافت. تاثیر عوامل مقطعی، مانند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، در آن گذرا و سطحی است؛ ریشههای عمیقی که به عنوان علت اصلی عمل میکنند دست نخورده سر جای خود هستند و هر روز هم تقویت میشوند.
خطر صهیونیسم اسرائیل
اسرائیل به عنوان یک مجموعهی تمامیتخواه (Totalitarian) مطرح است و خواهان همه چیز خاورمیانه و در ورای آن، جهان است. تمامیت صهیونیستی -که از روز نخست وجود خویش بر مبنای اشغالگری و کشتار و کوچ دادن فلسطینیها و تقلب و حقهبازی در دیپلماسی بینالمللی شکل گرفته است- به دنبال آن بوده و است که با تصرف خاک سایر کشورهای منطقه به سرزمین و منابع و موقعیت آنها دست یابد و در این راه، ماشین نظامی خود را تقویت کرده است تا قدرت تخریب هر کشوری را در منطقه داشته باشد. دهها سال برنامهریزی و سرمایهگذاری تریلیون دلاری پشت سر این طرح جهنمی «اسرائیل بزرگ» قرار دارد و اسرائیل اینک خود را، به بهانهی ماجرای ساختگی هفتم اکتبر 2023، در موقعیت مناسبی برای پیاده کردن آن میبیند.
در این طرح شیطانی صهیونیسم، نابودسازی فیزیکی سرزمینهای فلسطینی (نوار غزه و کرانهی باختری) و تصرف آنها، شهرکسازی و ضمیمهسازی به خاک اسرائیل و کشتن و یا کوچ دادن فلسطینیها بخش جداییناپذیر نقشه است. در نوار غزه این امر در حال اتمام است و میماند کرانهی باختری را با خاک یکسان کردن و به تمامیت چیزی به اسم «فلسطین» خاتمه دادن. بعد در نظر دارد همین کار را نخست با جنوب لبنان و بعد با کل لبنان کند. به همین ترتیب این ایده را در سر دارد که بخشهای عمدهای از سوریه و عراق و مصر و اردن را از آن خود سازد و به تدریج به سوی نابودسازی سایر کشورهای عرب حتی نوکر خود رفته و آنها را یکی بعد از دیگری تصرف و جمعیت یهودی را از سراسر جهان جمع کرده و در این سرزمینها که بخشی از اسرائیل بزرگ هستند مستقر سازد. اسرائیل حتی رویای تصرف ترکیه و از میان بردن پاکستان اتمی را نیز دارد.
در نهایت، صهیونیسم جنایتپیشه امیدوار است بتواند از طریق آرمان تهوعبرانگیز «اسرائیل بزرگ» به سراغ سایر مناطق جهان رفته و سیارهی زمین را تحت قید «حکومت جهانی یهود» درآورد تا ماموریت پلید و خبیث خود را به پایان برده و ثابت کند که او «قوم برگزیدهی خودِ خداست» و کار غیر یهودیان را که «حیوانات انساننما»یی بیش نیستند، به پایان برده است.
این که صهیونیسم امروز توحش ذاتی خود را دیگر پنهان نکرده و حتی آن را آشکارا به نمایش میگذارد با تکیه بر پشتیبانی سرمایهداری جهانی است که، بعد از صد سال کار لابیگری و شبکهسازی، اینک هر دو به صورت یک تن واحد درآمدهاند. امروز صهیونیسم و سرمایهداری در واقع یک روح در قالب دو بدن هستند و هدفی جز غارت و چپاول هر آن چه متعلق به بشریت است ندارند.
ورود سرمایه داری به معادله
وقتی سرمایه داری را هم به معادله ی توسعه طلبی و جنگ افروزی صهیونیسم اضافه می کنیم در می یابیم که جهان در مقابل یک خطر به راستی بزرگ و ریشه کن قرار گرفته است. سرمایه داری نیز امروز با یک معادله ی ساده روبرو شده است:
۱) غارت افسار گسیختهی منابع طبیعی موقعیت اقلیمی زمین را به طور خطرناکی تغییر داده است.
۲) زمین، در روایت جدید شرایط اقلیمی خود، توان پاسخگویی به نیازهای این میزان از جمعیت جهان را ندارد.
۳) حال که از یک سو نمیتوان منابع غیرقابل جایگزین را افزایش داد و از سوی دیگر خواهان سرمایهگذاری روی منابع قابل جایگزین هم نیستیم، پس، برای ما سرمایهداران، بهتر است شمار جمعیت زمین را با منابع موجود آن منطبق کنیم.
۴) برای این منظور باید به سراغ راه حلهای رادیکالی رفت که با کاهش چشمگیر و کوتاه مدت جمعیت جهان، راه برای بقای اقلیت برگزیدهای که باقی میمانند باز شود.
۵) این راه حلهای رادیکال همان جنگ و قحطی و بیماریهای واگیردار است که در طی آن بخش عمدهای از جمعیت جهان که فقیر و ضعیف و بیدفاع هستند از میان میروند و فقط قویترهای منتخب باقی میمانند.
صهیونیسم خود را به عنوان سر پیکان این طرح جهنمی سرمایهداری معرفی کرده و در صدد است که با دریافت حمایت مالی، سیاسی، لجستیکی و نظامی از غرب، نقش اصلی را در فرایند کاهش میلیاردی جمعیت جهان ایفاء کند. نقش مخرب زلینسکی در اوکراین نشان میدهد که صهیونیسم فقط از طریق اسرائیل نیست که میخواهد قتل عام تاریخی به راه بیاندازد، بلکه در سراسر جهان مهرههای خود را دارد که به جنگ و نزاع و آدمکشی و قتل عام و قحطی و بیماری دامن بزنند.
به این ترتیب، برای نخستین بار در طول تاریخ قدرتی عظیم در جبههی شر و تخریب و مرگ گرد آمده تا شانس خود را امتحان کند و ببیند آیا میتواند بدون اجبار رفتن به سوی راه حلهای منطقی، عقلانی و انسانی و با بهره بردن از روشهای منفی، جنایتکارانه و تخریبگرانه به اهداف کثیف خود دست یابد یا خیر.
آیا موفق خواهند شد؟
این درست همان پرسشی است که در حال حاضر در درون جبههی ضد بشری صهیونیسم-سرمایهداری مطرح نمیشود. این یک سؤال منطقی است، اما این جبهه بساط منطق و عقل را جمع کرده و فقط به احساسات مادون حیوانی و سایکوپتیک روی آورده تا بتواند بدون کمترین محاسبهای نسلکشی، قتل عام و تخریب کند تا به اهداف پلید خویش نزدیک شود.
اما نباید فراموش کنیم که این جبههی شرارت ضد انسان، در مقابل خود، چند میلیارد نفر از جمعیت بشری را دارد. «جبههی بشریت» هم نیروی جمعیتی بیشتری در اختیار دارد و هم اگر خوب مدیریت شود، امکاناتی بیشتر را. بنابراین نباید تصور کنیم که این یک نبرد یک طرفه است و پیروزی اهریمنصفتان صهیونیست و سرمایهداری حتمی است. جبههی بشریت نیز مجهز به قدرتهای بزرگ اتمی و تسلیحاتی و تکنولوژیک است که اگر متحد و هدفمند عمل کند حتی میتواند بساط این دو غدهی سرطانی را از زمین بکند.
سرنوشت این نبرد تاریخی میان «جبههی ضد بشری صهیونیسم-سرمایهداری» و «جبههی بشریت» را در آینده خواهیم دید. اما آن چه مهم است درک واقعیت و حتمی بودن این نبرد میباشد آن گونه که در حال شکلگیری است و برخی احتمالها در آینده را به شدت تقویت میکند. یکی از این احتمالها رسیدن به مرحلهی جنگ جهانی سوم است.
جنگ جهانی بعدی
به نظر میرسد تشدید فزایندهی تنشها از یک سو و جنون روانی-رفتاری حاکم بر جبههی ضد بشریت به حدی است که آغاز یک نزاع بزرگ منطقهای در خاورمیانه و به دنبال آن، شروع یک جنگ جهانی، فقط بحث زمان برای کسب آمادگیهای لازم است. این یک فرایند است که به احتمال خیلی زیاد، تابع هیچ عامل خاصی متوقف نخواهد شد. برخی گمان میکنند که سرنوشت انتخابات آمریکا بر این امر موثر است؛ تاثیر آن اما موقت و گذرا و سطحی خواهد بود. روند مورد بحث قدرتمندتر از آن است که با حضور یک فرد یا جریان سیاسی در این یا آن کشور جا به جا شده و به طور کلی تغییر مسیر دهد.
آن چه نگارنده میبیند، حرکت مشخص ساختارهای کلان سرمایهداری به سوی تثبیت ضرورت حذف اکثریت جمعیت جهان با هدف قابل زیست کردن کرهی زمین برای اقلیت باقی مانده است. یک درصدیهای حاکم بر جهان میدانند که با هشت میلیارد مصرف کنندهی آب و خوراک و زمین و اکسیژن و آلودهساز زمین و هوا و دریا، محال است که سیارهی ما بتواند دوام آورد و به طور قطع به سمت تغییرات آب و هوایی حداکثریی خواهد رفت که هیچ موجود زندهای را در سطح خود تحمل نخواهد کرد. اعلام اخیر احتمال گذر جهان به یک افزایش درجهی حرارت 3.1 سانتیگراد در دههی آینده به معنای صدور حکم مرگ موجود زنده در زمین است. سرمایهداری میداند که اگر دیر بجنبد و چیزی حدود سه چهارم جمعیت جهان را از میان بر ندارد، آن یک چهارمی که خود «برگزیده»شان هستند هم دوام نخواهد آورد. سرمایهداری نیک میداند که در طول یک قرن گذشته با زمین و شرایط اقلیمی آن چه کرده است و بر نزدیک صفر بودن احتمال بقای بشر در صورت ادامهی این شرایط به طور عمیق آگاه است. اما به جای پذیرش خطای خود و اصلاح آن، که معادل تغییر کل منطق سرمایهداری است، به سوی بدتر کردن اوضاع پیش میرود و حاصل آن چیزی جز به آتش کشیدن دنیا نیست.
اینک که شانس حرکت در مسیر درست ناممکن است، میماند مسیر نادرست، یعنی نزاع و جنگ و آدمکشی که در قالب یک جنگ جهانی غیر قابل پرهیز میشود و در صورتی که حجم سلاحهای اتمی استفاده شده در آن از حد خاصی بگذرد شرایط آب و هوایی سیارهی زمین به مرحلهی غیر قابل تحمل برای تمامی موجودات زنده، اعم از انسان، حیوانات و گیاهان، خواهد شد.
چارهی کار چیست؟
راه حل درست برای برونرفت از این شرایط در دست جبههی بشریت، که خواهان صلح و همکاری و همبستگی است، نمیباشد؛ آنها عامل نابودسازی کرهی زمین و در پی جنگ نیستند. راه حل، در دست جبههی ضد بشریت است که متشکل از سرمایهداری نابودساز سیارهی زمین و صهیونیسم ضد انسان میباشد. آیا این جبهه حاضر است به راه درست گام گذارد و دست از جنگ و نظامیگری و غارت و استثمار و دروغ و حقهبازی بردارد؟ احتمال آن اگر نگوییم صفر، نزدیک به صفر است. به همین خاطر، در این مقطع از تمام کسانی که در «جبههی بشریت» هستند یک چیز در انتظار است: درک هر چه عمیقتر مسائل و رفتن به سوی کنش برای یک مقاومت جهانی در مقابل جبههی ضد بشریت.
به فراخور عقل و توان خود باید در این مسیر کوشا باشیم. بیاموزیم که انفعال و انتظار بدترین کاریست که در این شرایط میتوان کرد. هر یک ساعت و یک روز را که از دست دهیم شانس بیشتری به جبههی ضد بشریت داده ایم تا کار زندگی و انسان و تمدن را یکسره کند. باید به هر طریق ممکن آگاهیرسانی کرد و بعد، در قالبهای جمعی و سازمانیافته، دست به اقدام زد.
نقش ویژهی ایران
ما ایرانیها با سابقهی ده هزار سالهی تمدن خویش، قدیمیترین ملتها در راه مقاومت تاریخی هستیم. ما یگانه ملتی هستیم که در طی طولانیترین بازهی تاریخ ماندگار شدهایم. برای همین نیز، بخش عمدهای از تلاش جبههی ضد بشریت متشکل از صهیونیسم و سرمایهداری بر این متمرکز شده است که در همان مراحل اول نقشهی پلید خود برای تهاجم به انسانیت، ایران را نابود سازد. به همین دلیل هشیاری ما نسبت به بسیاری از ملتها و کشورها باید چند برابر باشد تا بتوانیم هم بقای ایران جاویدان را حفظ کنیم و هم به دنیا درسی بدهیم که هراس از دشمن به دل نگیرند، منفعل و منتظر و ناامید نباشند و فعال در مسیر مقابلهی با دشمن بشریت به صحنه آیند.
این را به عنوان یک امر بدیهی برای خود جا بیاندازیم که اگر در همین مراحل اول هجوم صهیونیسم و سرمایهداری به کشورمان، بتوانیم پروژهی نابودسازی ایران را دفع، خنثی و مهار کنیم، پروژهی نابودسازی جهان نیز متوقف خواهد شد. بنابراین، اینک هر ایرانی یک وظیفه ی ملی و یک رسالت جهانی را بر دوش دارد تا مبارزه کند، بجنگد و پوزهی صهیونیسم دشمن بشر را به خاک بمالد تا این اهریمنصفتان بدانند که فرهنگ و تمدن جانسخت ایرانی که سازندهی تمدن بشری بوده است همچنان از زادهی خود یعنی بشریت متمدن در مقابل توحش صهیونیسم-سرمایهداری حفاظت میکند.
در این مسیر بدیهی است که داشتن یک حکومت مردمی در ایران یک ضرورت است تا بتواند، با تکیه بر قدرت ملت ایران، این مقاومت را ساماندهی کند. رژیم آخوندی، به دلیل نداشتن پشتیبانی از جانب مردم از یک سو و آلودگی لایههای مختلف آن به صهیونیستهای نفوذ کرده در تمام لایههای قدرت، کاندیدای مناسبی برای مستقرسازی رهبری ایرانی بر جبههی بشریت نیست. این مبارزهی تاریخی نیاز به یک حکومت ایرانی باورمند به ضرورت حفظ نهادینهی جان و کرامت انسان دارد. این همان «انسانمداری» است که در بطن فلسفهی تمدن ایرانی جای داشته و دارد. با ایدئولوژی آلوده به مذهب صهیونیسمساختهی اسلام نیست که میتوان رهبری جبههی نجات بشری را بر عهده گرفت.
جان کلام
پس، برای هر ایرانی آگاه و شجاعی یک ماموریت مشخص مطرح است و آن، تلاش برای شناسایی دشمن خارجی و داخلی، رسوا کردن طرحها و نقشههای آنها برای نابودسازی ایران و مبارزه برای رفتن به سوی یک ایران آزاد است تا با بهرهبری از آزادی، ایران عزیزمان بتواند به کشوری قدرتمند، صلحطلب و موثر بر سرنوشت جهانی تبدیل شود. مسیر مشخص است: آگاهی، آزادی، آبادی. باید آگاهی، یا همان قدرت تشخیص درست منافع جمعی، موجود باشد تا بتوان به آزادی دست یافت، و اگر آزادی باشد میتوان به آبادی کشور پرداخت. پس هر چه سریعتر با فرمول مشورت، تصمیم و اقدام باید دست به کار شد.
در این راه پر پیچ و خم باید مجهز به یک قطبنمای راهنما باشیم. با توجه به تمامی توطئههای شوم داخلی و خارجی علیهی ایران و ایرانی، توصیه ما این است که از این گفتمان به عنوان قطبنما بهره برده شود: «ملت متحد، ایران یکپارچه». این بدان معنی است که، در تمامی فراز و نشیبهای سختی که شرایط جدید و هولناک کنونی در مقابل ما قرار دادهاند، باید ما ملت ایران در کنار هم بمانیم تا هم مانع از آن شویم که جدایمان کنند و جدا جدا نابودمان سازند و هم این که اجازه ی کمترین جسارتی به بدخواهان صهیونیست و نوکران منطقهای آن برای تجزیهی سرزمین ایران و زیر سؤال بردن تمامیت ارضی کشورمان ندهیم. یک ایران یکپارچه با ملتی متحد یگانه انتخاب درست ما برای عبور از شرایط سخت نبرد تاریخی است که برای نجات خود و بشریت بر عهده داریم.
شدنی است اگر بخواهیم، انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد