11 minutes
بخش اول
محمد تنگستانی
ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. چهلوهفتمین نفری که با او گفتوگو کردهایم «نیلوفر شریفی» خانم شریفی در تعریف خودسانسوری میگوید:
« خودسانسوری عدم شفافیت و عدم روشن بودن است. نوعی دورویی و تعارض است. تعارض بین آنچه که فکر میکنیم و میاندیشیم و آنچه که انجام میدهیم، اینکه انسان بنا به ملاحظاتی که در ذهن دارد یا تحت شرایطی بدون هیچ اعمال فشار مستقیمی از بیرون خودش را مجبور کند که حرف نزند و پنهان کاری کند و یا چیزی را بر زبان بیاورد که هیچ اعتقادی به آن ندارد بیشتر حالتی پیشگیرانه دارد».
خودسانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ فرهنگ، زاییده تمام حوزههای فراکلان جامعه محسوب میشود و هر اتفاقی که در این حوزه بیوفتد سایر حوزهها را تحت تاثیر خود قرار میدهد و درگیر میکند . متاسفانه رواج خودسانسوری به گونهای بوده که آگاهانه و ناآگانه در تمام سطوح و لایههای روابط اجتماعی ما در جامعه قابل لمس است. حتی در رختخواب ، غذا خوردن و نوع پوشش ما، نیز نفوذ کردهاست . خودسانسوری هم در حوزه اخلاق باید مورد بررسی قرار بگیرد و هم در حوزه فرهنگ چرا که به نوعی یک ناهنجاری اجتماعی و یک رذیلت اخلاقی به شمار میآید که مانع از گفتن و اندیشیدن مطلوب ِنظر فرد شده به ویژه در نوع نامحسوس و ناهوشیارانهاش ، نوعی که خود فرد متوجه آن نیست بر تمام ابعاد زندگی او سایه انداخته است. احساسات، افکار و دغدغهها و باورهایش را هدف قرار میدهد و این باورها که مبتنی بر انکار و نگفتن و سرپوش نهادن هستند عامل خودسانسوری و هم تقویت کننده آن خواهند بود. خودسانسوری از سانسور عمومی بوجود میآید به مراتب از سانسور عمومی وحشتناکتر و دردناکتر است چرا که از ترس روبرو شدن با زندان و شکنجه فرد شکنجهگر خودش میشود. خودسانسوری خشونت توست علیه خودت و دیکتاتوری و استبداد فرد بر خود است. اختناق و امتناع از گفتن حقیقت است. دست سوم توست که گلویت را میفشارد و سرکوبت میکند، وادارت میکند تا برای رسیدن به اندک خواستههای طبیعی ِفردیات برخلاف میل باطنیات سخن بگویی، بر خلاف میل باطنیات لباس بپوشی و بر خلاف میل باطنیات فکر کنی. به خودت خیانت کنی تا بتوانی اندکی بهتر زندگی کنی اندکی بیشتر به حقوق فردی و اجتماعیات برسی. خودسانسوری چیزی شبیه تفکرات اصلاحطلبی است. اگرمحافظهکاری را مسلکی برای حفظ این ارزشها و نگهداری از آنها در جامعه بدانیم بله خودسانسوری محافظهکاریست و علت آن استبداد مذهبی و سیاسی در جامعه است. از سوی دیگر استثناهایی هم هستند که در این میان تن به منعها و مانعها نداده و جانشان را برای گفتن حقیقت از دست میدهند و ماندگار میشوند.
در سالهای اخیر شاهد دگرگونیهایی در نوع پوشش زنان هستیم، نسل امروز خیلی از نسل من ( متولدین دهه پنجاه) جلوتر است، نمونهاش «دختران خیابان انقلاب» هستند. به باور من این حرکت مدنی سرآغاز انقلابی زنانه است و نوید انقلابی علیه آپارتاید جنسی را میدهد، در دفاع از حقوق فردی و در راستای برابری جنسیتی و ارزشهای سکولار.
برخی بر این باور هستند که سانسور، سبب خلاقیت میشود، شما به این گفته باور دارید ؟
ـ خیر. هر نحله فکری به ویژه ادبیات نیازمند یک بستر مناسب برای ارائه است و این بستر به خودی خود نیازمند یک سری ویژگیها و عوامل است تا آثاری که ارائه داده میشوند به بلوغ و تعالی برسند. از طرفی هنرمند در هر دوره و در هر زمان با کنشهایی از سمت جامعه روبرو میشود که به ناچار مجبور است در برابر آن ها چه به صورت بیرونی چه به صورت درونی واکنشهایی نشان بدهد. سانسور یکی از واقعیتهای جامعه ماست که آفرینشگر را درگیر خود میکند. این درگیری در دوره قبل از انقلاب ۵۷ فقط سیاسی بود، یعنی تکلیف تو با سانسور معلوم بود میدانستی انتقاد از رژیم پهلوی خط قرمز محسوب میشود ، اما سانسور بعد از انقلاب گستردهتر است ، همه چیز را درگیر میکند سانسوری سیستماتیک و تمامیتخواه است. سیاسی عقیدتی مذهبی و عاطفی و غیره که نمیگذارد کنشها و واکنشها به شکل طبیعی صورت بگیرند و خودبخود راه آفرینشگری را دشوار کرده و راههای رسیدن به اثری بدیع و تازه را یا میبندد یا بالکل تغییر میدهد. ادبیاتی که تحت تاثیر جبر سانسور پدید بیاید عقیم و منفعل است منفعل در برابر رئالیزم منفعل در برابر ایدهئولوژی و مدرنیته.
وقتی صدا و سیما هنگام پخش مستقیم بازی «رم» ایتالیا مقابل «بارسلونا»حتی تصویر پستان گرگ ماده و شیرده را در لوگوی باشگاه ایتالیایی، شطرنجی میکند، درچنین اجتماعی که همه زاویههایش بسته است و مجالی برای بروز فعالیت نداری مجبور به عقب نشینی هستی ،آنقدر که مثل بسیارانی از شاعران و نویسندگان باید بروی بنشینی کنج خانهات دست به آفرینشگری هم نزنی، هرکاری کنی زیر ذره بین هستی، راهی نداری جز نشستن در کنج دنج خانه. دیکتاتوری هم همین را میخواهد، میخواهد تو در صحنه نباشی. گمان میکنید چه چیزی خانم فرخزاد را شاعری نامدار و ماندگار در ادبیات ایران کرد؟ عصیان، شجاعت یا خودسانسوری و تن دادن به سانسور؟ فروغ فرخزاد مهمترین عصیانش ارتباط با «ابراهیم گلستان» بود او با آقای گلستان که متاهل بود و صاحب فرزند بود رابطه برقرار کرد و از بیان احساسش به او هیچ ابایی نداشت. جسارتها، عصیان و اعتراض و تن ندادن به سانسور اجتماعی و فرهنگی فروغ فرخزاد راماندگار کرد.
سانسور زبان را به سمت گنگی و استعاره سوق میدهد این رفتار شاید بتواند اثر را به بلوغ برساند اما هرچیزی که به استعاره در بیاید با نوعی گنگی همراه است و این الزاما خلاقیت نیست. اگر قرار باشد این یاوه را که سانسور موجب خلاقیت میشود جدی تلقیکنیم به نوعی سانسور را ستایش کردهایم.
Source: ایران وایر