گرانی و زنان ایران: زندگیمان نمیگذرد
بحران اقتصادی در ایران که نتیجه مستقیم تحریمهای بینالمللی، فساد در ساختار قدرت، اختلاس و تغییرات آبوهوایی مانند خشکسالی است کشور را در وضعیت دشواری قرار داده است. اکنون شرایطی به وجود آمده که همه افراد تحت تاثیر این ناامنی اقتصادی قرار دارند. با این حال زنان که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند تحت تاثیر عوارض مستقیم و متفاوتی از این بحران قرار دارند.
واقعیت این است که بحران اقتصادی در سراسر جهان همیشه بر زندگی زنان تاثیر جدیتری داشته است و آنها را در گروه افراد آسیبپذیر قرار داده است. اگرچه نزدیک به نیمی از بازار کار در جهان به دست زنان است اما نابرابریهای جنسیتی در محیط کار و درآمد پایینتر زنان به همراه مسئولیتی که به عنوان مادر و مراقب خانواده برای زنان تعریف شده است، بحران اقتصادی و تاثیرات آن بر زنان را پیچیدهتر میکند.
آمارهای رسمی در ایران نشان میدهند زنان ایرانی با وجود تحصیلات بالاتر نسبت به مردان فقط ۱۵ درصد از جمعیت کارمندان را تشکیل میدهند. این یعنی ۶۵ درصد از زنان تحصیلکرده خانهنشین هستند و هرگز وارد باز کار و فعالیت اقتصادی نمیشوند. به این ترتیب اکنون در جامعه ایران جمعیت گستردهای از زنان خانهدار وجود دارند که از بحران اقتصادی تاثیر بیشتری میپذیرند. آمارها در شرایطی از نرخ بالای بیکاری زنان حکایت دارند که تعداد زنان سرپرست خانوار نیز رو به افزایش است.
تلاش برای یافتن کار
تورم و گرانی و عدم تناسب افزایش قیمتها با دستمزدها وضعیت اقتصادی خانوادهها را دچار مشکلات جدیتری میکند. زمانی که افراد قادر به پرداخت هزینههای اساسی زندگی خود نیستند برای یافتن یک منبع درآمد تازه به تکاپو میافتند. یافتن کار توسط زن به طور معمول اولین قدم برای نجات خانوادهای است که در آن فقط مرد مسئول پرداخت هزینههای جاری زندگی است. واقعیت این است که بازار کار آمادگی جذب زنان را ندارد و با وجود آنکه تعداد افراد تحصیلکرده و متخصص زن کمتر از مردان نیست اما زیرساختها برای حضور فعال زنان در جامعه برای فعالیت اقتصادی به درستی فراهم نشده است. اکنون نیز بحران اقتصادی به مانع دیگری برای حضور زنان دربازار کار تبدیل شده هرچند که تقاضا رو به افزایش است.
مریم زن ۳۲ ساله خانهداری است که میگوید خانواده سه نفرهاش دیگر نمیتواند با درآمد یک نفر سر پا بماند. او پرستاری خوانده اما تا کنون موفق به یافتن کار نشده است و اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک با درآمد حداقلی یک مهندس عمران نمیتواند در خانه بنشیند. آنها اجارهنشین هستند و با حقوق چهار میلیونی و با وجود سرپرستی از یک مادر تنها از عهده هزینهها برنمیآیند. مریم انتظار یافتن کار به عنوان یک پرستار در بیمارستان را ندارد اما امیدوار است بتواند پرستاری از سالمندان در مراکز خصوصی یا در منزل را به عهده بگیرد. با این حال او امیدی ندارد که بیش از یک میلیون تومان برای این کار به او بپردازند. او میگوید: «وقتی به این فکر میکنم که حقوق شوهرم برای روزی ۸ ساعت کار در ماه فقط ۴۰۰ دلار است گریهام میگیرد و نمیتوانم از نگرانی آینده فرزندم آرام و قرار داشته باشم.»
بحران اقتصادی و افزایش تقاضای کار از سوی زنان معضلات تازهای در جامعه کارگری میآفریند. در دوران بحران اقتصادی زنان برای یافتن یک درآمد حداقلی برای برونرفت از نابسامانی اقتصادی خود وارد مشاغل سخت در شرایط کاری ناعادلانه میشوند. افزایش تقاضای کار در نهایت منجر به افزایش استثمار کارگران زن میشود. به عنوان مثال زنانی که وارد کارگاههای کوچک میشوند کار مشخص و تعریفشدهای ندارند و از شاگردپادویی تا دگمهزنی و دوخت و… را انجام میدهند و این شرایط، بهرهبرداری و سوءاستفاده از کارگران زن نسبت به مردان را افزایش میدهد.
از سوی دیگر تعطیلی کارگاهها و کارخانههای بزرگ باعث میشود زنان به کارگاهها و تولیدیهای کوچکی بیوندند که شرایط کار در آنها مطابق با شرایط تعریف شده در قانون کار نیست و آنها را از هرگونه حقوق کارگری محروم میکند.
مینا زن ۴۵ سالهای است که با وجود مشکلات حرکتی از اول تابستان در دفتر موسسهای کوچک مشغول کار است و علاوه بر نظافت کلی ساختمان، مسئول پخت و پز برای کارکنان این موسسه نیز هست. او در ازای هشت ساعت کار روزانه، ۸۵۰ هزار تومان ماهیانه در آمد دارد که با حقوق یک میلیون و ۵۰۰ هزارتومانی همسرش برای خانواده چهار نفره آنها کافی نیست. به همین دلیل او فرزندان نوجوانش را در تابستان به کارگری در یک کارگاه کابینتسازی فرستاد. هرچند که به گفته مینا کارگاه فقط یک ماه آنها را برای کارگری نگه داشت چون مسئول کارگاه عملا سفارش کاری دریافت نمیکرد تا حقوق پسرانش را بدهد.
زنان سرپرست خانوار و بحران اقتصادی
زنان سرپرست خانوار که سرپرستی یک یا چند خانواده را برعهده دارند بیشترین آسیب را از بحرانهای اقتصادی میبینند. این زنان که مسئولیت اداره اقتصادی خانواده را بر دوش دارد و تصمیمگیریهای عمده و حیاتی بر عهده آنهاست با مشکلات اقتصادی بیشتری در تامین هزینههای زندگی خود و فرزندانشان روبهرو هستند.
سیما زن ۴۰ سالهای است که چهار سال پیش از همسرش جدا شد. او دو فرزند ۲۰ و ۱۸ ساله دارد که به دانشگاه میروند و همه هزینههای آنها به عهده مادر است. سیما در یک شهر کوچک خیاط است و با درآمد خیاطی در خانه همه هزینههای زندگی را میپردازد. او بیمه ندارد و از هیچ موسسه یا سازمانی کمک هزینه دریافت نمیکند. سیما میگوید در یک سال گذشته برای پرداخت برخی از هزینههای عمده زندگی مجبور بوده از دیگران پول قرض بگیرد چون با وجود افزایش هزینهها درآمد او در شهر کوچکی که همه مردم شرایط مشابهی دارند ثابت مانده است و اگر بخواهد دستمزدش را بالا ببرد ممکن است مشتریهایش را از دست بدهد هرچند که همین حالا هم تعداد مشتریها کم شدهاند. سیما امیدوار است بتواند یک شغل دیگر هم پیدا کند بلکه از عهده هزینهها بربیاید.
فرسایش روحی زنان
کاهش درآمد نسبت به مخارج در دوران بحران اقتصادی همه اعضای یک خانوده را درگیر مساله و تنشهای روحی و روانی میکند. مردی که به تنهایی عهدهدار تامین مالی خانواده است به خاطر استرس و فشار کاری و مالی همواره در تنشهای روانی و روحی قرار دارد. اما زنان به عنوان عضوی از خانواده که مدیریت هزینههای یک خانواده را بر عهده دارند و به طور سنتی مدیریت خرید خانه و تقسیم هزینهها را انجام میدهند به همان میزان از فشار اقتصادی آسیب میبینند. برای زنان تغییر روزبه روز قیمتها ملموستر است و این نگرانی را برای آنها بیشتر میکند.
شیوا یک زن خانهدار است و همسرش شغل آزاد دارد. او میگوید با وجود اینکه همسرش یک کاسب است اما آنها به خاطر کاهش توان خرید مردم درآمد کمتری دارند و گاهی در هزینههای ساده زندگی نیز در میمانند. او فرزند پنج سالهاش را در خانه مراقبت میکند چون توان پرداخت هزینههای یک مهدکودک را ندارد. شیوا که تحصیلات دانشگاهی دارد نتوانسته شغل مناسبی پیدا کند و میگوید حقوقهای پیشنهادی برخی کارها آنقدر پایین است که ترجیح میدهد در خانه بماند و مراقب فرزندش باشد. او میگوید: «هرگز باور نمیکردم روزی برسد که با نگرانی قیمت پشت سطل ماست را بخوانم. حتی باور نمیکردم روزی پای صندوق پرداخت پول فروشگاه بایستم و نگران باشم که رقمی که مغازهدار میگوید بیش از برنامهریزی من برای خزید اجناس باشد.» شیوا از بیخوابیهای شبانه و ناامیدیای که صبحها مانع او میشود تا از رختخواب بلند شود شکایت میکند. او میگوید خیلی از دلایل دعوا و درگیریهایی که با همسرش دارد به خاطر استرس و فشار مالی است که باعث میشود هر دوی آنها به هر دلیلی به جان هم بیفتند.
نه تنها افرادی که مستقیما تحت تاثیر بحران اقتصادی قرار دارند دچار استرس و اضطراب میشوند بلکه افرادی که در شرایط بیکاری یا فقر قرار ندارند نیز تحت تاثیر قرار میگیرند. دیدن شرایط دشوار زندگی افراد دیگر و خواندن خبرهای هر روزه وضعیت نامطلوب اقتصادی باعث ایجاد این نگرانی در افراد میشود که به زودی همین وضع دشوار برای آنها فرا میرسد. این یک تهدید دائمی در شرایطی است که عدم ثبات قیمتها در زندگی افراد ایجاد میکند.
سحر یک روانشناس است که در یکی از مناطق شمالی تهران در یک مرکز مشاوره کار میکند. او میگوید از ابتدای سال تاکنون افراد زیادی به او مراجعه کردهاند که به خاطر ترس از دست دادن سرمایه یا شغل و ناامیدی به خاطر زندگی در ایران دچار اضطراب و استرس هستند. او در عین حال میگوید برخی از بیماران او به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینههای مشاوره و رواندرمانی از مراجعه دوباره به این مرکز پزشکی سرباززدهاند. سحر میگوید آمار خودکشی در میان مردانی که سرمایه زیادی را به ناگهان از دست دادهاند بیشتر است اما زنان بیشتر دچار رفتارهای وسواسی میشوند و اغلب خود را به خاطر ناتوانی در تغییر وضعیت سرزنش میکنند.
بحران زنان بازنشسته
زنان بازنشسته و کسانی که در آستانه بازنشستگی قرار دارند میزان بیشتری از فشار و تنشهای روحی را تحمل میکنند. بر اساس پژوهش انجمن روان شناسی آمریکا، تاثیر تنشهای روحی ناشی از بحران مالی بر زنان، بویژه آن دسته که بیش از ۶۳ سال سن دارند، بیشتر از مردان است.
فهمیه زن ۶۰ سالهای است که زمانی معلم بوده. او یک حقوق ثابت بازنشستگی دارد که میگوید هیچوقت کفاف زندگیاش را در هیچ دورهای نمیداد به همین دلیل او با فروش یک خانه مسکن مهر که به سختی تهیه کرده بود پولی را در بانک گذاشت تا از سود آن به عنوان یک کمک هزینه استفاده کند. فهمیه میگوید: «ارزش پساندازهایم از دست رفته است. من دل
خوش به همین مقدار سود بانکی بودم و فکر میکردم برای یک زندگی خیلی معمولی کافی باشد. از نگاه کردن به قبضها میترسم و در هفته چند روز از خانه بیرون نمیروم تا چیزی نخرم. من آدمی بودم که روزانه بیش از یک ساعت پیادهروی میکردم اما الان احساس میکنم بیرون رفتن از خانه برایم خطرناک است. من در ۶۰ سالگی هیچ چیز ندارم و نگران هستم پیری مرا محتاج دیگران کند.»
نیلوفر جعفری