0 دقیقه
با عبا و عمامه کنار بچههای دبستانی نشسته است و برایشان قصه میخواند یا مداد رنگی در دست، با آنها نقاشی میکشد. گاهی هم توپ را زیر پایش میاندازد و یک فوتبال حسابی بچه ها را میهمان میکند. «اسماعیل آذری»، روحانی 38ساله اهل دهدشت در حوزه علمیه قم درس خوانده و بعد به شهر آبا و اجدادی خود برگشته است و در حوزه علمیه شهر تدریس میکند. اما اولویت او، کار فرهنگی برای بچههای حاشیه شهر و روستاهای جنوب غربی آن است؛ بچههایی که به گفته او، فراموش شده هستند.
اسماعیل آذری در اینستاگرام، توییتر و تلگرام فعال است و گزارش کارهایش را با تصویر در اختیار کاربران قرارمیدهد. روز گذشته اما در توییتر خود موضوع عجیبی را مطرح کرد: «چهار روستاست که توزیع موادمخدر چندین شهر را به عهده دارند. در برخی خانهها اتاقهایی است برای افرادی که نمیتوانند در شهر مواد مصرف کنند. در آن جا پذیرایی میشوند. شش ماه است هر پنج شنبه گروه گروه میشویم و به این روستاها میآییم و با کودکان فعالیت قصهخوانی، نقاشی، پخش فیلم و ورزش داریم.»
او به «ایران وایر» میگوید برای عنوان کردن این موضوع، تردید داشته است: «خیلی نمیتوانم این موضوع را باز کنم. این توییت را هم چندین بار نوشتم و پاک کردم. دو دل بودم. مسایل قومی، قبیلهای وجود دارد و نمیشود توضیح بیش تری داد.»
آذری اسم این چهار روستا را نمیآورد اما میگوید: «از توابع دهدشت هستند؛ حتی نزدیک به شهر. همین قدر بدانید که فروش مواد مخدر و بساط پهن کردن شغل عدهای از افراد این روستا است. عدهای از یقه سفیدها و افراد متوسط به بالا که در خانههایشان جرات نمیکنند مواد مصرف کنند، به این روستا میآیند و در اتاقی از خانههای این روستا پذیرایی میشوند.»
او نگران کودکان روستایی است که از بچگی با مواد مخدر و اعتیاد آشنا میشوند: «طبیعتا بچهها هم با این افراد ارتباط برقرار میکنند چون به بهانه مصرف و خرید مواد، به روستا و خانههای آنها رفتو آمد میکنند و این موضوع آسیبهای بسیار جدی در پی دارد.»
از او میپرسیم نیروی انتظامی برخوردی با فروشندگان مواد مخدر در این روستاها نمی کند؟
کمی مکث میکند و میگوید: «باید بگویم هم برخورد کرده و هم نرده است. برخوردها موقتی و کوتاه هستند. کم نیستند افرادی از این روستاها که در راه توزیع مواد مخدر کشته شدهاند. اما کار جدی انجام نشده است چون معضل مواد مخدر و اعتیاد مختص این روستاها نیست.»
کودکان روستا برای اسماعیل آذری تعریف کردهاند که همه نوع مواد در روستایشان به فروش میرسد: «حقیقتا من خودم مواد مخدر را نمیشناسم و فکر میکنم عمده موادی که توزیع میشود، تریاک است اما از بچهها شنیدهام چیزهای دیگری هم هست.»
مهم ترین دغدغه ذهنی این روحانی، کودکان آن روستاها است. میگوید: «اغلب خشن هستند.»
او در توییتی از خشونت بچههای این چهار روستا نوشته است: «طلبه ها امروز گقتند: در این شش ماه،هر پنج شنبه می رویم به این چهار روستا. بچه ها خشن هستند، رفتارهای خاص دارند، تاثیر به ندرت اتفاق می افتد. گفتم: بخاطر آسیب ها کسی حاضر نمی شود به این روستاها ورود کند. کار فرهنگی برای آن ها صورت نگرفته. تاثیر را نمی توان به زودی مشاهده کرد.»
او معتقد است هیچچیز مثل قصه گفتن و قصه شنیدن نمیتواند روی مهارتهای اجتماعی کودکان اثر بگذارد: «قرآن میگوید پیامبر قصه بگو تا مردم تفکر کنند. قصه باعث تغییر فکر کودک و رشد آداب اجتماعی در آن ها میشود.»
اسماعیل آذری از وقتی به شهرشان برگشته، هرشب بعد از نماز در مسجد برای بچهها قصه می خواند: «کتاب خواندن در زندگی به من در عین لذت، چیزهای زیادی یاد داد. روی افکارم تاثیر گذاشت و من را با دنیاهای جدید آشنا کرد. من هم دلم میخواهد بچهها را با این لذت آشنا کنم.»
او هر پنج شنبه با کتاب قصه، وسایل نقاشی و ورزشی راهی روستاها میشود. اول تنها بوده اما حالا چندماهی است که طلبههایش هم او را همراهی میکنند: «شعار من، قصه، توپ و رنگ است؛ سه ابزار ارتباطی ما با کودک. از اول مهر به یکی از روستاهایی میرفتیم که بچهها به شدت خشن بودند. مدرسه آن ها شیشه سالم نداشت و مدیر میگفت دیگر پول برای تعویض شیشه نداریم. برایشان دارت، بدمینتون و توپ فوتبال بردم تا هیجان خود را با این بازیها خالی کنند. رنگ و برس و قلممو به تعداد بچهها گرفتیم و کلاسهای مدرسه را که به شدت کثیف بود، رنگ زدیم. رنگها تاثیر زیادی در روحیه بچهها دارند. من معتقدم باید با بچهها با زبان رنگ و بازی و قصه صحبت کرد.»
بچههای روستاها حالا به او وابسته شدهاند، «حاج آقا» صدایش میکنند و دنبالش راه میروند: «شنبهها هر شب به خانه یکی از بچهها میرویم و برایشان قصه میخوانیم. بعد از نماز، یک صف بزرگ از بچهها پشت من تشکیل می شود. اگر کار داشته باشم و به هر دلیلی این جلسه کنسل شود و یا عقب بیفتد، سراغجویی میکنند.»
می پرسیم روحانیون بیش تر دوست دارند منبر بروند و با بزرگان کار کنند، چه طور است که شما بچهها را ترجیح دادهاید؟
میگوید: «بعضی روحانیون کار با بچهها را در شأن خودشان نمیدانند؛ مثلا این که 20 نفر بچه دنبال پیشنماز مسجد راه بیفتند را دوست ندارند. ضمن این که وقتی منبر میروند و برای بزرگان صحبت میکنند، پول میگیرند اما کار با بچهها پول ندارد. با این حال، در حوزه علمیه دهدشت این کار به فرهنگ طلبهها تبدیل شده است.»
او به مدارس هم سر میزند. از آموزش و پرورش در مدارس روستایی اتاق گرفته و آن ها را تبدیل به کتابخانه کرده است تا بچهها زنگهای انشا و هنر را در آن جا بگذرانند: «کاغذ رنگی، چسب، قیچی، وسایل نقاشی و کتاب گرفتهام. اما متاسفانه اغلب معلمها اهمیت چندانی به زنگ ورزش و هنر نمیدهند چون آموزش خاصی در این زمینه ندیدهاند. آن ها یا سراغ موضوعات کلیشهای انشا و نقاشیهای آزاد میروند و یا ترجیح میدهند زنگ هنر و انشا را کنار بگذارند و به جایش ریاضی و دیکته کار کنند.»
مخاطب قصهخوانی های اسماعیل آذری تنها کودکان نیستند. در جلساتی که در خانه بچهها برگزار میشوند، والدین هم مینشینند: «بعضی وقتها از آنها میخواهم قصهها و افسانههای قدیمی را که می دانند، تعریف کنند. یکبار مادر یکی از بچهها قصه گفت و وقتی استقبال بچهها را دید، آن قدر اعتماد به نفس گرفته بود که باورکردنی نبود. قصه بلد بود اما به خاطر موقعیت زندگی، فقر و… تا به آن روز برای بچهاش قصهای نگفته بود.»
کلاسهای قصه و نقاشی او پسر و دختر هم ندارد: «مدرسهها در روستاها مختلط هستند. موقع قصهخوانی و بازی هم پسر و دختر نداریم، همه کنار هم مینشینند.»
در عکسها، دختربچهها با روسریهای رنگی دور تا دور و کنار پسرها نشستهاند. تمام هم و غم این روحانی فعال اجتماعی، از بین بردن روحیه خشن در کودکان چهار روستا است. میگوید: «طلبهها خسته شدهاند اما من به نتیجه امیدوارم. انشالله نتیجه خوب میگیریم.»
Source: ایران وایر