پیشگفتار
نگارنده معمولاً تلاش بر کوتاه نویسی دارد تا بتواند در زمان کوتاه و با دوری از حاشیه ها اصل مطلب را به خواننده برساند. از آنجایی که حجم و میزان اهمیت اتفاقات اخیر و تاثیرگذاری آنها بر سرنوشت آینده کشورمان بسیار می باشد، ناچاراً تمام مطلب را به سه بخش تقسیم میکند.
در مدتی بسیار کوتاه، درست در زمانی که مردم حاضر در کف خیابان با عقب نشینی شاید تاکتیکی در تلاش برای بالا بردن توانایی های خود هستند، چالش حول و حوش مسائل کلیدی جنبش مردمی در حوزه تکلیف رهبریت جنبش، نقش جنگ طلبان، نابودی تمام قد بن مایه های حیات کشور در کنار اوضاع اسفناک و رو به کلاپس اقتصادی، همچنین گسستن و انزال پیوند های اجتماعی، نگرانی درباره سرنوشت پایانی این جنبش و حتی به گونه ای شک و ابهام در استمرار تمدن ایران زمین را دو چندان نموده است.
بخش دوم
صدایِ بلندِ طبلِ جنگ طلبان
مجموع مانورهای مشترک نظامی دولت هایی که حکومت اسلامی را متخاصم خود معرفی می کنند در چندین ماه گذشته با شبیه سازی به حمله نظامی به تاسیسات زیرساختاری مهم در ایران، اعم از نظامی و صنعتی و بویژه آخرین لشکرکشی ها و حرکت های نظامی در منطقه آن هم با هزینه های هنگفت، حداقل این سوال را در ذهن یک ایرانی دلسوز وطن بوجود میآورد که هدف از هزینه های هنگفت و با این شبیه سازی مانورها به جغرافیای ایران در زمانی که ملت ایران با آغاز جنبشی جهانی به نام” زن، زندگی، آزادی” در پی قدم نهادن به مرحله بعدی و سرنوشت ساز در راه نجات تمدن خود می باشد و بطور بی سابقه از میزان بسیار بالای حمایت های بین المللی برخوردار شده است، چه می تواند باشد؟
حضور نظامی اسرائیل در کشور همجوار ایران، آذربایجان، کشوری که دولت آن در سالیان گذشته بارها مورد هشدارهای تهدید آمیز مقامات سیاسی و نظامی (سپاه پاسداران) حکومت ایران قرار گرفته است، دو چندان فکر آن دلسوز ایران را به خود مشغول می کند، بویژه که اسرائیل مهمترین مشترک مانور نظامی، بخوان شبیه سازی حمله به ایران، بوده است.
با حمله ناشناسان (آنگونه که ادعا می شود) به سفارت آذربایجان و کشته شدن یکی از کارمندان این سفارت در چندین ماه گذشته نه تنها تشنج مابین حکومت اسلامی و دولت آذربایجان به اوج خود می رسد بلکه حتی وزارت امور خارجه آذربایجان در پی این واقعه خبر از بسته شدن سفارتخانه اش را می دهد (تا این ساعت به انجام گذاشته نشده است). و بدینگونه بار معمای چراها و علل مانور های نظامی با هزینه های بالای در کنار این وقایع سنگین تر می شود.
اما زمانی از این سلسله وقایع نگذشته که تفکر پنهان شده در پشت این اقدامات دست به چند حمله پهبادی با فاصله زمانی بسیار اندک به چند هدف نظامی و مربوطه در ایران می زند تا نشان از خواست و توان خود در ویرانی ایران بدهد.
حضور پر هزینه ایالات متحده آمریکا در خلیج فارس و کنترل غیر منتظره فرودگاه بغداد را باید به عنوان یکی از الگوهای تکمیلی سناریوی آغاز شده در چندین ماه پیش دانست که در کنار ناتوانی قابل پیش بینی شده سیاست خارجی حکومت در تهران در جلب رضایت کامل چین و روسیه (با تمام امتیازات و فدا کردن ملت و سهم آنها) نشانگر مطالبه متمرکز علیه اراده مردم در به انتها رساندن قیام آغاز شده، می باشد که به بهای تکرار تجربه تلخ و ناخوانده و ویرانگر “جنگ” حتی فرای ایران را محتمل تر می کند.
این تمام در یک فاصله بسیار کم و در زمانی که ملت ایران در یک آرامش و فروکش نسبی برای تجدید سازماندهی جنبش بسر می برد.
آرامشی که پس از کمیاب شدن بنزین و گرانی غیر قابل پرداخت پایین ترین ارزاق پایه ای مردم رو به سمت جنبشی دارد که رنگ و بویی از جنس معیشتی بخود دارد. در جنبش معیشتی دیگر فلسفه و یارکشی سیاسی برای سوار شدن بر قدرت جایی ندارند.
حلقه تنگ تر شده محاصره نظامی ایران با هزینه های سرسام آور و ناتوانی حکومت در کنترل کشور حتی در پایین ترین سطوح و احتمال بالای خیزش گرسنگان و همچنان بی سمت و سر بودن جنبش در ایران ، سرنوشت بسی تلخ را محتمل می کند که نه از فردا بلکه با نقطه آخر این مقاله می تواند رقم بخورد.
از اولین اعتراضات سراسری از سال ۱۳۸۸ تاکنون بارها حکومت اسلامی با استفاده از روش های مختلف برای به انحراف کشیدن اعتراضات دست به حربه زده است. ماجرای دلخراش حمله موشکی به هواپیمای مسافربری اوکراینی 752 در سه سال و نیم پیش نشان داد که حکومت اسلامی برای ماندن خود، هم به تنهایی و هم با کمک بیگانگان، از هیچ عمل قبیح و زشت، غیر بشری و نامتقارن با تمام اصول بین المللی، ابا نخواهد داشت.
” هر زمان فشار از این حکومت برداشته شد، این حکومت نیز هارتر شد”.
این حکومت در آخرین مراحل حیات و بقای خود یک فرمول را استفاده می کند و یک پیام آشکار را برای ملت دارد:
“قبل از رفتن این سرزمین را به یک زمین سوخته تبدیل می کنم، مگر از من این سرزمین را پس بگیرید.”
در این راه شرکای داخلی و خارجی بسیار دارد. آرایش نظامی، سیاسی و شکل و زمان سیاست های بسیاری از این شرکا جای شکی باقی نگذاشته است ، که مقوله باز کردن یک جبهه جدید علیه ملت بنام “جنگ” موردی مطلوب برای حکومت اسلامی و تکمیل کننده پروژه ویران سازی تمام ساختارهای زیربنایی ایران خواهد بود.
ملت ایران باید بداند که فقط بر روی توان و صفوف خودش باید حساب باز کند و همین ملت نیز باید بداند که،
“هر زمان مردم خود عمل کرده اند و در کف خیابان حضور داشته اند، تمام نقشه ها و برنامه های پلید این حکومت، بیگانگان و بد خواه ایران و حتی دوستان متظاهر نقش بر آب شده است”.
——————————————————–
مقاله “دغدغه فنا شدن وطن” ادامه دارد.