تمامی رژیمهای استبدادی رگههای قوی نادانی و بی خردی را در خود دارند. عوارض این غیبت عقلانیت، از یک مرحلهای، تار و پود کشورِ تحت تسلط آنها را از پاشانده و آیندهی آن مملکت را به خطر میاندازد. این امر در مورد نظامِ پرنبوغ آخوندی-پاسداری-بازاری کاملن عریان است. به واسطهی رویدادها و شرایط جهانی، منطقهای و داخلی، سال ۱۴۰۱ میرود که سال فوران آتشهای زیر خاکستر جامعه باشد. این همان تجمیع اَبر و باد و مه و خورشید و فلک است که حاصل آن به عنوان «توفان حسابی» (Perfect storm) مطرح میشود.
در این نوشتار به شرحی از چشم انداز وضعیت اقتصادی و تبعات سیاسی آن میپردازیم تا بدانیم که سالی که نکوست از همین ۲۵ فروردین -که روز نگارش این مطلب است- پیداست.
تاریخچه اوج گیری حماقت نهادینه
اگر خیلی به عقب نرویم، جمع نوابغ کنونی در رأس نظام از سال ۱۳۸۴ با انتخاب «دکتر-مهندس» محمود احمدی نژاد ادارهی کل امور کشور را برعهده گرفتند. برای چند سالی درآمد چشم گیر نفتی به آنها اجازه داد که بریز و بپاش حسابی در بالا را با دادن خرده نانی به پایینیها پی بگیرند؛ با کاهش قیمت و فروش نفت و آغاز تحریمها، صندوقهای دولت خالی شد و تَقِ اقتصاد احمدی نژادی درآمد.
تیم را عوض کردند و دزد سرگردنهای به اسم «حسن روحانی» با آق داداش و ظریف و رفقا آمد. اما به سرعت مشخص شد که لنگری که سپاه در ساحل اقتصاد ایران انداخته به این آسانی بیرون کشیدنی نیست. هشت سال دست و پا زدنهای دولت روحانی فقط فرصتی برای جارو زدن تتمهی ثروتهای عمومی باقیمانده در این جا و آن جا و تزریق بیش از دو هزار میلیارد تومان پول بدون پشتوانه به اقتصاد به نفس افتادهی ایران بود.
باردیگر، رجوع به مغزهای درخشان اقتصاد و سیاست در تاریخ نوع بشر صورت گرفت و این بار حاج ابراهیم رئیسی و مشتی پاسدار عقب افتاده تر از خودش به دولت بازگشتند. آن چه از سال پیش تاکنون شاهدیم، اوج گیری بحرانی است که میرود در ۱۴۰۱ به فاجعه بیانجامد. برخی از جنبههای شاهکاری کنونی اقتصاد ایران در حال حاضر چنین است:
• نبود بودجهی رسمی کشور و ادارهی عمومی کشور به صورت روزانه و نه حتی هفتگی،
• تورم افسار گسیخته که به طور متوسط به نزدیک ۶۰ درصد و برای کالاهای اساسی به بالای ۱۰۰ درصد رسیده است و با حذف ارز ترجیحی میتواند اقتصاد را به مرحلهی «اَبربحران» (Hyperinflation) بکشاند،
• آغاز کمبود مواد خوراکی در سطح کشور که در قالب خالی بودن برخی از فروشگاههای عمومی و کمبود پخت نان در نانوانیها هویدا شده است،
• افزایش تدریجی قیمت دلار که کار را به اعلام قانون «ممنوعیت خرید و نگهداری ارز» خارجی کشانده است. این افزایش قیمت دلار میرود که با عبور از مرزهای قبلی، پول ملی را به کاغذی بی ارزش تبدیل سازد،
• تعطیلی فلهای کارخانهها و کارگاهها که سبب بیکارسازی گسترده و به فقر کشیدن انبوهی از خانوادههای وابسته به درآمد کارگران و کارکنان این واحدهای تعطیل شده خواهد شد،
• خالی شدن صندوقهای تامین اجتماعی که با کسر بودجهی ماهانهی ۴ هزار میلیارد تومانی روبرو شدهاند و این پول را دولت به صورت بدون پشتوانه وارد بازار میکند.
• رسیدن غول نقدینگی به سطح غیرقابل باور ۴۵۰۰ هزار میلیارد تومان رسیده است و سودای توقف و حتی کاهش هم ندارد؛ عدم
• ورشکستگی بانکها که به طور رسمی اعلام نمیشود اما در جریان است و به زودی بسیاری از معاملات کلان را با مشکل مواجه خواهد ساخت،
• نبود سرمایه گذاری، نه داخلی و نه خارجی، و سرعت گیری بیرون کشیدن سرمایهها از کشور،
• فساد عمیق و از هم پاشی گسترده در سراسر ساختار اقتصادی و اداری که شاخص بیش از یک میلیون چک برگشتی در هر ماه یکی از نمادهای آن است، و نیز آمارهای نجومی مربوط به اَبَربدهکاران.
این کارنامهی سیاه خبر از آن میدهد که ساختار کلان اقتصاد ایران دیر یا زود فرو می ریزد؛ با فروپاشی اقتصاد میبایست منتظر یک آشوب اجتماعی و نیز بحران سیاسی جدی باشیم. در شرایطی که کنترل اقتصاد از دست رفته و مردم گرسنه و ناراضی با پدیدهای به اسم قمه در خیابان در پی نان میگردند، بحران سیاسی هم اوج خواهد گرفت. دربارهی آشوبهای اجتماعی و شورش گرسنگان تحت عنوان «انقلاب اسیدهای معده» نوشتهایم. در این جا وجه سیاسی بحران را باز میکنیم.
رویارویی گریزناپذیر سپاه و آخوندها
در شرایط بحران نخست باید دولت را به عنوان «مقصر» ظاهری در جلوی پای مردم خشمگین سربرید. این سرنوشت ابراهیم رئیسی و دولت اوخواهد بود، اما کافی نخواهد بود و جامعهی گرسنه را راضی نمیکند، چرا که هیچ جایگزین امیدوار کنندهای برای آن موجود نیست. این واقعیت دعوا را به درون بیت رهبری خواهد کشاند. اینجاست که ساختار کج و معوج و پیچ در پیچ و آتش به اختیاری قدرت در ایران غوغایی به پا خواهد ساخت که تاریخ به خود ندیده است.
برای فهم ساختار پیچیدهی قدرت در ایران بهتر است که آن را ساده سازی کنیم:
• آخوندها اهرمهای اصلی قدرت سیاسی را در دست دارند، اما قدرت نظامی ندارند.
• سپاه اهرمهای اصلی قدرت سیاسی را در دست ندارد، اما قدرت نظامی دارد.
اگر به تاریخ مراجعه کنیم میبینیم که این گونه ساختارها همیشه با پایین کشیدن کسانی که قدرت سیاسی را دارند توسط کسانی که قدرت نظامی را در اختیار دارند خاتمه یافته است. مانند حکومت امپراتوری روم شرقی که توسط شمشیرزنان ترک به پایین کشیده و بعدها به امپراتوری عثمانی تبدیل شد.
آخوندها تا زمانی که روی بسیجِ مردم یا قراردادن ارتش علیه سپاه حساب میکردند، میتوانستند آنها را مهار کنند، اما حالا که حنای آخوندها رنگ باخته و موضوع تنفر عمیق ملت است و سپاه نیز به یک هیولای نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، قضایی، اقتصادی، سیاسی، تروریستی، مافیایی، مذهبی و فرهنگی تبدیل شده، آخوند دیگر نمیتواند آن را افسار بزند. لذا با جدی شدن خطر برای کلیت نظام، سپاه روحانیت را از قطار قدرت بیرون خواهد انداخت. البته سپاه نیز در درون خود دچار لایه بندیهای متعدد است که میتواند آن را از انسجام کافی برای یک حرکت هماهنگ محروم سازد، اما شورای فرماندهی سپاه و نیز خصلت سلسله مراتبی قدرت در آن کار را برای اتخاذ یک موضع کمابیش مشترک که منافع مافیای این نهاد را تامین کند میسر میسازد.
نمونهی بارز چاقوها را از رو بستن میان سپاه و روحانیت را میتوان همین امروز در تیتر جنجالی روزنامه «جوان» که متعلق به سپاه است دید: «از شما سؤال میشود». و این «شما» کسی نیست جز عمامه به سری که رئیس دولت است: ابراهیم رئیسی. این آخوند روز گذشته پا روی دم مافیاهای سپاه گذاشته بود و خواستار آن شده بود که دستگاههای نظارتی «پشت پردهی این گرانیها را بررسی و عوامل آن را شناسایی کنند». توپخانهی مطبوعاتی سپاه بلافاصله بدون نام بردن از آن، شبکهی مخوف مافیایی آخوندها را زیر آتش گرفت و بخشی از حوزههای تحت تسلط این مافیا را نام برد: «مافیای خودرو، دام، دارو، دانش بنیان، سیبزمینی، گوجه، میوه، شکر، روغننباتی، موز، کنکور، و مافیای کتابهای درسی». بعد هم حکم صادر کرد که «هیچ مافیایی بدون نفوذ در بدنه دولتها موفق نبوده است».
روزنامهی سپاه آن گاه برای این که براساس «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» عمل کرده باشد اعلام داشت: «معرفی این مافیا کف خواستههای مردم است و “رئیسجمهور انقلابی باید از دستوراتش، حرارت بلند شود و حرکتش، موج بلند و فریادش، آتش بهپا کند”». منظور از این عبارت آخر این است که اگر پا روی دم ما بگذاری، برایت «آتش به پا» میکنیم.
قبل از این هم نمایندگان سپاهی خمپاره چی مجلس آتش تهیه را به طور مقدماتی بر سر دولت رئیسی ریختند و نمایندگان، در قالب تذکرات پیاپی شفاهی، در طی نطقهای پیش از دستور، نسبت به گرانی و تورم «افسار گسیخته» در مملکت منتظر ظهور امام زمان سخن گفتند.
در حالی که دو ضلع قدرت (سپاه و روحانیت) میروند که به طور آشکاری به جان هم بیافتند، ضلع سوم قدرت، یعنی بازاریهای موئتلفهی تازه مسلمان، وارد معرکه شدند تا مبادا در این میان به عنوان صاحبان نیمی از ثروت غارت شدهی کشور سرشان بی کلاه نماند. جناح بازار عهد اخوت نه با سپاه دارد و نه با آخوند، به فکر جیبش است و تجارت چنده میلیارد دلاری سالانهی آن. نهاد بازار هربار به نفع طرف قوی وارد صحنه میشود و دیگری را به باد انتقاد میگیرد. این باره هم روزنامهی «رسالت»، ارگان بازاریان مفتخور، وارد صحنه شده و مینویسد: «مردم بیش از رشد فروش نفت، رشد قیمتها را لمس کردهاند و بیش از افزایش حقوقها، افزایش نرخ خدمات را تجربه کردهاند” و عملکرد دولت را در این حوزه ” نامطلوب و ضعیف”» است.
مجموع دیگری از نشریات متعلق به جناحهای بینابینی نیز که به فکر منافع خویش هستند و از جمله، اتاقهای فکر کلان-سرمایه داران، افرادی مانند عبدالناصر همتی رئیس سابق بانک مرکزی، وارد صحنه شدهاند تا در تیزکردن چاقویی که قرار است سر روحانیت را از تن مدیریت کشور ببرد فعال شوند. این جنگ اقتصادی-مافیایی فقط در شروع خود است و با خوردن چیزی به اسم کفگیر در ته دیگ اقتصاد ایران در سال جاری شدت خواهد گرفت. تمامی نظامهای مافیایی در شرایط سخت شاهد زیر سوال رفتن صلح ناپایدار میان باندهای رقیب هستند که برای حذف یکدیگر خط قرمزهای قبلی را یکی بعد از دیگری زیر پا میگذارند.
انفجار پروندهی اتمی
اما یک حوزهی دیگر که در آن تضاد سپاه و بیت رهبری اوج خواهد گرفت مذاکرات پا در هوای برجام جدید است. مشخص شده است که حذف سپاه از لیست تروریستی، به عنوان یکی از شروط توافق، برای دولت بایدن ناممکن جلوه میکند. در این موقعیت، هرگونه توافقی، ضمن جان بخشیدن به اقتصاد ایران و واریز کردن میلیاردها دلار پول به صندوق دولتِ زیر نظر رئیسی و تابع بیت رهبری، سپاه را از داشتن سهم اصلی این پولها محروم خواهد ساخت. این کابوس سپاه است چرا که آغاز و مقدمهای خواهد شد برای حذف بساط آن. پس سپاه باید نشان دهد که سرنوشت برجام نه در دست تیم مذاکره کنندهی ارسالی خامنهای و رئیسی به وین، بلکه در کف با کفایت نیروی تروریستی سپاه و تیم هستهای او قرار دارد. به همین دلیل در هفتههای گذشته این نهاد فیلهای فراوانی را از طریق حوثی و حشد الشعبی و غیره در عرصهی تروریستی و نیز فعالیتهای خطرساز اتمی جدید هوا کرده تا به واسطهی آنها احتمال موفقیت در مذاکراتی که قرار باشد پاسداران در لیست تروریستها نگه داشته شوند را در عمل به صفر برساند.
این همان بن بستی است که دولت رئیسی را زیر پای عوارض جانبی خود له خواهد کرد و شرایط کشور را به چنان بحرانی خواهد کشید که جهت مهار آن، آخوندهای بیت رهبری برای حفظ حیات فیزیکی خود باید کشور را به طور کامل به سپاه بسپارند و آمادهی دوران بازنشستگی سیاسی اجباری خویش شوند. از همین روی نیز بازاریهای مؤتلفه این بار دارند نه به سوی بیت رهبری، که به سوی سپاه غش میکنند. دوران آخوندسالاری حتی در درون نظام اسلامی به پایان رسیده است. سپاه آماده است که برای حفظ موقعیت برتر خویش، خود را به آب و مملکت را به آتش بزند. خطر رویارویی با اسرائیل و آمریکا و یک جنگ تمام عیار منطقهای بسیار بالاست. جسد متعفن خامنهای حتی در شکل شبه زندهی کنونی خود نیز قادر به کنترل عصیان و توحش سپاه نیست، چه رسد فردا که او را زیر خاک کنند. آتش به اختیاری که ولی فقیه سفارش کرده بود حالا به سمت بیت رهبری نشانه گرفته شده است.
تصویر آینده
نگارنده بر این باورست که سناریویی پرماجرا در سال جاری در حال شکل گیری است که در آن شاهد حضور بازیگران متعددی خواهیم بود:
• آخوندهای فسیل شدهی فاسد -که باید حساب تاریخی سختی پس دهند-.
• سپاهیانی که خون جلوی چشمانشان را گرفته -و با هر حرکت خود بیشتر در باتلاق جنگ فرو خواهند رفت-.
• دزدهای بازاری و مفت خورهای کلان ثروتمند -که در صورت وخیم تر شدن اوضاع در تلاش گسترده برای نجات ثروتها و انتقال آنها به اروپا و آمریکا و کانادا و تل آویو خواهند بود-.
• مردمی خشمگین و گرسنه – که اگر متحد ومسلح شوند میتوانند هست و نیست نظام را برکنند و به عمر کلیت رژیم آخوندی-پاسداری-بازاری خاتمه دهند-.
• کشورهای دشمن – که در پی حملهی نظامی به ایران و تجزیه آن با کمک مزدوران داخلی خود و ویرانسازی ایران و اضمحلال ملت ایران هستند-.
• اپوزیسیون ایرانی -که تا این جا نمیتوان برای آن نقش تعیین کنندهای قائل شد اما ممکن است برخی تواناییهای مناسب را در شرایط خاص بحرانِ پیش رو از خود نشان دهد.
• ایرانیان خارج از کشور -که با حضور میلیونی خود میتوانند به عنوان حامیان یک جایگزین ملی و مردمی و ضمانتی برای وحدت ایران وارد عمل شوند-.
• ارتش و نیروی قابل توجه آن که بنا به انتخابی که بین مردم و رژیم و یا یکی از جناحهای رژیم میکند میتواند به عنصری کلیدی در این میان تبدیل شود. فرماندهی ارتش در صورت فروریزش مرکزیت قدرت میتواند علائمی از استقلال رای از خود نشان دهد، نه قبل از آن.
• این البته یک معادلهی پیچیده و چند متغیری را شکل میدهد که تابع شرایط داخلی، منطقه و جهان، به سوی یک موقعیت تعیین تکلیف میرود. از انتهای این دوران پرآشوب و به فراخور این که چه ترکیبی از آنها مطرح شود چند سناریو قابل تصور بیرون میآید:
۱. یک ایران ویران و تجزیه شده در ترکیبی از سوریه و لیبی و یمن و افغانستان، یا بدتر،
۲. یک ایران ویران، ضمن حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی زیر نظر یک حکومت جدید،
۳. یک دوران طولانی جنگ خارجی و داخلی و تحولات نامشخص با آیندهای نامعلوم.
فراموش نکنیم که این پیش بینیها برای پیش گویی نیست، برای در نظر گرفتن احتمال هاست تا هر یک از ما، به عنوان ایرانی، تصمیم بگیریم چه میخواهیم بکنیم. نشستن و منتظر و منفعل بودن تا فاجعه بیاید و هر آن چه را در این ده هزار سال تاریخ ساختهایم و حفظ کردهایم ویران و نابود کند و یا، دست به کار شدن و شجاعت و مبارزه را پیشه کردن و نجات دادن میهن عزیزمان برای ساختن یک ایران آزاد و آباد. صحبت از ایرانی است که به واسطهی دمکراسی و پیشرفت خویش در آینده، سرنوشت ملتهای ستمدیدهی منطقه در افغانستان و عراق و یمن و سوریه و لبنان را نیز به سوی بهبودی و رفاه و صلح تغییر خواهد داد و نقشی محوری و پابرجا در معادلات جهانی ایفاء خواهد کرد. دنیایی که جنایت هایی مانند آن چه در اوکراین صورت میپذیرد هرگز در آن تکرار نشود. یک ایران، دمکراتیک، پیشرفته، پرقدرت و موثر در صلح جهانی. شدنی است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.#
***
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
مقالات مرتبط
در همین مورد