رژیمهای سیاسی یک عمر تاریخی دارند: برخی چند قرن، برخی چند سال و بعضی چند دهه. طول آن بستگی به توان آنها در تصحیح میزان خطاهایشان دارد. رژیمی که این توانایی را از دست دهد، زیر فشار انباشت خطاهایش در نهایت ساقط میشود.
نظام جمهوری اسلامی خیانت و اشتباه زیاد داشته است، اما هرگز به این سرعت در تولید خطا از یک سو و به این میزان ناتوانی در جبران و تصحیح آن نرسیده بوده است. اینک اما در این ترکیب جهنمی قرار گرفته و به همین خاطر، علیرغم خوشبینیهای عدهای برای بقای آن و بدبینیهای برخی دیگر در مورد ضعف جایگزین آن، به هر روی، به سوی سقوط و تلاشی میرود. این ادامهی همان روند خطرناکی است که از آن به عنوان «غیرقابل حکومت شدن ایران» نام بردیم.
رژیم ضربههای زیادی را در طول چهار و نیم دهه عمر خود تحمل کرده است: داخلی یا خارجی. این بار اما در جمعه یازدهم اسفند ماه ۱۴۰۲ خورشیدی، ضربهای سهمگین از خود دریافت کرد. پدیدهی انتخابات هرگز در این نظام از خصلت آزاد و دمکراتیک برخوردار نبوده است، اما حکومت دست کم آن حد از منابع و قابلیت را برای خود حفظ کرده بود که بتواند نمایشهای انتخاباتیاش را به گونهای برگزار کند که تصور و توهم حداقلی از مشروعیت اجتماعی خود را به دیگران ارائه دهد. این بار حتی در تدارک این نمایش همیشه رسوا هم عاجز بود. (برآوردهای مستقل میزان مشارکت را زیر ۱۰ درصد ارزیابی کردهاند).
ممکن است برخی این را به حساب «قهر جامعه با نظام» قلمداد کنند؛ این البته که صحیح است، اما چیز نویی نیست. قهر مردم با رژیم سالهاست که در جامعهی ایران موج میزند و در سردی فزایندهی انتخابات سالهای اخیر خود را نشان داده بود. آن چه نو است اما ناتوانی رژیم در پنهانسازی و کجمایی این قهر است، به گونهای که حتی تمامیت قدرت نظام هم در حالت بسیج حداکثری خویش نتوانسته است ملزومات حداقلی یک نمایش مضحک رایگیری را تدارک ببیند.
نگارنده بر این باور است که این شکست پیامی استراتژیک در بردارد، هم برای رژیم هم برای مخالفان رژیم.
پیام مهم این شکست:
برای رژیم پیامش این است که کفگیر نظام هم از حیث سختافزاری (امکانات و نیرو) و هم نرمافزاری (گفتمان و تبلیغات) به ته دیگ خورده است و حکومت اسلامی باید حرکت خویش به سوی مرگ را دریابد. این به مثابه همان چند هزارم ثانیهای است که مغز انسان در حال دریافت این نکته که دیگر زنده نیست، به عالم مرگ میغلطد. آری، برای طبقهی حاکم در ایران ضرورت درک رسیدن زمان مرگ نظام مطرح است. این که رژیم و رژیمیها به اعتراف به آن اقدام کنند و آماده تحویل قدرت به مخالفانشان باشند یا نه از اهمیت دوم برخوردار است؛ نکته مهم نخست استقرار خودآگاهی درون نظام از این است که در روز یازدهم اسفند سکته زده است و این که مرگ ناشی از این سکته حتمی است. این که گواهی مرگ چه موقع صادر شود بحث زمان است. اما این زمان را نمیتوانیم به یک فرایند «خود به خودی» واگذاریم تا مبادا کشور را در موقعیت «غیر قابل حکومت شدن» بیابیم.
برای مخالفان رژیم نیز پیام روشن این رویداد این است که این سلیمان تکیه داده بر عصای قدرت مرده و افتادنش حتمی است؛ اگر تکانی داده شود فرو میافتد. پس، این بار بر خلاف دفعات گذشته که اثبات مردنی بودن نظام باید از جانب مخالفانش صورت میگرفت، تاییدیهی پایان حیات رژیم توسط خودش صادر شده است. این بار دیگر مخالفان رژیم نیازی به تظاهرات و اعتراض نداشتند تا شعار مرگ بر جمهوری اسلامی را سر دهند، این بار رژیم جمهوری اسلامی بدون شعار مرگ خود را تایید کرد.
این رویداد البته حاصل تصادف نیست. محصول ارادهای است جمعی که شکلگیری آن زمان بسیار برد. اما نیروهای برانداز نظام در این روز توانستند حاصل زحمات چهل و چند سالهی خود را ببینند. به مثابه عقربی که دشمن شرور خویش را نیش زده و در مسیر قبرستان منتظر تشیع جنازهی او مینشیند، تلاشگران ضداستبداد آخوندی در داخل و خارج، در بیرون از زندان و یا در داخل زندانها، توانستند در یازدهم اسفند ماه شاهد تشیع جنازهی کلیت نظام ابله آخوندی در حوزههای رایگیری باشند.
پس، مرگ غیررسمی نظام در یازدهم اسفند ۱۴۰۲ متحقق شده است. میماند مرگ رسمی که باید در قالب کنش سازمان یافتهی نیروهای برانداز مردمی صورت گیرد. هر چه پویاتر و خلاقتر باشیم، این مراسم تدفین نظام آخوندی زودتر رخ خواهد داد.
راهکاری برای دفن نظام مرده
پایان نظام را میتوانیم در یک معنا فرارسیدن زمان پایان جمهوری اول ایران، یعنی شبهجمهوری استبدادی خونریز و غارتگر آخوندی-پاسداری بدانیم. ایران اینک آماده است تا به یک جمهوری دوم، یک جمهوری واقعی با چرخش آزاد قدرت در ایران گذر کند.
در این راستا، نگارنده به سهم خود، در مقالهی پیشین، با پیشنهاد تشکیل «جبههی مردمی جمهوری دوم» از همهی مبارزین راه رهایی ایران از حاکمیت ضدایرانی کنونی دعوت به عمل آورد تا در قالب مشخص یک جبهه گرد هم آیند. «جبههی مردمی جمهوری دوم» از چند خصوصیت برخوردار است:
. به صورت «جبهه» شکل میگیرد. بنابراین متعلق به یک تشکل سیاسی نیست و میتواند طیفهای مختلف اجتماعی و سیاسی را در برگیرد.
. جبههای «مردمی» است. یعنی نیازمند حتمی حضور سازمانها و احزاب سیاسی به عنوان عضو نیست. این جبهه ضمن استقبال از حمایت و همراهی احزاب و تشکلهای سیاسی، از میان مردم عضو میگیرد. در این جبهه محور اصلی افراد هستند که با هم کار جمعی میکنند.
. جبهه محتوایی «بخصوص و محدودکننده» ندارد. همه چیز را به قانون اساسی آیندهی ایران که قرار است توسط مجلس موسسان منتخب مردم در طی یک انتخابات آزاد تشکیل شود واگذار میکند. بنابراین ارزشهایی مانند دمکراسی (مردمسالاری) آزادیهای گوناگون، لائیسیته، دمکراسی، برابری، عدالت اجتماعی و … با تعاریف و تعابیری که ایرانیان از این مفاهیم دارند به قانون اساسی بعدی سپرده شده است. جبههی مردمی جمهوری دوم فقط شرایط لازم برای استقرار این مفاهیم در قانون اساسی آینده را فراهم میکند.
. جبهه یک «رهبر» دارد. دیگر نیازی نیست برای رهبری، فرمولهای ناممکن و ناموفق مانند «رهبری جمعی و شورایی» را مطرح یا امتحان کنیم. بلکه با پذیرش یک نفر به عنوان رهبر جبهه، اختلافات را کنار گذاشته و همگی در پی پیشبرد کار نهاد، یعنی جبهه و هدف مشخص آن، عمل میکنیم. کار فرد رهبر هم همین است.
. جبهه «حرفهایگرایی» را مبنا قرار میدهد. هدف از این طرح آن است که برای دوران سخت گذار در یک ایران تقریبن ویرانشده یک «دولت تکنوکرات موقت» را بر سر کار آورد. این دولت فنسالار تلاش خواهد کرد که با حداقل هزینه حداکثر دست آورد را برای آن دوران سخت داشته باشد: تامین آب، برق، نان، امنیت مرزها، امنیت داخلی، مخابرات، رفت و آمد شهری و میان شهری، فعالیت بانکها، بازگشایی مدارس، دانشگاهها، فعالیت کارخانهها و تولیدیها، مهار تورم، …
. جبهه «خشونت بالقوه» را قبل از بالفعل شدن مهار میکند. با سفارش بر یک انتقال آرام، طرح جبههی مردمی جمهوری دوم، تنها برای مرحله ی آخر قیام و خلع حکومت کنونی از قدرت سفارش کنش لازم برای دفاع از خود را دارد. در غیر این صورت کل پروسه در قالب مبارزات مدنی و نیز فعالیتهای شهروندی صورت میگیرد.
. جبهه «برنامهی مشخص کاری» دارد. جبهه مبارزه را به صورت «پروژه» اداره میکند، یعنی کار را از ابتدا تا انتها مرحله به مرحله برنامهریزی کرده و اجرای آن را مدیریت میکند:
۱) تدارک تشکیل جبههی مردمی جمهوری دوم
۲) تشکیل جبههی مردمی جمهوری دوم
۳) اعلام رسمی آغاز به کار و عضوگیری جبههی مردمی جمهوری دوم
۴) تدارک اعتراضات و اعتصابات در داخل کشور
۵) آغاز، مدیریت و گسترش اعتصابات و اعتراضات در داخل کشور
۶) تبدیل اعتصابات و اعتراضات گسترده به یک قیام نهایی مدیریتشده
۷) قیام نهایی و خلع رژیم کنونی از قدرت
۸) بر عهده گرفتن ادارهی امور کشور توسط دولت موقت
۹) استقرار نظم و امنیت و رسیدگی به امور جاری کشور
۱۰) تدارک شرایط لازم برای برگزاری انتخابات آزاد تشکیل مجلس موسسان
۱۱) برگزاری انتخابات آزاد تشکیل مجلس موسسان
۱۲) پیشنهاد پیشنویس قانون اساسی جدید تهیه شده توسط هئیت حقوقدانان قانون اساسی به مجلس موسسان
۱۳) بررسی پیشنویس پیشنهادی قانون اساسی توسط نمایندگان مجلس موسسان و تغییر و جرح و تعدیل آن تا مرحلهی تصویب قانون اساسی جدید
۱۴) تدارک برگزاری رفراندم مردمی تایید قانون اساسی جدید
۱۴) برگزاری رفراندم مردمی تایید قانون اساسی جدید
۱۶) در صورت تایید قانون اساسی در رفراندم مردمی اعلام آن به عنوان قانون اساسی رسمی جمهوری دوم کشور (۱۶-۱در صورت عدم تایید قانون اساسی جدید در رفراندم مردمی، ارجاع قانون اساسی به مجلس موسسان برای بررسی مجدد و تصویب متنی جدید)
۱۷) تدارک برگزاری انتخابات آزاد پیشبینی شده در قانون اساسی جدید کشور
۱۸) برگزاری انتخابات آزاد پیشبینی شده در قانون اساسی جدید
۱۹) بر اساس نتیجهی انتخابات، واگذاری تمامی اختیارات حکومتی به دولت منتخب مردم و پایان رسمی ماموریت جبههی مردمی جمهوری دوم ایران.
این طرح میتواند در قالب تجربه شده و کارآمد «رهبری فردی و کار جمعی» به سرانجام برسد. نیاز دارد به ایرانیان خودباوری که برای پایان بخشیدن به درد و رنج انسان ایرانی، با بهرهگیری ازدانش و تجربهی خویش از یک سو، امکانات و وقت و منابع خویش از سوی دیگر و سرانجام، با تکیه بر عشق خود به آن میهن زیبا و مهد تمدن انسانساز بشری، ایرانزمین، پا به میدان این کار بگذارند.
در یک کلام، رژیم در یازدهم اسفند ۱۴۰۲ مجبور شد پرده را کنار بزند و ماهیت رو به مرگ و رفتنی خویش را آشکار سازد. اینک با ما تغییرگرایان اهل عمل در داخل و خارج از کشور است که از این فرصت تاریخی استفاده کنیم و در قالبی منسجم و قدرتمند و سازمانیافته، مانند آن چه در بالا آمد، در پی این باشیم که این جنازه متعفن را تحت عنوان «دوران جمهوری اول»، به مثابه یک ننگ تاریخی، دفن کنیم و دوران افتخارآفرین، زیبا و سازندهی دیگری را با عنوان «جمهوری دوم ایران» آغاز کنیم. جمهوری دوم ایران باید فرصتی باشد برای بناسازی برنامهریزیشدهی یک ایران سر بلند، خوب مدیریتشده، مرفه، صلحطلب و آزاد. شدنی است اگر بخواهیم، انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد