در حالی که همه ی شواهد از ورود ایران به یک فاز پرخطر حکایت می کند اکثریت ایرانیان در داخل و خارج از کشور تلاش دارند که با خود را به ندانستن زدن از زیر بار سنگین مسئولیت اقدام برای آن چه می گذرد و بدتر از آنی که در راهست رها سازند.
این یک رفتار مخرب است که در ما عادت شده است. هزار سال پیش، دانشمند ایرانی «ابن سینا» گفت که مردمی که به باور هر چیز عادت کنند صورت انسانی خویش از دست می دهند، و به نظر می رسد این خوش باوری کاذب درونی شده در ما ایرانیان می رود که صورت انسانی و ملی را از ما بزداید.
نکته ی مهم اما این است که ما ملتی زیرک و هوشیاریم و اگر خوش باوری و ساده دلی و فریب خوردن آسان به عادت های ما تبدیل شده است نه به خاطر نداشتن هوش و عقل که به واسطه ی خواست و اراده ی ما بوده است. ما می خواهیم که خوش باور باشیم و در غیر این صورت آن جا که منافعمان نمی چربد بسیار سخت باوریم؛ ما دوست داریم که ساده دل باشیم و جایی که پای منفعت و بقایمان باشد مو را از ماست بیرون می کشیم، ما داوطلب هستیم که فریب بخوریم و در شرایط حساس تامین بقای فردی خویش فریب نمی خوریم که نمی خوریم.
به این ترتیب می بینیم که جهل ما جهل واقعی نیست، تقلبی است، به خودمان کلک می زنیم که به دیگران کلک زده باشیم و این باور را خلق کرده باشیم که ما به راستی نمی دانیم و جهل داریم. جهل ما مصلحتی است، منفعت گراست، گزینشی است، خواسته است، پرداخته است و به هیچ عنوان از نبود دانش نمی آید.ما حتی وقتی فوق دکترای رشته ای را هم می گیریم آماده ایم برای پرهیز از خطر و دردسر، به کارگیری دانش خود را به صفر رسانده و حتی جهل قلابیمان را مطلق جلوه دهیم. ما دوست داریم ساده باور باشیم برای این که کارمان را راه می اندازد، نه برای این که نمی دانیم دروغ به ما تحویل می دهند.
با این ویژگی ها، در می یابیم که تنبلی ما برای مبارزه و فداکاری و کار منظم سیاسی و تشکیلاتی است که ما را به سوی راهکارهای خوشمزه و آسان مانند رهبری وکالتی و مبارزه در فضای مجازی و نشستن پای تلویزیون های مردم سرکار گذار می کشاند. ما به طور دقیق می دانیم که چه می کنیم. ما دچار عدم بلوغ فکری هستیم چون برای داشتن این عدم بلوغ کلی فکر کرده ایم. تمام راه های ممکن برای قبول مسئولیت ناشی از بلوغ فکری و شخصیتی را شناسایی و با دقت آنها را مسدود کرده ایم تا مبادا جایی چیزی به اسم مسئولیت مبارزه و تلاش و مقاومت به گردن ما بیافتد. حاضریم هزار توجیه برای عدم انجام حتی یک کار بیاوریم اما برای باوراندن یک توجیه حاضریم هزار کار کنیم. ما ملتی منحصر به فرد هستیم که فن «بقای به هر قیمت» را در طول تاریخ چند هزار ساله ی خود تمرین کرده و یاد گرفته ایم و در ژنتیک تاریخی خویش ثبت کرده ایم.
با این همه اما فراموش نکنیم که تمام این داستان غم انگیز تکراری و عادی است. یعنی تا بشری روی کره ی زمین است که ما اکثریت ملت همیشه توجیه گر، خود را به نادانی زده و فراری از مسئولیت هستیم و باز مثل همیشه بار سنگین مبارزه بر عهده ی همان اقلیت زیر یک درصدی است که باید با جان و گوشت و پوست و استخوان خویش بهای عدم بلوغ خودخواسته و جهل خودساخته ی اکثریت را بپردازد تا شاید روزی بتوان در سایه ی فداکاری و از جان گذشتگی و مبارزه و مرگ و خون، به شرایطی رسید که اکثریت شروع کند به بازیافتن خویشتن انسانی خود. شاید…
سرنوشت جنبش انقلابی کنونی نیز هیچ و هیچ استثنایی بر این قاعده ی تاریخی ایرانیان نیست و نخواهد بود. اکثریتی که ستم و اهانت حضور آخوند را برای خویش با سرگرمی و زناشویی و مشروب و مسافرت و فیلم و چیزهای نه چندان سالم دیگر عادی ساخته است و امیدش را بر این گذاشته که «این نیز بگذرد»، اما زمان می گذرد این نیز نمی گذرد. اینک یک درصدی ها دارند پیامی روشن به اکثریت خاموش خود را به کوچه علی چپ زن می دهد و آن این که این بار نه فقط نخواهد گذشت بلکه این جماعت قاتل و غارتگر و نادان هست و نیست شما را به باد خواهد داد و حتی قادر به تهیه گور برای شما نخواهد بود. جا دارد که ز کسانی که دانسته و آگاه خود را بی سر وصدا در بین ۹۹ درصدی های خودفریب جا زده اند و احساس آرامش قبل از ارسال به سلاخی را دارند بخواهیم که از پوست دروغین نادانی خویش بیرون آیند و به قول شاملو، انسان را سنگینی وظیفه بدانند و به وظیفه ی خویش عمل کنند.#
****
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
توییتر:@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد