پیشگفتار
نگارنده معمولاً تلاش بر کوتاه نویسی دارد تا بتواند در زمان کوتاه و با دوری از حاشیه ها اصل مطلب را به خواننده برساند. از آنجایی که حجم و میزان اهمیت اتفاقات اخیر و تاثیرگذاری آنها بر سرنوشت آینده کشورمان بسیار می باشد، ناچاراً تمام مطلب را به سه بخش تقسیم میکند.
در مدتی بسیار کوتاه، درست در زمانی که مردم حاضر در کف خیابان با عقب نشینی شاید تاکتیکی در تلاش برای بالا بردن توانایی های خود هستند، چالش حول و حوش مسائل کلیدی جنبش مردمی در حوزه تکلیف رهبریت جنبش، نقش جنگ طلبان، نابودی تمام قد بن مایه های حیات کشور در کنار اوضاع اسفناک و رو به کلاپس اقتصادی، همچنین گسستن و انزال پیوند های اجتماعی، نگرانی درباره سرنوشت پایانی این جنبش و حتی به گونه ای شک و ابهام در استمرار تمدن ایران زمین را دو چندان نموده است.
بخش نخست
قشقره پایان ناپذیر حول رهبری جنبش انقلابی
پرداختن به درستی و نادرستی بودن تمام آلترناتیوهای معرفی شده از طرف “مدعیان در رهبریت” و تلاشگران برای معرفی گزینه رهبریت/ رهبری بسیار وقت گیر و حتی بی نتیجه میباشد. نگارنده سعی می کند با اشاره ای کوتاه و یک جمع بندی، الگوها را به گونه ای معرفی کند، که خواننده خود بتواند با کمک این ابزار بطور کلی به این آلترناتیوها بپردازد.
همانگونه که گفته شد، سعی در تعمیق و بحث مفصل نظری و شرح استثناها و متغیرهای هر کدام از این گونه های ممکن در میان نمی باشد.
نگارنده نخستین گزینه رهبری ایده آل را برخاسته از پس فرآیندی از میان رهبران میدانی و حاضر در جنبش و همچنین تشکیلات ( نه محافل) سیاسی خارج از کشور و ممکنه با توجه به توان و موجودیت و ساختارهای تشکیلات شان و همچنین ارتباط و مشروعیت بدست آورده شان و میزان حضور و سهم عملی ایشان در همیاری، آموزش و سازماندهی جنبش و از همه مهمتر خواست / نخواست و تشخیص ملّت می باشد که تاکنون کمابیش با “خود رهبری” جنبش را به این مرحله رسانده است، معرفی می کند. ولیکن این “خود رهبری” دیگر جوابگوی تمام و کمال این وسعت از مبارزه نمی باشد.
قدر مسلم هم شاخص های ملزوم این جریانات سیاسی، از جمله؛ اعتقاد به تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران، احترام و اهتمام در راه کرامت انسانی، جدایی دین از دولت، عدم وابستگی به دول بیگانه و اعتقاد به دمکراسی را بایستی قید کرد. این شاخص ها در مقطع خود از اصول پایه ای برای محک زدن “درست” بودن ایشان می باشد. قبل از این مقطع آنچه را شرایط حال در خواست می کند درک درست از شرایط از سوی همان تشکیلات سیاسی برای “کنش درست” می باشد. به عبارتی هم “درون” باید درست انتخاب بکند و هم تشکیلات سیاسی باید با درک درست، دست به اقدام و کنش درست بزنند.
شکل دیگر از رهبری اتکا کردن و انتساب داشتن به مرجع ، جایگاه و مقامی تاریخی می باشد ، مانند اتکا به نهاد پادشاهی (جنبه تاریخی) و یا مذهبی، مانند خمینی در سال ۵۷ و در نهایت حزبی و تشکیلات سیاسی، مانند مارکسیست ها در انقلاب اکتبر علیه حکومت روسیه تزاری در سال ۱۹۱۷ . تمامی اینها با رجوع به یک نهاد ویژه و مختصِ خود اعمال “رهبری” کردند و می کنند. بدون یک ” نهادِ ” تعریف شده با هدف و برنامه شفاف و شناخته شده بار کج به منزل رساندن است، که نخواهد رسید.
و در مورد نهایی گزینه رهبری متعارف می شود به رهبری کاریزماتیک اشاره کرد که به نظر بسیاری از معتقدان دیگر جایگاهی در عصر حاضر ندارد.
این “رهبر” در انتهای یک فرآیندی طولانی و پر چالش با انگیزه بالای شخصی و اتکا به توانایی های مختص به فرد و کاملا استثنایی قادر به هدایت و مدیریت یک نهاد سیاسی می شود که در یک مناسبات بسیار تعریف و مشخص شده قادر به اعمال “رهبریت” می شود. مناسباتی که در مورد کشور ما باید اصول دمکراسی را در درون خود بگنجاند. این “رهبری” را با جوابگو بودن در مقابل نهاد مضمون و خود نمونه بودن در یکسانی پندار و کردار، درستکاری و قابل اطمینان بودن اش محک می زنند. ( مانند نلسون ماندلا و مهاتما گاندی).
در مورد نوع رهبری نامتقارن، نامتعارف و خارج از این سه گونه هر چه شود گزینه ای خواهد بود بطور گماشته ای و ساخته و پرداخته به دست بیگانگان و سرسپردگان خارج از اشکال متعارف.
سرنگونی/ براندازی / کنار رفتن تمامیت حکومت اسلامی اولین هدف این گزینه های متعارف رهبریت بایستی باشد. در راه سرنگونی تمام راهکارهای لازمه و ممکنه تا حد مبارزه مسلحانه که از سوی خود حکومت به مردم تحمیل می شود بکار برده می شوند.
جریانات، تشکیلات و افرادی که بیش از۴۵ سال از طریق اصلاحات و مسالمت آمیز(بخوان سرکوب خاموش) و اتکا به نیروهای درون حکومت تلاش در به مقصد رساندن تغییرات ساختاری حکومت نمودند و سودای رام کردن این هیولای نهفته در حکومت اسلامی را در سر گذراندند در کنار دیگر جریان های همچنان حاضر در بیرون از حکومت که همواره در تلاش قربانی کردن مردم در مقابل گرگ درنده حکومت به اسم “خشونت پرهیزی” هستند، آن هم در مقابل حکومتی که از هیچ عمل غیر بشری و غیراخلاقی با خونسردی تمام برای حفظ خود اباء ندارد، بخشی از منش و تفکرات سوخته ای هستند که تاریخ مصرفشان لااقل سال ها گذشته است. (نگارنده تبلیغ خشونت نمی کند بلکه اصرار به دفاع مشروع تحمیل شده از سوی حکومت دارد که حتی بخش حقوق بشر از سازمان ملل متحد بر این حق صحه گذاشته است).
مقاله “دغدغه فنا شدن وطن” ادامه دارد.
مقالات مرتبط
در همین مورد