کمتر کسی است که رویدادهای مهم جهان امروز را دنبال کند و دربارهی سرنوشت جهان فردا نگران نباشد. وخامت اوضاع به حدی است که به گفتهی کارشناسان دیر یا زود جوّ روانی آخرالزمانی (apocalypse) بر بسیاری از مردمان در گوشه و کنار دنیا مستقر خواهد شد. این روحیهی ناشی از وحشت و خودباختگی یکی از نشانههای بیماری روانی جمعی است که در بسیاری ظهور خواهد کرد و آنها را به رفتارهای تندی مانند خودکشی و یا دگرکشی میاندازد. افسردگی و اضطراب از جمله علائم این روحیهی تخریبشده هستند و به همین خاطر باید خود را از پیش برای این منظور مجهز ساخت.
در این نوشتار با اشاره به برخی از رویدادهای تاسفبرانگیز حاکم بر جهان نخست بیلانی واقعگرا از موقعیت کنونی به دست میدهیم و بعد به این نکته اشاره میکنیم که آیا کار تمام است و باید تسلیم شویم و یا هنوز نقطهی امیدی برای ایستادن و تلاش و مبارزه وجود دارد.
کارنامهی سیاه
جهان کنونی محصول توحش طبقاتی است. به این معنا که استقرار نظام طبقاتی از هزاران سال پیش، به عنوان یک مسیر غلط در تاریخ بشر، نمیتوانست به موقعیتی بهتر از آن چه در حال حاضر داریم منجر شود. شرایط اسفبار کنونی انسانیت به دلیل اوجگیری منطق غلط و ضدانسانی تقسیم آدمها بین طبقه برتر و طبقهی کهتر است. تلاش برای حفظ و گسترش این سلطه با به کارگیری تمامی ابزارهای مادی و غیرمادی و فنآوری و امکانات در طول تاریخ، در قالب نظامهای بردهداری، زمینداری و سرمایهداری کار را به این جا کشیده که میبینیم.
در کنار این و برای پیشبرد اهداف طبقاتی، پدیدهای ضدعقلانی به اسم «مذهب» شکل گرفت که قدرت تخریب ذهن و روان و زندگی انسانها را داشت و دارد. مذهب، با دور کردن انسان از نگاه واقعی به جهان، او را در مسیر غلط نفرت و ستیز و جنگ و دگرکشی قرار داد و اینک، دست در دست نظام ضداخلاقی سرمایهداری، میرود که آتش جهنم آن دنیا را در همین دنیا به پیکر بشریت بیاندازد.
سرمایهداری در مسیر خود هیولاهای دیگری را نیز تولید کرده است که هر یک به سهم خود در هل دادن موجود انسانی و تمدن او به سوی انقراض تلاش کردهاند: راسیسم (نژادپرستی)، آپارتاید (تبعیض نژادی)، فاشیسم، نازیسم، صهیونیسم، اسلامگرایی و …
در این آخرین روز بهار سال ۱۴۰۳ (2024) این مثلث ضد بشر یعنی «سرمایهداری، صهیونیسم و اسلامگرایی» میرود که با همدستی یکدیگر به مثابه فاز پایانی یک سرطان کشنده، به حیات بشریت، خاتمه دهد.
در این میان، تخریب محیط زیست به عنوان یکی از ضایعات فرعی عملکرد سرمایهداری به نقطهی آغاز حذف بشر از زمین وارد شده است و میرود که در همین تابستان گرم امسال و نیز ماهها و سالهای آینده، گام به گام، به زندگی هر موجود زندهی نیازمند آب و اکسیژن و درجهی حرارت مناسب و خوراک در این سیاره خاتمه دهد. بیماریهای واگیردار، همهگیریها و مرگ و میر ناشی از قحطی و گرما و بیآبی سراسر جهان را فرا خواهد گرفت و شانسی برای بقای حیوانات، گیاهان و انسانها به جای نخواهد گذاشت.
اما حتی این تابلوی سیاه همهی مصیبتی نیست که در انتظار بشر است. آن چه به عنوان گل سر سبد روند خودنابودسازی جلب توجه میکند رفتن جهان به سوی فاجعهی جنگهای محلی و منطقهای و بعد سراسری و جهانی است. از نسلکشی مردم مظلوم نوار غزه توسط آدمخواران اسرائیلی تا قتل عام و آواره شدن مردم مظلوم سودان و تدارک آمریکا، غرب و ناتو برای آغاز یک رویارویی کشنده و مرگبار اتمی با روسیه و چین و کرهی شمالی، در کنار آغاز جنگ خاورمیانه توسط هیولای ضد بشر صهیونیسم خبر از قتل عام میلیونی و میلیاردی بشر میدهند. بارها گفتهاند که یا جنگ جهانی بعدی روی نخواهد داد و یا اگر روی دهد اتمی است و پایان بخش حیات روی سیارهی زمین.
چه کنیم؟
بدیهی است که با یک چنین تصویری از وضعیت امروز، موقعیت فردا، سیاه و تباه جلوه میکند. عظمت و پیچیدگی چالشهای خطرساز به حدی است که به سختی بتوان راه خروجی آن چنانی برای عبور از این کابوس در حال شکلگیری پیدا کرد. به همین دلیل، چنانچه در ابتدای این نوشتار آوردیم، بسیاری، با برآوردی از باتلاقگونهای که در حال پایین کشیدن بشریت در خود است به افسردگی و روانپریشی دچار میشوند.
نگارنده، مانند بسیاری دیگر، هیچ راه حل معجزهآسایی برای مخاطبان ندارد. رویاپردازی و امیدسازی کاذب دیگر کارساز نیست. از آن سوی کم اهمیت دادن موضوعات واقعی و تهدیدکننده را نباید در دستور کار قرار داد. اگر قرار است بارقهی امیدی باشد باید بر روی پایههای مستند و واقعی بنا شود.
به نظر میرسد که برای این منظور نخست به یک توضیح نظری احتیاج داریم:
اگر پدیدهها را به دو بخش خُرد (micro) و کلان (macro) تبدیل کنیم، باید بدانیم که به طور معمول، روابط آن دو متقابل است و هر یک بر دیگری تاثیر دارد. پارامترهای کلان بر شمار زیادی از پدیده های خرد تاثیر دارند و هر دگرگونی ساده ای در یک عامل کلان می تواند بسیاری از عوامل خرد را تحت تاثیر کم یا زیاد قرار دهد.
اما رابطه دو طرفه است. متغیرهای خرد نیز بر متغیرهای کلان تاثیر خود را دارند؛ اما این بار شدت تاثیرگذاری متفاوت است. نیاز به تغییرات متعدد و پرشمار توسط بازیگران سطح خرد است تا دگرگونی در پارامترهای کلان صورت پذیرد. به طور مثال، شمار زیادی از شهروندان باید قیام کنند تا یک نهاد کلان، مانند رژیم سیاسی حاکم بر کشور، تعویض شود. دیدیم که چگونه شجاعت و شرافت اخلاقی دانشجویان در آمریکا در محکومیت سیاست نسلکشی اسرائیل و حمایت سیستم در ایالات متحده از این ماشین آدمکشی موثر افتاد و تا حدی چرخههای جنایتگری سیستماتیک را کند کرد.
این منطق نظری اینک نیز در کار است. یعنی اگر هر یک از ما در حوزهای که میتوانیم، به جای انتظار و انفعال، دست به کار شویم میتوانیم شمار افرادی را که در مسیر تغییر به تلاش منظم میپردازند افزایش دهیم و حاصل جمعی این کار فردی میتواند موثر باشد.
پس اگر امیدی هست دیگر در ساختارهای کلان مانند حکومتها و سازمان ملل و دادگاه بینالملل و امثال آن نیست، در ارادهی شهروندانی است که نمیخواهند قربانی سیاستهای تبهکارانهی شرکتهای بزرگ سرمایهداری و حکومتهای نوکر و درخدمت آنها شوند.
برای این منظور باید به حرکت درآمد. در هر کجا که میتوانیم باید دست به کاری مثبت و نجاتبخش که قادریم بزنیم. هر چه جمعیتر و سازمانیافتهتر و منظمتر، بهتر. از کوچکی کاری که میکنیم نباید سرخورده شویم، تصویر بزرگ را باید در ذهن داشته باشیم و بدانیم که ما مردمان، بیشماریم و وقتی از تعداد خویش در قالب سازمانیافته استفاده کنیم کمیت را به کیفیت تبدیل کرده و کسی نمیتواند جلودار قدرت اجتماعی ما باشد.
به طور مشخص، برای ما ایرانیان، هیچ اقدامی اضطراریتر از متحد شدن با هم برای رفتن به سراغ حکومت دزدان و آدمکشان فعلی وجود ندارد. هر چه متحدتر، در قالب یک تشکل سازمانیافتهی مردمی، مانند «جبههی مردمی جمهوری دوم»، باید دست به کار شویم و با ایجاد تغییر سیاسی در کشورمان یکی از این پارامترهای کلان مخرب در منطقهی خاورمیانه را که دست در دست حکومت آدمخوار صهیونیستی اسرائیل، کمر به نابودی این بخش از جهان بستهاند به زمین بزنیم. این روند نابودی تمدن بشری را که با همان فریب بزرگ مردم ایران در سال ۱۳۵۷ آغاز کردند میتوانیم متوقف کنیم و به همت یک درصدیهای آگاه و سازمانیافته کار بازسازی تمدن بشری را از ایران کلید بزنیم.
جبههی مردمی جمهوری دوم قالبی است برای برهمافزایی تلاشهای فردی و تبدیل آن به یک کار جمعی هدفمند، سازمانیافته و مدیریتشده که میتواند پارامترهای کلان کشورمان را تغییر دهد.
به عنوان نتیجه گیری،
اگر قرار است امیدی به بهبود اوضاع و نجات بشر از انقراض داشته باشیم هیچ یاریبخشی جز خود نداریم. باید از رویای «رشد مداوم» و «دستیابی همه آحاد بشر به سطح رفاه کشورهای صنعتی» و امثال این حرفهای باطل رها شویم. در جستجوی اقدامی از جانب کسی یا چیزی نباشیم. فقط ما انسانهای معمولی ماندهایم که باید با چنگ و دندان از موجودیت گونهی بشر دفاع کنیم و اجازه ندهیم که دشمنان بشریت کارمان را یکسره کند. بیدار شویم و از آن مهمتر، دست به کار شویم.
انسانیت نیاز به انسانهای شجاع و فعال دارد.
شدنی است، اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد