توضیح مترجم: کنفرانس امنیتی مونیخ در حالی به پایان رسید که برخلاف فلسفه ی وجودی آن، که یافتن راهکارهایی برای پرهیز از وقوع جنگ است، با وعده های بسیار در مورد تشدید جنگ در اوکراین و علیه روسیه همراه بود. چه اتفاقی در سطح جهانی افتاده است و چرا یک گرایش عمومی به سمت نظامی گری به راه افتاده است؟ آیا این امر مسابقه ی تسلیحاتی را به حدی دامن می زند که آینده جهان به خطر افتد؟ انتهای این مسیر پرجنون تجهیز تسلیحاتی کجاست؟ این پرسش هایی است که مروان بیشارا، تحلیلگر ارشد شبکه الجزیره، سعی می کند به آنها در این مقاله پاسخ دهد.
**
هجوم تمام عیار روسیه به اوکراین یک فاجعه بود و سبب از دست رفتن هزاران جان با ارزش، جا به جایی میلیون ها نفر از مردم و تخریب خانه های بی شمار، ساختمان های دولتی و زیرساخت ها شد. این امر هم چنین موقعیت اخلاقی و استراتژیک روسیه در جهان را برملا ساخت و روشن شد تا چه حد در مورد قدرت ارتش روسیه و توان اقتصادی این کشور اغراق شده بود.
جنگ هم چنین برای باقی مناطق جهان نیز مصیبت بار بود. نه تنها بازارهای انرژی را بی ثبات ساخت، تورم را دامن زد و زنجیره ی تامین مواد خوراکی و نیازهای اساسی را دستخوش مشکلات کرد، نابسامانی شرایط جهانی را به نمایش گذاشت و وخیم تر ساخت، گسترش سلاح های هسته ای را سرعت بخشید، مسابقه ی تسلیحاتی را شدیدتر کرد، سازمان ملل را ضعیف ساخت، حقوق بین الملل و همکاری چند جانبه و نیز کمک های بشر دوستانه را آسیب زد.
این به راستی یک جنگ احمقانه بود.
دخالت روسیه در امور داخلی اوکرایین در سال 2014 اوج گرفت، زمانی که روسیه به زور شبه جزیره ی کریمه را از اوکراین جدا ساخت و به تحریک یک نزاع در منطقه ی دونباس پرداخت. ناکامی قدرت های اروپایی در دستیابی به یک راه حل دیپلماتیک در سال های بعد از آن، به همراه فشار آمریکا برای گسترش ناتو به سوی شرق، منجر به بدترین و ابتدایی ترین اقدام برای حل این اختلاف شد: گزینه ی جنگ.
تصمیم روسیه به تصرف و بمباران کشور مورد علاقه اش اوکراین بعد از تمامی ادعاهای طولانی در مورد تاریخ، فرهنگ و وابستگی های مشترک دیگر، هیچ وجه عاشقانه ای نداشت، هم خوابی با یک جسد بود.
این جنگ هم چنین سبب شد که کل جهان ناامن تر شود. و باز همانند سایر جنگ های گزینشی پیش از این، محدودیت های و ناکامی آشکار سیستم بین المللی را به نمایش گذاشت.
نظم جهانی تک قطبی، دو قطبی و حالا چند قطبی نشان داد که وقتی نوبت به قدرت های بزرگ می رسد، دیگر امیدی به حقوق بین الملل و توافقات بین المللی در زمان رویارویی های استراتژیک منطقه ای نیست.
این قوانین فقط برای ضعیف ترها است که باید رعایت شوند و قویترها می توانند هر موقع خواستند آنها را زیرپا بگذارند. این یک سیستم جهانی دستکاری شده است که قدرتمندها را علیه بی قدرت ها تقویت می کند، امری که به هر روی بسیاری از کشورها را به سمت بازدارندگی اتمی برای دفاع از خود هل خواهد داد.
تعجب ندارد اگر بسیاری بر این باورند که اوکراین، وقتی در 1994 سلاح های هسته ای باقیمانده از دوران شوروی را در ازای تضمین های بین المللی از جمله از جانب روسیه و آمریکا در توافق بوداپست واگذار کرد، دچار ساده لوحی شد.
کشورهای بیشتری مانند ایران، ژاپن و کره ی جنوبی ممکن است در مسیر پاکستان، هند، کره ی شمالی و اسرائیل گام برداشته و با نادیده گرفتن تلاش ها برای عدم گسترش سلاح های کشتار دسته جمعی، به سوی اتمی شدن بروند. امنیت بین الملل باز هم به واسطه ی مطرح شدن امکان جنگ اتمی توسط روس ها در موقعیت سخت تری قرار گرفته، پیمان های بین المللی در این مورد فروپاشیده و ایالات متحده نیز با مدرنسازی سلاح های اتمی خویش آنها را در خاک پنج کشور عضو ناتو مستقر کرده است.
غرب نیز به سوی یک مسابقه ی تسلیحاتی خیز برداشته است. در ماه ژانویه، سخنگوی ناتو، جینز استولنبرگ، در یک اظهار نظر یادآور آثار جرج اورول، ابراز داشت که تسلیحات -در واقع- راه صلح هستند.
ملت های بزرگ و کوچک اروپایی در حال افزایش بودجه های نظامی خویش هستند که شامل قدرت بزرگ سابق که از زمان شکست در جنگ جهانی دوم دور از مسابقه ی تسلیحاتی باقی مانده بود، یعنی آلمان نیز می شود. سال گذشته برلین اعلام داشت که در نظر دارد یک بودجه ی 113 میلیارد دلاری را به هزینه های نظامی اختصاص دهد.
روسیه نیز اعلام داشت که بودجه ی دفاعی خود را با یک افزایش 40 درصدی نسبت به سال 2021 به 84 میلیارد دلار خواهد رساند. اطمینان دهیم که این معادل 10 درصد بودجه ایالات متحده در سال 2023 برای امور نظامی می باشد.
با احساس خطر از رویدادهای اروپا و گفتمان خصمانه ی غرب، چین نیز به مسابقه ی تسلیحاتی پیوسته و هزینه های نظامی خویش را افزایش داده است؛ این بزرگترین افزایش در معنای مطلق خود است که انگیزه ای برای افزایش بودجه ی نظامی کشورهای همسایه نیز شده است.
این مسابقه ی تسلیحاتی خبر خوبی برای صنایع تسلیحاتی است که در حال توسعه ی بی سابقه ای هستند. از سال 2014 به این سو، هزینه ی نظامی جهان هر سال در حال افزایش بوده است و به بالاترین سطح خود که معادل 2.1 تریلیون دلار بود در سال 2021 رسید. این تعجبی ندارد که پنج هزینه کننده ی بزرگ جهان آمریکا، چین، هند، بریتانیا و روسیه باشند که در مجموع 62 درصد از هزینه های دفاعی جهان را به خود اختصاص می دهند.
نیازی به گفتن ندارد که چنین افزایشی برای هزینه های نظامی نیازمند کاهش مخارج عمومی از جمله تامین اجتماعی، آموزش و پرورش و بهداشت می باشد که خبر از امر خوبی برای همگان نمی دهد.
گستره ی جنگ افروزی در کنفرانس مونیخ امسال نیز -که به تازگی به پایان رسید- آشکار است. در حالی که استولنبرگ به غرب هشدار می داد در مورد روسیه اشتباه چین را مرتکب نشوند، رهبران غربی تاکید کردند که در مورد جنگ تعهد دارند و به این ترتیب، سالن کنفرانس را به اتاق جنگ تبدیل کردند، دیپلماسی محکوم به مرگ شد.
این خبر بدی برای نظام تا همین جا به هم ریخته و بی ثبات بین المللی و نیز برای امنیت شکننده ی قاره ای اروپا و آسیا می باشد. هر جنگی به جنگ بعدی خوراک می رساند و این روند سبب تخریب زبان، فرهنگ و روابط بین المللی برای تقویت چرخه ی جنون می شود. گفتمان شامل «ما تا آخر می جنگیم»، «هر چقدر که می خواهد طول بکشد» و «همه ی گزینه ها روی میز است» در نهادهای امنیتی غرب و بدون توجه به عواقب آن رواج یافته است.
تمامی این دیوانگی تنها گویای آن است که چگونه رهبری مفتضحانه ی آمریکا در حال ارائه ی الگویی به جهان است. اصرار آن از سال 2008 بر گسترش ناتو به سوی مرزهای روسیه و «تبلیغ دمکراسی» در این منطقه بهانه ی اصلی روسیه برای حمله بوده است.
به همین ترتیب، دست اندازی نظامی آمریکا، به ویژه در اشغال عراق بر اساس یک ادعای نادرست، یک عامل بی ثباتی در سطح جهانی بوده است. آمریکا، همراه با روسیه، در صف مقدم صادرات تسلیحات از جمله به برخی از فقیرترین کشورها و بدترین رژیم ها بوده، به نحوی که معاملات امنیتی فاوستی (Faustian) با بزرگترین متجاوزین حقوق بشر در خاورمیانه بسته است، در حالی که به نحو دورویانه ای تبلیغ دمکراسی و حقوق بشر می کند.
این نباید سبب تعجب کسی شود که به دنبال اشغال عراق، محکومیت اشغال اوکراین توسط روسیه از جانب آمریکا یک حرکت توخالی به نظر می رسد. به همین ترتیب، به رسمیت شناختن ضمیمه سازی سرزمین های اشغال شده ی فلسطین و سوریه توسط اسرائیل از سوی آمریکا اعتبار محکوم سازی ضمیمه سازی خاک اوکراین توسط روسها را از میان می برد.
بدبینی در صحنه ی بین المللی مسری است و بدبینی ابرقدرت به سرعت وبا گسترش می یابد و به هر گوشه ای از جهان می رسد. دورویی قدرت های بزرگ سبب از میان رفتن همکاری ها و چند جانبه گرایی در زمانی شده است که مسئله ی بهداشت جهانی و اضطرارهای بشری مطرح بوده و جهان را در یک روند دور شدن از آنها قرار داده است.
این موجب شگفتی نیست که کشورهای جنوب به دنبال منافع خود بوده و علیرغم فشارهای آمریکا برای درگیر شدن، برخوردی خنثی با جنگ روسیه علیه اوکراین داشتند. در حالی که برخی از آنها به کشورهای غربی در محکوم سازی روسیه در سازمان ملل پیوستند، بیشترشان دست یاری به سوی کیف دراز نکردند و حتی روابط خود با مسکو را تقویت بخشیدند.
رهبران بیرون از مدار غرب به طور کلی به صورت ترکیبی عمل کردند، آنها این را رد کردند که به یکی از دو طرف بپیوندند و بیشتر در پی آن بودند که برای حفظ منافع خود با واشنگتن، مسکو و پکن روابط متعادلی داشته باشند. رژیم های خودکامه نیز با الهام گرفتن از و تحکیم رفتارهای نامناسب قدرت های جهانی، در تلاش برای حفظ منافع خاص خویش بدون توجه به منفعت عمومی یا هر نوع ملاحظه ی اخلاقی، همگانی و یا جهانی هستند.
اگر چه پیشرفت های خوبی به سوی یک تمدن انسانی داشتیم و در قالب نسل های سالم تر، ثروتمندتر، تحصیل کرده تر آن را تبلور می بخشیم، اما به نظر می رسد که ما همچنین مجذوب، اگر نه معتادِ نزاع های تخریب گری هستیم که می توانند ما را چند نسل به عقب رانند.
تاریخ به ما می آموزد که قدرت های بزرگ، به دلیل جنگ های بی مبنا و بی فایده رو به نزول و یا از بین می روند. برای دهه ها، روسیه و آمریکا جای پای یکدیگر را تعقیب کرده اند، وارد جنگ هایی شده اند که نتوانسته اند به پایان برند مگر در آبروریزی و تخریب گسترده.و افسوس که نوبت اوکراین شد. این به راستی احمقانه است.#
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مروان بیشارا تحلیل گر سیاسی ارشد تلویزیون خبری الجزیره است. وی در مورد سیاست جهانی و سیاست خارجی آمریکا، خاورمیانه و نیز امور استراتژیک بین الملل نوشته است. وی در گذشته در دانشگاه آمریکایی پاریس به تدریس روابط بین الملل اشتغال داشت
مقالات مرتبط
در همین مورد