به مثابه توفان، که نخست برگ های پوسیده را از درخت می اندازد و درخت های کم ریشه را از جا می کند، بحران های جهانی نیز در ابتدا سراغ کشورهای ضعیف و آسیب دیده می آیند و آنها را به تلاطمی سخت و آشوب دچار می سازند. وضعیت ایران در این سال ۱۴۰۲ خورشیدی چنین است و با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی بین المللی به نظر می رسد بحرانی در راه باشد.
نخست به برخی از چالش های کنونی که به طور بالقوه می توانند یک بحران بزرگ را شکل دهند نگاهی بکنیم:
۱- موقعیت دشوار اقتصاد آمریکا: به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان، ایالات متحده علاوه بر بدهی ملی نجومی خود (نزدیک به ۳۲ تریلیون دلار) در سیستم مالی خود نیز، به واسطه ی استقرار «پول سالاری»، دچار تکانه های شدید شده است. ورشکستگی بانک ها بدون دخالت پرهزینه ی دولت آمریکا به عنوان یک خطر فعال حضور دارد و تابع آن، پشتیبانی از دلار دچار دشواری است. این امر سبب سقوط ارزش ها در بازار سهام نیویورک شده است و شرکت های بزرگ مانند گوگل، آمازون و فیسبوک، در وحشت از استقرار احتمالی رکود، به بیکارسازی های گسترده و شتاب زده دست زده اند. بودجه ی نظامی آمریکا به بیش از 842 میلیارد دلار برای سال آتی رسیده و جنگ اوکراین هزینه های سنگینی روی دست دولت آمریکا گذاشته است که می رود بخش های غیر نظامی اقتصاد آمریکا را با فشار قابل توجهی مواجه سازد. با ورود این کشور، به زودی، به صف بندی های انتخاباتی اختلاف آفرین و احتمال بازگشت دست راستی ها بعید است این کشور بتواند آمادگی زیادی برای مقابله با یک بحران بین المللی گسترده را -که در حال شکل گرفتن است- داشته باشد.
۲- اروپا بیمار است: آن چه در فرانسه، در یونان، در اسپانیا و در بریتانیا می گذرد به خوبی گواه بیدار شدن لایه های پایین جامعه علیه سیستمی است که بی رحمانه قوانینی به نفع فرادستان را به فرودستان تحمیل می کند. پاریس می رود که مرکز یک جنبش اجتماعی و اعتراضی بی سابقه باشد و بعید است تا پایان دوران ریاست جمهوری بانکدار معروف، امانوئل ماکرون، که در حال حاضر پست دیگری دارد، چشم اندازی برای صلح اجتماعی میان دولت حامی سرمایه داران و سندیکاها و احزاب چپ دیده شود. چرخش اروپا به سمت یک قاره ی جنبشی می تواند آینده ی اتحادیه ی اروپا و جبهه بندی مشترک آن را زیر سؤال برد. اختلافات در دل این اتحادیه ممکن است با ضعف قدرت های بزرگ آن، مانند فرانسه، سر باز کند.
۳- اسرائیل به مرحله ی جنون ورود کرده است: مار صهیونیسم توسعه طلب اینک به دم خود گاز می زند و با اقداماتی که فقط خبر از جنون ایدئولوژیک می دهد از یک سو به تخریب جامعه ی مدنی و دمکراسی نیم بند اسرائیل و از سوی دیگر به جنایت و محو هستی و حیات فلسطینی ها پرداخته است. باند سایکوپت های آدمخواری که با نتانیاهو به قدرت رسیده اند محال است پیش از برانگیختن یک جنگ بزرگ منطقه ای با کشاندن اجباری آمریکا به آن و با محوریت تهاجم به «3 هزار هدف» در کشور عزیز ما ایران آرام بگیرند. اسرائیل به سوی قمار زودرس برای تبدیل به یک ابرقدرت یا سقوط رویای صهیونیستی اسرائیل بزرگ به پیش می رود.
۴- چین و روسیه برای رویارویی اتمی آماده می شوند: به نظر می رسد که این دو کشور دارای نظام های خودکامه دریافته اند که غرب وارد فاز تهاجمی شده و جز با سلاح اتمی نمی توانند با آن مقابله کنند. فاصله ی میان یک خطا یا تصادف نظامی و آغاز جنگی که پایان بخش حیات در زمین خواهد بود زیاد نیست. اوکراین بهانه است، رویارویی نهایی نشانه است. به این ترتیب می توان منتظر جهانی بود که تصور آرامش میان قطب های جدید قدرت در آن پیش از یک مصاف نظامی سهمگین ناممکن باشد. این اتفاقی بود که در قرن بیستم نیز در قالب دو جنگ جهانی رخ داد تا جهان تقسیم شود، اما آن موقع کلاهک هسته ای نبود، این بار فقط یک جنگ کافی خواهد بود اما بعد از آن جهانی نخواهد بود که تقسیم شود. چین با آگاهی بر این که اگر روسیه در مقابل آمریکا و غرب به زانو درآید بعد نوبت اوست به یاری مسکو آمده تا با شکل بندی یک جبهه ی متحد، کشورهای دیگر را نیز به آن ملحق کرده و آماده ی مقابله ای تعیین کننده و سرنوشت ساز باشند.
۵- مشکلات غیر قابل بازگشت اقلیمی در راهست: با مشاهده ی رفتارهای کشورهای آلوده ساز آب و هوا در جهان به خوبی می توان پیش بینی کرد که به سوی یک فاجعه ی اقلیمی در سطح کره ی زمینی می رویم. سازمان ملل گزارش می دهد که سال گذشته ۴۳ هزار مرگ فوق العاده در سومالی می توانند به دلیل کمبود آب بوده باشند. جنگ آب اولین مورد واقعیت جدید چالش های اقلیمی است. بعد از آن، جنگ نان و خوراک درخواهد گرفت و سپس، به دلیل کم آبی، گرسنگی، آتش سوزی ها، ناهنجاری های آب و هوایی، گرمای غیر قابل تحمل و امثال آن به سوی مهاجرت های اقلیمی در سطح دهها میلیون نفری خواهیم رفت. امری که با خود نزاع های ملی و تنش های مرزی بسیاری را برخواهد انگیخت. گرمایش کره ی زمین رکورد تمام پیش بینی های هشدار دهنده ی قبلی را شکسته است و به سوی تبدیل به سیاره ای غیر قابل زیست می رود.
اگر به همین پنج مورد بسنده کنیم در می یابیم که حالِ کره ی زمین و بشریت خیلی رو به راه نیست. ویژگی این بحران ها این است که به همدیگر گره خورده و به همدیگر تاثیر تشدید ساز دارند. یکی که به مرحله ی قرمز خود برسد باقی را هم تشویق و تقویت کرده و به سطح فعال و وخیم می کشاند. به همان صورت که، خنثی کردن هر یک از این ها می تواند باقی موارد را هم قدری آرام سازد. اما آن چه امید را برای بهبود شرایط کم می کند، دلیل ساختاری این بحران هاست که در کنار بسیاری از عوامل، به بن بست رسیدن سرمایه داری جهانی باز می گردد.
مادر فسادها
نظام سرمایه داری از «بحران های ادواری مزمن» (chronic crisis cycle) به مرحله «بحران زایی بی وقفه» (unceasing crisis cycle) وارد شده است. بسیاری از اقتصاددانان مانند مرحوم کارل مارکس در کتاب «سرمایه» (۱۸۵۷) این مسیر ورود به بحران زایی مستمر را در مقاطع پیشرفتهی سرمایه داری پیش بینی کرده و بابت آن کلی فحش خورده بود. زمان بَر بودن آغاز این فاز نهایی از تحول سرمایه داری سبب شده بود که بسیاری پیش بینی او را نادرست ارزیابی کنند. اما ۱۵۶ سال بعد از انتشار «سرمایه»، یک اقتصاددان جوان فرانسوی به نام «توماس پیکه تی» در کتاب خود با نام «سرمایه در قرن بیست و یکم» (۲۰۱۳) این پیش بینی را به صورت به روز شده ی خود ارائه و نشان داد که مرد است و حرفش؛ پیش بینی مارکس قرار است درست از آب درآید.
هر دو این اقتصاددانان و بسیاری از دیگر منتقدین سرمایه داری، درد اصلی این نظام را تشدید مشکل زای نابرابری توزیع ثروت می دانند. این مشکل در درون جوامع، نابرابری طبقاتی و تمام تبعات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ضد انسانی آن را می زاید و در سطح جهانی نیز، تقسیم دنیا به دو گروه کشورهای غنی و کشورهای فقیر. در حال حاضر ۱۰ درصد از کشورهای جهان ۵۲ درصد از درآمد جهانی را به خانه می برند. یک میلیاردر اکنون در ازای هر یک دلاری که ۹۰ درصد کل جمعیت محروم جهان به دست میآورند، معادل ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار درآمد دارد. مشکل در هر در مورد این است که تا زمانی که این فاصله میان غنی و فقیر در حدی معمول بود سیستم قابل مدیریت می ماند؛ اما از آن جا که نظام سرمایه داری فاقد ترمزِ ساختاری است، این فاصله را به شکل تصاعدی خود به درجه ی بحران ساز آن رسانده است. جالب این که به محض آن که بحران ناشی از این زیاده خواهی خود را نشان می دهد، اتاق های فکر سرمایه داری به جای عقب نشینی بدتر از قبل می کنند: کارگران را اخراج کرده، حداقل دستمزدها را افزایش داده، سن بازنشستگی را بالاتر برده، پرداخت بیمه و حقوق بازنشستگی را کاهش داده و تامین اجتماعی را مورد حمله قرار می دهند. در عوض واحدهای جدید به پلیس ضد شورش اضافه کرده، آنها را به تجهیزات نظامی و آموزش های تازه ی مهار توده ها مجهز ساخته و در صدد صدور بحران به خارج از طریق جنگ بر می آیند.
«پیکه تی» در کتاب خود می گوید که این خطای بزرگ محاسباتی نظام سرمایه داری، یعنی انباشت نابرابری ثروت به دلیل هر چه ناعادلانه تر شدن توزیع آن، به شکل داوطلبانه یا خود به خودی تصحیح نمی شود و نیاز به دخالت فعال و هدفمند دولت ها دارد. اما می بینیم که در تمام جوامع اصلی سرمایه داری دولت به عنوان دنبالچه ی طبقه ی حاکم فقط به فکر افزایش و حفظ این نابرابری است و نه برعکس. همین هم می تواند دلیلی برای علاقه به خواندن فاتحه برای این نظام باشد. به هر روی به نظر می رسد که در این سال ۲۰۲۳ به آغاز یک مرحله ی حساس در راستای این روند پا گذاشته ایم و هیچ اثری هم از بازگشت نظام سرمایه داری -که اینک طرف مقابل (چین و روسیه) را هم شامل می شود- به عقلانیت دیده نمی شود. پس، با سرعت به سوی یک ابربحران جهانی شامل جنگ، قحطی، مهاجرت، آوارگی، شورش های طبقاتی، نزاع های قومی و منطقه ای و فروپاشی اقلیمی می رویم.
جایگاه ایران
در این میان، قربانیان نخست کشورهایی هستند که با کلید خوردن ابربحران در تامین آب و نان مردم و نیز خدماتی مانند برق و بنزین و گاز با مشکل مواجه خواهند شد. بسیاری از کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و آسیایی در ردیف این گونه ممالک می باشند. ایران در رأس لیست کشورهایی است که به دلیل ضعف ساختاری، فروپاشی اقلیمی و فاجعه ی حکومتگری (governance) به درون باتلاقی از آشوب و قحطی و جنگ فرو خواهد رفت. از حالا قابل پیش بینی است که به دلیل کمبودهای جدی ناشی از نبود سرمایه گذاری کافی و فرسودگی زیرساخت ها و نیز سوء مدیریت آشکار و اضمحلال زیست بوم ما، ایران حتی زودتر از برخی از کشورهای آفریقایی در موقعیتی وخیم و با تلفاتی بالا فرو خواهد رفت.
از یاد نبریم که این یک روند بوده و یک شبه رخ نداده است، نه برای جهان نه برای ایران. ملت ها، روشنفکران، اقشار آگاه، سیاستمداران، حکومت ها، احزاب سیاسی و رسانه ها دهه ها و دهه ها فرصت داشته اند که مانع از رفتن جهان به سوی این وضعیت اسف بار شوند. اما می بینیم که یک دختر پانزده ساله ی سوئدی (گرتا تونبرگ) است که باید بیاید و با صرف نظر کردن از رفتن به سر کلاس درس برای یک روز در هفته شروع به بیدارسازی مردم جهان درباره ی خطر تهدید کننده ی سیاره ی زمین کند!
تاریخ نویسان کره ی زمین یا شاید در کرات دیگر بعدها تایید خواهند کرد که بشریت از پرداختن جدی به سرنوشت سیاره ی خود سرباز زد و به طور مثال، به جای استفاده بهینه از ابزارهایی مانند اینترنت و رسانه ها و شبکه های (social media) برای افزایش آگاهی همگانی و فعال سازی از طریق سازماندهی اجتماعی درون مرزی و فرامرزی، اقدام به بهره بردن از این ابزارهای ارتباطاتی برای سرگرمی و تجارت و سکس و امثال آن شد. اینک به سوی فرارسیدن زمان پرداخت هزینه ی سنگین غفلت تمدنی خود می رویم.
به همین ترتیب که در ایران، از روز اول این چهل و چهار سال، واضح و آشکار بود که به واسطه ی عملکرد حکومت احمق و تبهکار آخوندی-پاسداری-بازاری به سوی دره ی نکبت و نابودی در حال سقوط هستیم، اما دیدیم که ملت ایران، جامعه ی مدنی، فرهیختگان و تشکل های سیاسی آن فاقد توانایی برای درک اهمیت اقدام و کار اثرگذار بودند و به همین خاطر، شوربختانه، در این روزها سرنوشت سیاهی پشت در خانه ی کشورمان در کمین است.
نگارنده بر این باور است که این مسیر تاریخ معاصر بشر «جبری» و «حتمی» نبوده و نیست. در کتاب «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» (۲۰۲۰) به طور مفصل چرایی رسیدن به نقطه ی فاجعه بار کنونی را شرح داده ام، اما دیگر وقت برای تفسیر جهان نیست، زمان و ضرورت تغییر جهان مطرح است. به طور مشخص، ما ایرانی ها اگر از خواب های چند لایه ی چند هزارساله، چند صد ساله و یا چهل و چهار ساله ی خود بیدار نشویم، می توانیم اطمینان داشته باشیم که با وخیم ترشدن چالش های پنج گانه ی بالا در قالب یک ابربحران جهانی در بین اولین ملت هایی هستیم که بهای غفلت تاریخی خود را به قیمتی سنگین خواهیم پرداخت.
در پایان، پرسش معروف «چه باید کرد؟» مطرح می شود. پاسخ را همگی می دانیم، نیازی به توضیح تکراری آن نیست. انتخاب با ماست.#
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
توییتر:@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد