شرایط جهانی در حال وخامت و افزایش تنش است. حال بد سرمایهداری شانس زیادی برای این نظام در جهت پرهیز از جنگ به عنوان راه نجات باقی نگذاشته است. صهیونیسم به عنوان تفالهی سرمایهداری در حال دست و پا زدن در منطق مخرب جنگ بیپایان و نسلکشی و تخریب است تا شکست تاریخی طرح جاهطلبانه و ابلهانهی خود، اسرائیل بزرگ، را باور نکند. در چنین شرایطی، کشور ما نیز در یکی از بدترین و سیاهترین دورههای تاریخ سیاسی و اجتماعی خود به سر میبرد.
آن چه موقعیت را در ایران بسیار پیچیده کرده یک گره سهگانه است: از یک سو وخامت بیسابقهی سامانههای اقتصادی، از سوی دیگر ناتوانی مطلق دولت در پرداختن به مشکلات و سوم، انفعال توام با ناامیدی و سرخوردگی مردم.
در چنین ترکیبی بدیهی مینماید که وضعیت معیشتی جامعه از آن چه هست به مراتب بدتر و فقر، شدیدتر و بحران اقتصادی، فراگیرتر شود. برخی از نکات اصلی موقعیت وخیم مورد بحث چنین است:
۱) افزایش مداوم قیمتها به دلیل تورم ساختاری و نزدیک شدن به مرحلهی ابرتورم
۲) تعطیل شدن کارگاهها و کارخانهها و مراکز فعالیت اقتصادی و تولیدی
۳) بیکاری گسترده و بیکارسازی عظیم که معادل میلیونها نفر نیروی کار فاقد شغل و درآمد خواهد بود.
۴) عدم توانایی در پرداخت نیازهای ضروری به دلیل بالا رفتن هزینهها به طور مستمر و ثابت بودن درآمدها از طرف دیگر
۵) ناچیز شدن نقش یارانههای ماهیانهها در تامین حداقلی از نیازهای خانوادهها و حذف غیر اعلام شدهی آن برای دهکهای حتی نیازمند
۶) ضعف دولت در تامین درآمد برای کشور به دلیل تحریمها از یک سو و سوء مدیریت و فساد و ارتشاء دولتی از سوی دیگر
۷) افزایش مداوم نرخ ارز و طلا و در کنار آن، بیارزش شدن پول ملی و هر چه دلاریتر شدن اقتصاد ایران
۸) ناتوانی دولت در تامین حداقلی از خدمات و کالاهای اساسی و زیربنایی مانند آب، برق، گاز، نفت، و نان
۹) بیپاسخ گذاشته شدن تمامی مطالبات صنفی و معیشتی و حرفهای به دلیل ورشکستگی مالی دولت
۱۰) افزایش اجاره بها و عدم توانایی خانوادهها برای حفظ یک سقف بالای سر خویش و بحران اجتماعی مسکن
۱۱) استقرار ناامنی اجتماعی در دل شهرهای کوچک و بزرگ و خیابانهای سراسر کشور
…
این شرایط سبب شده است که نظام جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد اقتصاد و مدیریت کلان را به حالت تعلیق (stand by) درآورد. یعنی به جای مدیریت کشور، کشور را تعطیل کند. هر بهانهای برای تعطیلسازی بخشی از فعالیتهای اقتصادی یا مدیریتی مملکت مورد بهرهبرداری قرار میگیرد: سرمای زیاد، گرمای زیاد، بارش بیش از حد، عدم بارش کافی، فرونشست زمین، نبود گاز، کمبود برق، کمبود بنزین، عدم توان پرداخت هزینههای کارکنان دولت، مناسبتها و غیره.
به این ترتیب، آهسته آهسته کشور به سوی فلج شدن لایههای کارکردی میرود و جامعه که خود در نوعی فلج روانی و مغزی ناشی از بیش از حد بودن تعداد مشکلات و بیش از حد بزرگ بودن عظمت مشکلات قرار گرفته، منفعل و منتظر، ناامید و افسرده شاهد فرو رفتن ایران به عمق این فلجی کامل است.
یک بار دیگر میبینیم که آن چه پیش از این گفته بودیم در حال تحقق است:
. هر گونه انگیزهای در میان مردم برای «مبارزه» جهت آرمانهای نظری مانند دمکراسی و سکولاریسم و امثال آن ناموجود است.
. هر گونه تلاشی برای مبارزهی سراسری و فراگیر سازمانیافته و هدفمند و منظم ناموجود است.
. هرگونه تلاش برای استقرار یک رهبری مشخص و عملگرا در جامعه ناممکن است.
. هیچ گونه نزدیکی اجتماعی و تلاش و همبستگی جمعی فراگیر حتی برای فریاد زدن کمبودها و مشکلات و بحران اقتصادی دیده نمیشود.
این امر ما را به یکی دیگر از پیشبینیهایی که ارائه داده بودیم ره میبرد: یگانه شکل ممکن برای بروز یک حرکت جمعی گستردهی احتمالی در ایران باز میگردد به شورش کور معیشت محور توسط کسانی که دچار فقر مطلق شدهاند و هیچ چیز برای از دست دادن ندارند اما همه چیز برای به دست آوردن دارند.
این جمعیت عصیانگر در حال حاضر به طور بالقوه در جامعه موجود است اما برای بالفعل شدن و آمدن به کف خیابانها هنوز نیاز به فقر و گرسنگی و درماندگی بیشتر دارد. هنوز میتواند به نوعی و به شکلی تحمل کند یا اگر نتواند، در بدترین شرایط، دست به خودکشی میزند. اما آن چه مسلم است این که هنوز سفرهاش به طور کامل از نان خالی نشده است تا به خیابان بیاید. این البته در راهست.
به طور کامل قابل پیشبینی است که با توجه به شرایط جهانی و منطقه، آن چه در راهست، فشار هر چه بیشتر برای اقتصاد ورشکستهی ایران است که به عنوان برآیند، دهها میلیون نفر را به درجهای عمیقتر از فقر و فلاکت فرو خواهد برد و بدیهی است بخشی از این دوزخیان روی زمین سر به شورش و قیام خونین برخواهند داشت.
وقتی این قیام معیشتی روی دهد قابل کنترل و مدیریت نخواهد بود. شورش کور به فقر کشیدهشدگان در قالب یک جنبش انتقامی به راه میافتد و با خود حمام خون به راه خواهد انداخت. هیچ جریان سیاسی نیست که بتواند در آن زمان چنین جنبشی را که آمده تا غارت کند و بکشد و تخریب کند مهار سازد. هر گونه تلاشی برای سمتدهی و مسیردهی به این حرکت تهاجمی و پرخشونت و انتقامجو با شکست مواجه خواهد شد. شورش کور، رهبریپذیر نیست، اما هر کس به آسانی میتواند، با تحریک تودهها، آن را به کشتار و غارت و انتقامجویی بیشتر بکشاند. پس، مدیریت اخلاقی و عقلانی بر آن نمیتوان سوار کرد اما جنگ داخلی از آن میتوان بیرون کشید.
نگارنده شکلگیری زمینههای این امر را ده سال پیش به عنوان «انقلاب اسیدهای معده» توضیح داده بود و پیشنهاد کرده بود که سازمانهای سیاسی بیشتر روی این وجه و این بخش از تحرک اجتماعی تمرکز کنند و نه رویاهایی مانند دمکراسی و لائیسیته و شوخیهای دیگری از این دست.
اینک نیز همان سفارش را در دقیقهی نود باز مورد تاکید قرار میدهم. در صورت عدم بروز جنگ نظامی و بمباران و نابودی ایران توسط اسرائیل و آمریکا، جز شورش گرسنگان و فقرا با رادیکالیسم مخرب و خونین آن، هیچ چیزی در انتظار نیست. بنابراین از همین فرصت کوتاه استفاده کنیم و در صدد باشیم یک درصدیهای جامعه را برای مدیریت و هدایت این گونه از حرکتهای شورشوار آموزش داده و آماده سازیم.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani