۲۵ شهریور سالگرد قتل ناجوانمردانه ایراندخت، مهسا (ژینا) امینی، آمد و پس از یک هفته تحلیل و سنجش های متفاوت را شنیدیم و خواندیم.
نگارنده به عنوان نماینده بخشی از کادر درمانی ایستاده در کنار مردم در جنبش رهایی خواه به سه عنصر “ذهنی” در طرفین میدان مبارزه، می پردازد، یعنی یک طرف لشکر مقاومت تجهیز شده از سوی حاکم مستبد و طرف دیگر مردم حاضر شده در کف میدان مبارزه .
این سه عنصر می تواند در اوضاع و شرایط فعلی مرکزیت ذهنی برای اعتلا یافتن به پیروزی و یا عقب نشینی/ شکست طرفین در مقابل طرف دیگر باشد. این سه عنصر در طرفین هم عملکرد و هم کارایی متمایز دارند.
۱) ترس
یک حس در یک انسان و یا گروهی از انسانها می باشد در برابر خطراتی که ایشان را تهدید می کنند. ترس، خشم، شادی، غم و نفرت پنج هیجان اصلی انسانی می باشند. روانشناسی انسانی و روانشناسی اجتماعی دو مقوله در هم تنیده شده برای درمان این حس (ترس) در فرد انسان و یا گروه انسانی راه های درمان متفاوت ارائه می کنند. راهکارهای درمانی برای فرد انسان خود را متوجه این انسان مشخص با عارضه مشخص می کند. نتایج و پس لرزه های درمانی هم عاید همان فرد انسان مشخص است، در حالی که این مطلب می تواند در مورد “گروه انسانی” تاثیرات عمیق تر در ریشه تمام جامعه از خود به جای بگذارد. برای مثال از منظر روانشناسی فردی گزینه “فرار” از سر ترس هم یک راه حل و هم به عنوان یک پیش مرحله قبل از وارد شدن به درمان اصلی تلقی می شود. در مقابل آن استفاده از فرار از سوی گروه اجتماعی در زمان ترس می تواند به بهای باخت آن گروه و تسلط طرف مقابل ختم شود.
ترس در گروه اجتماعی به نوبه خود دعوت کننده به “اقدام هوشمندانه” است و روانشناسی اجتماعی نیز توصیه به پرهیز از ابزار “فرار” می کند. تصمیم گیرنده و تدوین کننده و همچنین مجری این اقدام هوشمندانه همان گروه و همراهان خدمت گذارشان هستند و نفع این اقدامات نیز عاید آنها و همراهان شان می شود.
در صف ایستاده در مقابل مردم این “ترس“ با به میدان آوردن تمامیت کمی و کیفی از سوی حاکمان و حجم وارد شده تجهیزات نظامی و آلات وحشت برانگیز در دل مردم (انواع ماسک ها ، لباس های وحشت برانگیز رنگارنگ و سلاح های سنگین جنگی) خود را عریا نتر از همیشه به معرض نمایش قرار داد.
طرف مقابل اگر بخواهد فرار کند بازی را به مردم واگذار می کند. از طرفی نمی تواند اقدام هوشمندانه بکند، چون باید با بهای جان خود نفع آن را در جیب دیگری بکند، چرا که صف تصمیم گیرنده و تدوین کننده از صف مجریان جدا هستند و حتی بعضاً منافع مشترک اندک با یکدیگر دارند (برای مثال افغان های جوان و تازه وارد شده به ایران و یا نوجوانان روستایی).
یک گروه مردمی در زمان ترس می تواند با تدوین و اجرای اقدامات هوشمندانه از سوی خود هم بر ترس قائل شود و هم عامل ترس را از سر راه بردارد.
۲) خشم
هم یک هیجان انسانی می باشد که می تواند یک انسان و یا گروه انسانی را هم در روند منفی و هم مثبت قرار دهد. یک چالش به مثابه تلنگر می تواند انرژی اندوخته شده در خشم را در یک روند (مثبت و یا منفی) آزاد کند. اگر حق یک انسانی زیر پا گذاشته شود، آن انسان هم می تواند با پا گذاشتن در روند مثبت حق پایمال شده خود را پس بگیرد و هم با روی آوردن فقط به پرخاشگری در مسیر منفی همچنان در زیر بار ناحقی بماند. در میان انواع خشم نگارنده بیشتر نوع “خشم به دیگری” را مورد بررسی قرار می دهد.
در ۲۵ شهریور شاهد دو نوع از “خشم به دیگری” در صف مردم در کف خیابان و بیرون از آن بودیم. این بخش از مقوله خشم به معنای نفی وجود دیگر گزینه های “خشم” نمی باشد، بلکه اولویت را به پرداختن به این نوع تعیین کننده در سرنوشت مبارزه کنشگرانِ حداقلیِ حاضر شده در میدان مبارزه می دهیم.
نوع خشم علیه حاکمیت به معنای انرژی بسیار بالایِ ذخیره شده در میان مردم در کف خیابان می باشد. این انرژی به دلیل عدم مدیریت و سازماندهی لازمه در تکنیک و تاکتیک مبارزاتی برای عمل تاثیر گذار یعنی “خشونت در مسیر مثبت” در زیر سایه ترس تحمیل شده قرار می گیرد. این تحمیل ترس بانی هدر شدن کاذب این انرژی می شود. از طرفی این انرژی منتقل می شود به خشم علیه خودی که امروز هنوز به عنوان “قشر خاکستری” نام برده می شود، که چرا ایشان هم در میدان حاضر نشدند، و در نهایت هم باعث کاهش و شاید فقدان “امید” در بعضی از کنشگران حداقلی در کف خیابان می شود. “امیدی” که تکیه گاه اصلی مردم برای استیلاء به هدف می باشد.
در صف مقابل نیز خشم علیه بالاسری ها شکل می گیرد. این بالاسری ها انتظار خرج کردن تمام توان را در راه منافع خودشان را از ایشان دارند. از طرفی این صف مامور سرکوبگر باید انتظار یک سیلِ ویران کننده از سوی مردم را هم داشته باشد، همانطور که خود جنبش زن، زندگی، آزادی، بدون هیچ پیش سازماندهی با هیجان بالا کلید خورد.
در صورت سازماندهی در آزاد کردن انرژی و توان “خشم” برای رسیدن به خشونت در روند مثبت می توان هم عنصر ترس در میان مردم را به حداقل رساند و هم قشر خاکستری حاضر را به حضور در کف خیابان ترغیب کرد هم عامل افزایش درصد ترس و احتمال برگشت خشم علیه اربابان در میان نیروی سرکوبگر شویم. و در پایان از همه مهمتر “امید” را به شکوفایی رساند و به هدف نزدیک تر شد.
۳) امید
به معنای انتظار یافتن نتیجه مثبت به نفع خود است و یا برعکس انتظار ندیدن نتیجه منفی در پایان یک فرایندی است که قرار است به نفع خود به اتمام برسد. “امید” خود را بطور ذاتی از “خوش بینی” متمایز می کند. امید نمیتواند از قبل ایستگاه ها و زمان ثمر دادن را تعیین کند. امید حتی در یک عقب نشینی خود را تقویت می کند. امید در تک تک افراد و تمام جامعه ما که بطور ساختار ذهنی فردی و اجتماعی بسیار تابع شور و هیجان مقطعی می باشند، دارای مفهوم بنیادی و بزرگی است.
اولین سوال این است که می شود امید داشت؟ آیا امیدی برای تغییر وجود دارد یا خیر؟
در پاسخ باید گفت امید مورد نظر یک جمع فقط در پس کنش جمعی آن گروه می تواند نتیجه مورد نظر را بدهد و در این راه اعتقاد به “عدم قطعیت“، آن هم در کنار پیچیده گی ها، بحران ها و فشارها، انواع سرکوب فردی و اجتماعی و حتی توان های متفاوت در مقاومت و باورمندی ها از حیث اهمیتی بسیار بالا برخوردار است. عدم قطعیت سرشت اصلی در خَلقِ امید است. این بدین معناست که ما قطعاً و حتمی نمی توانیم انتظار داشته باشیم که بایستی تمام کنش های ما به نتیجه مورد دلخواه ما منتهی شوند، بلکه از هر شکستی آموزه ای نو برای رسیدن به هدف کسب کنیم و یاد بگیریم نباید فقط شکست ها را به یاد داشته باشیم بلکه پیروزی ها را هم، هر چند ناچیز، زود فراموش نکنیم. زمانی که یک انسان و گروه مردمی به اهمیت امر “عدم قطعیت” پی ببرد، ناامید نمی شود و ریسک می کند و پا به میدان می گذارد و می گوید “هنوز راه دیگری هست” و نیروهای بالقوه نهفته در نهان ذاتی فرد و گروه را تبدیل به فعلیت می کند.
در صف نیروی سرکوبگر مقوله امید بی معنا و فاقد ارزش است. این نیرو آرزوی سالم و حتی زنده برگشتن از تقابل با مردم را دارد. در نفع عایدی احتمالی در تقابل با مردم سهیم نیست. در انتخاب هوشمندانه برای یافتن در یک نتیجه به نفع خودش نه سهیم است و نه حق هیچگونه دخالت را دارد. برای این صف هر تقابل در مقابل مردم خود یک شکست است و حق آموختن از هر شکست را هم ندارد. سهم این نیرو یاس و افزون تر شدن ترس است و شاید روزی هم فرار را برای همیشه انتخاب کند.
صحنه سازی ها و ادعاهای بسیاری قبل از ۲۵ شهریور بدون سازماندهی از پیش با زیر پا گذاشتن ابتدایی ترین اصول مدیریت یک جنبش با بالا بردن هزینه مبارزه برای تک تک انسانهای شریک و کنشگر ، منجر به خلق “امید کاذب” شدند.
در فردای ۲۵ شهریور عده ای از آن دسته قلیل از کنشگران نظر در بی بهره بدون این تلاش ها به دلیل عدم حضور قشر خاکستری و توان سرکوب بالای حکومت دارند، در صورتی که ۲۵ شهریور شروع به پی بردن عدم قطعیت به عنوان سرشت اصلی امید است. در یک مسیر و انتهای روند خودآگاهی، آگاهی رسانی و سازماندهی می توان انتظار رسیدن به پله اول راه پیروزی را داشت.
این پله همان عبور از ترس، مدیریت انرژی خشم و نگهداری امید می باشد.