شاید برای بخشی از کسانی که تنش های میان تهران و واشنگتن را دنبال می کنند، رفتار رئیس جمهور آمریکا برای کم اهمیت جلوه دادن اتفاقاتی که پیاپی در منطقه روی می دهند عجیب باشد. او حمله به نفتکش ها را یک «موضوع جزیی» و سقوط پهباد آمریکایی را «اشتباهی از جانب یک فرمانده» خواند. برای درک چرایی این موضوع بیش از آن که بخواهیم ترس از جنگ نزد آمریکایی ها را سراغ بگیریم می توانیم محاسبه گری آن ها برای دستیابی ارزان تر و کم هزینه تر به هدف خود، که همانا تغییر رفتار رژیم، و اگر نه، تغییر رژیم است را ببینیم.
در واقع، حمله به پهباد آمریکایی تایید دیگری است بر فرضیه ای که توسط برخی، از جمله نگارنده در مقاله ی قبلی خود، عنوان می شود و آن این که رژیم ایران جنگ را بر مذاکره ترجیح می دهد. بدیهی بودن این نکته از آن جا مشخص می شود که رژیم استراتژی خود را بر روی «نه مذاکره و نه جنگ» بنا نهاده است و بدیهی است که نمی تواند آن را به هیچ شکلی به استراتژی «یا مذاکره یا جنگ» دولت ترامپ نزدیک سازد. مشکل از آن جا عمده می شود که در استراتژی نه مذاکره نه جنگ، زمان باید به گونه ای مدیریت شود که حالت سوم خطرآفرینی شکل نگیرد. این در شرایطی است که برای استراتژی یا مذاکره یا جنگ، گذر زمان نمی تواند شق سوم دردسر سازی به وجود آورد. از دیدگاه دولت آمریکا، به مرور زمان و براثر تاکتیک «فشار حداکثری»، یا رژیم ایران تسلیم شده و به مذاکره تن در می دهد و یا با واکنش های شرورانه ی پیاپی خود جنگ راه می اندازد. آمریکا برای هر دو آماده است؛ رژیم برای هیچ یک آماده نیست.
به عبارت روشن تر، آمریکا به جز این دو گزینه ی مذاکره یا جنگ، منتظر امر غافلگیر کننده ی سومی نیست و به همین دلیل، عنصر زمان به نفع او عمل می کند؛ رژیم ایران، برعکس، می داند که با گذر زمان و قدری جلوتر، شاهد فروپاشی اقتصادی، انفجار اجتماعی و خطر براندازی سیاسی از درون مواجه خواهد شد. این آن شِق سومی است که- بدون آن که آمریکا به طور مستقیم در آن دستی داشته باشد- می تواند موجبات سرنگونی رژیم ایران را پدید آورد و به طور اساسی، صورت مسئله ی ایران و منطقه را برای آمریکا و جهان تغییر دهد.
به همین خاطر، در حالی که آمریکا می تواند با حوصله منتظر دست آوردهای پیش بینی شده تاکتیک «فشار حداکثری» خود باشد، رژیم تهران نمی تواند دست روی دست بگذارد تا موقعیت، به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی، از کنترل او خارج شود. پس چه باید کند؟ باید میز بازی چیده شده توسط آمریکا را به هم زند. یعنی کاری کند که آمریکا فرصت لازم برای دیدن نتایج فشار حداکثری را نداشته باشد. برای این منظور هم دو انتخاب بیشتر ندارد: یا باید به پای میز مذاکره بیاید، که این با بخش «نه مذاکره» استراتژی او در تضاد است- و در نوشته ی قبلی به چرایی آن پرداختیم-، و یا می بایست به سراغ جنگ رود، که این هم با بخش دوم استراتژی او، یعنی «نه جنگ»، در تقابل قرار می گیرد.
این یک موقعیت پراز تناقض، تضاد و پیچیده ی بی سابقه می باشد که رژیم اسلامی در آن گرفتار آمده و او را چنان زمین گیر کرده است که در شرایط کنونی میان سه محور فرار از مذاکره، پرهیز از جنگ و جلوگیری از فروپاشی، چاره ای ندارد جز این که با حرکت های ایذایی خود و وابستگانش در منطقه، پنجه به دیوار سه جانبه ی محاصره ی خویش بکشد، تا شاید در یکی از آنها روزنه ای برای خلاصی پیدا شود. اقدامات ایذایی رژیم و نیروهای وابسته آن در منطقه و نیز تهدید به خروج از برجام در این راستا باید فهمیده شود. هدف رژیم این است که کشورهای دیگر (چین، روسیه و اتحادیه اروپا) را بترساند تا برای کاهش فشارهای اقتصادی به یاری او بشتابند و مانع از این شوند که حکومت با خطر سقوط اقتصادی و سیاسی مواجه شود. در این میان باید بدانیم که هر چند کشورهای مخاطب رژیم ایران در این زمینه اقداماتی را مد نظر قرار خواهند داد اما آیا این اقدامات کافی و به موقع خواهد بود یا خیر. آیا تلاش مشترک کشورهای باقیمانده ی گروه پنج به اضافه یک سابق می تواند به اندازه ای که رژیم بقای خود را حفظ کند به اقتصاد ورشکسته و از هم پاشیده ی او کمک کنند؟ این امریست که آمریکا هم از آن با خبرست و تلاش زیادی برای خنثی سازی آن دارد.
اشکال تاکتیک اقدامات ایذایی ایران اما در این است که، پارادوکس وار، دست رژیم را در مقابل آمریکا رو می کند. یعنی واشنگتن حالا، به تدریج و در سایه ی واکنش های ایران، می تواند اطمینان یابد که سیاست فشار حداکثری او در حال جواب دادن است و رژیم در حال دست و پا زدن. روزنامه ی فیگارو از قول میری دو سارنز، رئیس کمیسیون امور خارجی مجلس ملی فرانسه، که اخیرا به به ایران سفر کرده است، می نویسد « آن چه که از مذاکراتش با ﻣﺳﺅولان جمهوری اسلامی دستگیرش شده این است که آنها طاقت خود را از دست داده اند».[1]
از این جای بازی و به ویژه از زمانی که تهران تعهدات برجامی خود را نقض کند، دست آمریکا باز است تا یکی از دو گزینه ی مندرج در سیاست یا مذاکره یا جنگ را به نحو موثری پیاده کند: اگر حوزه و گستره ی اقدامات ایذایی رژیم محدود و کم خطر بماند، واشنگتن می تواند با تنگ تر کردن حلقه ی محاصره ی تحریم های اقتصادی و انزوای دیپلماتیک، رژیم را به آستانه ی فروپاشی بکشاند و او را وحشت زده، در ضعیف ترین موقعیت قابل تصور، در محاصره ی مردمی گرسنه و جان به لب آمده، برای توافقی ذلت بار و تسلیم کامل به پای میز مذاکره بکشاند. اما اگر اقدامات ایذایی و واکنشی ایران گسترده و دردسرساز و توام با تلفاتی جانی شود دولت ترامپ می تواند گزینه ی جنگ را با پشتیبانی کنگره (جمهوریخواهان و دمکرات ها باهم)، تایید افکار عمومی مردم آمریکا و انفعال ضمنی جامعه ی جهانی فعال ساخته و از طریق حمله ی نظامی حکومت تهران را حذف کند. ایلان گلدنبرگ، (مسئول سابق تیم ایران در دفتر معاونت سیاستهای دفاعی وزارت دفاع آمریکا) در مطلبی در نشریه “فارین افرز” منطق حاکم بر روابطی که می تواند به تنش بیشتر و در نهایت منجر به برخورد نظامی شود را این گونه پیش بینی می کند که «اگر دو طرف احساس کنند در متوقف کردن پیشروی حریف موفق نبودهاند، این امکان وجود دارد که هر بار، یک گام جلوتر بروند».[2]
به این ترتیب روشن می شود که رژیم ایران با این سری از اقدامات ایذایی و نیز با تهدید به خروج از برجام و از سرگیری غنی سازی اورانیوم، در تلاش برای کشاندن اروپا و چین و روسیه به بیرون آوردن خود از چاله می تواند به سوی چاه جنگ با آمریکا حرکت کند. در این مسیر دولت آمریکا پیام مستقیم به رژیم ایران داده است که هرگونه حمله ی مستقیم به نیروها و یا تاسیسات آمریکا توسط دولت ایران یا نیروهای نیابتی او واکنش آمریکا را به همراه خواهد داشت. این تهدید کار را برای رژیم بسیار سخت کرده و او را وادار می سازد طوری عمل کند که منجر به جنگ نشود، اما همین قدر که علیرغم این تهدید و خطر، سپاه پاسداران اقدامات واکنشی و ایذایی خود را افزایش داده است نشان می دهد که حکومت ایران احساس گیر افتادن در بن بستی مطلق را دارد.
این احساس گرفتار شدن باید پیامی باشد برای همه ی ایرانیان تغییرطلب داخل و خارج که بدانند با حکومتی روبرو هستند که حکم مرگ خود را امضاء کرده است. مانده است که این حکم چه موقع، چگونه و توسط چه نیرویی اجرا شود: توسط دولت آمریکا در پای میز مذاکره، توسط ارتش آمریکا در منطقه و یا توسط مردم جان به لب آمده در داخل کشور. گزینه ی حذف رژیم توسط مردم ایران و نمایندگان سیاسی مورد قبول آنها از این پس امری نه فقط ضروری که ممکن است.#
برای دنبال کردن تحلیل های نگارنده از برنامه های تلویزیونی وی در تلویزیون دیدگاه دیدن کنید: www.didgah.tv آدرس ایمیل تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com