آتشبس در لبنان ممکن است بار دیگر توهم یک «خاورمیانهی در صلح» را دامن زند؛ اما این رویا دیری نخواهد پایید و جهان درخواهد یافت که، در این منطقه، «تا اسرائیل هست جنگ هست»؛ «تا اسرائیل هست صلح نیست». باید روشن سازیم که اسرائیل «دولت در جنگ نیست» «دولت جنگی» است. به عنوان یک مجموعه که با جنگ و تجاوز و ترور و اشغالگری بنا شده است یا این گونه میماند یا به گونهی دیگر، از بین میرود. آتشبس، صلح و پرهیز از جنگ، زهر وجود تمامیت صهیونیستی است و به شدت از آن تنفر و پرهیز دارد. اگر هم با برخی از کشورهای عرب پیمان صلح ابراهیمی و امثال آن میبندد، موقت است، حقهبازانه است و برای ایجاد اختلاف در جبههی اعراب برای نابودسازی تک تک همهی آنهاست.
در این شرایط ایران به عنوان یک کشور غیر عرب بهانهای است تا اسرائیل بتواند با تحریک رقابتها و ایجاد شکاف میان آنها شرایط تصرف سرزمین و منابع و از میان بردن جمعیتهای بومیشان را یکی بعد از دیگری به پایان برد و به زعم خود «اسرائیل بزرگ» را برپا سازد. صهیونیسم، به عنوان یک مجموعهی تروریست و اشغالگر، این نقشهی استراتژیک را در دستور کار خود دارد و برای دستیابی به آن در هر مقطعی با یک تاکتیک سرشار از شرارت و خباثت و دروغ تلاش میکند.
اما «اسرائیل بزرگ» چیزی جز یک روایت مدرن از یک داستان کهنه به اسم سرزمین موعود نیست. قصهای که هزاران سال است این قوم را به نحو خستگیناپذیری درگیر توطئهگری، نقشهکشی، خرابکاری و پایین کشیدن چندین امپراتوری در طول تاریخ کرده است و بدترینهای درون بشر را به صورت یک پروژهی مادی فرموله و نقشهی راه خود قرار داده است: تمامی شرارت و خباثت و نفرتپراکنی و دروغپردازی و تحریف و مسخ و حقهبازی در این ایدهی «سرزمین موعود» در این چند هزار سال موج میزند. آنها پیوسته در صدد تخریب و اضمحلال سرزمین و فرهنگ و تمدن ایران بودند اما تاکنون نتوانستهاند به این نیت پلید خود دست یابند. نه در طی هولوکاست «پوریم» یا همان کشتار برنامهریزی شدهی ایرانیان و نه در قالب کشاندن مهاجمین آدمخوار شبه جزیرهی عربستان تحت لوای مذهب یهودساختهی اسلام. آیا در این تلاش آخرین خود یعنی برپاسازی انقلاب اسرائیلی سال ۵۷ ممکن است بتوانند بعد از ۴۵ سال تلاش مخرب و موذیانه سرانجام کار ایران را تمام کنند؟ خواهیم دید.
یک پرسش اساسی اما میتواند برای هر ناظری مطرح باشد: چرا این جماعت، علیرغم این همه تلاش مستمر چند هزار ساله نتوانسته است به اهداف درازمدت و راهبردی خویش دست پیدا کند؟ چرا هنوز آن طور که همیشه آرزو میکرده است به حکومت جهانی یهود یا چیزی که به عنوان آرمان و نهایت و مطلوب برای خویش تعریف کرده دست نیافته است؟ اشکال کار کجاست؟
در این مورد فرضیههای متعددی وجود دارد. برخی حتی ممکن است بگویند چنین چیزی که این قوم در صدد است سروری جهان را به دست گیرد به طور اصولی وجود ندارد و یک فرض یا حتی «تئوری توطئه» است. بعضی دیگر با قبول این که چنین منظوری نزد این قوم واقعیت دارد ممکن است دلایل خاصی را برای عدم کامیابی آن ارائه دهند. به طور مثال این که ماهیت خبیث و پرشرارت این طرح با ماهیت صلحطلب و آشتیطلب انسان در تضاد است. بعضی ممکن است به ناممکن بودن ذاتی آن به واسطهی ارادهی ماوراءالطبیعه (خواست خدا) و امثال آن اشاره کنند.
ما در این جا به سوی این قضاوتهای کلی و انتزاعی نمیرویم و تلاش میکنیم که این ناکامی تاریخی را از حیث مدیریتی نقد کنیم.
اهمیت فراموش شدهی زمان
از آن جا که در مذهب و ایدئولوژی این قوم، «زمان» عنصر سرنوشتسازی نیست، بر آن هستند که این طرح خود را در هر مدتی که ممکن باشد به ثمر برسانند بدون آن که در این میان به جان و زندگی انسانها، وضعیت کرهی زمین، شرایط اقلیمی، آیندهی بشریت یا هیچ چیز دیگری، جز اهداف و افکار پلیدشان، بیاندیشند. آنها به طریق نه چندان هوشمندانه و تنها بر اساس سماجت و کلهشقی و سرسختی بارها و بارها در طول تاریخ تلاش کردهاند و در انتها با شکستهای آشکار مواجه شدهاند، اما هر بار خود را بازسازی کرده و دوباره شروع به توطئه و براندازی کردهاند.
صهیونیسم در واقع عصارهی معاصر این جاهطلبی مذهبی، قومی و ایدئولوژیک آنهاست و آن طور که شرایط عمومی جهان امروز نشان میدهد، شاید آخرین مرحلهی تخریبگری این مجموعه نیز باشد: یا با شکستی تاریخی مواجه و برای چند قرن و چه بسا همیشه محو میشود و یا ریشهی انسان و موجودات زنده را از زمین کنده و هر جانداری را در زمین منقرض میکند.
برای درک این نکته که چگونه این قوم همیشه از عنصر مهم «زمان» غافل است نگاهی کنیم به مثال و مورد عملیات محیرالعقول کنونی آن از یک سال پیش:
در حال حاضر صهیونیستها درگیر نابودسازی کامل نوار غزه هستند. به دنبال آن، میخواهند کرانهی باختری را به اشغال کامل درآورند. بعد لبنان را با خاک یکسان سازند. آن گاه سوریه را با جنگ داخلی توسط تروریستهای دست ساختهی خود و کمک اسرائیل و آمریکا نابود سازند. بعد نوبت یمن و عراق است و سپس ایران. پس از ایران مایلند تمامی کشورهای خاورمیانه یکی بعد از دیگری را به بهانهای یا به بهانهی دیگر هدف قرار دهند: عربستان، اردن، امارات متحدهی عربی، کویت، بحرین و عمان. کشورهای ترکیه و نیز پاکستان و مصر و سپس جمهوریهای آسیای مرکزی نیز در راستای نقشهی آنها هستند.
تنها اشکال کوچک و جزیی در تحقق این اهداف صهیونیستها ناممکن بودن اجرای آن است. گفتیم که آنها فاقد درک اهمیت زمان هستند. به همین دلیل، پیوسته این عنصر اصلی و مهم هر اقدام استراتژیک را نادیده میگیرند. بدون توجه به زمان هر نوع طرح راهبردی و درازمدت از پیش محکوم به شکست است، چرا که هر مرحلهی تاکتیکی در یک مقطع زمانی مشخص صورت میگیرد و هر زمانی نیز شرایط مادی و روانی خاص خود را دارد. از آن جا که در یک طرح استراتژیک، موفقیت هر مرحله به کامیابی در مرحلهی پیشین خود بستگی دارد صهیونیستها پیوسته در یکی از مقاطع طرح استراتژیک خویش با ناکامی مواجه میشوند. و کیست که نداند با عدم موفقیت در یک مرحلهی تاکتیکی، شکست استراتژیک در انتظار شماست. موفقیت تاکتیکی در تمامی مراحل لازم است نه در برخی از آنها. و دلیل عمده برای این عدم موفقیت، بیش و پیش از هر چیز دیگر، همین نکتهی غفلت از اهمیت دادن به زمان است. بدون توجه به گذر زمان، بسیاری از عناصری که در طول زمان تغییر کردهاند دیگر بر اساس محاسبات مندرج در نقشهی صهیونیستها به پیش نمیروند و این، افتضاح و آشوب و شکست اقداماتشان را به دنبال دارد.
تجربهی مشخص کنونی
با نگاهی به آن چه در غزه و لبنان در همین یک سال گذشته رفت میتوان جهل بدیهی مندرج در نقشهریزی اسرائیل را دید. آنها میاندیشیدند که ماشین جنگی تروریستی صهیونیسم باید قادر باشد به سرعت مقاومت گروههای فلسطینی را در نوار غزه درهم شکند، گروگانهای اسرائیل را آزاد کند، فلسطینیهای ساکن این منطقه را یا کشته و یا وادار به کوچ کند و با اشغال سرزمین آنها، آن را ضمیمهی سایر مناطق اشغالی -که خودشان به آن کشور اسرائیل میگویند- کند. بعد از یک سال کشتار و نسلکشی و بمباران وقتی دیدند فاصلهی زیادی از این اهداف احمقانه دارند، با یک اقدام فرار به جلو به مرحلهی تاکتیکی بعدی طرح خویش پرداختند و جبههی جدیدی را برای جنگ با حزبالله در لبنان باز کردند. آن جا نیز تصورشان این بود که با توان نظامی به مراتب قویتر از قدرت شکستخوردهشان در سال 2006، میتوانند کار حزبالله را به سرعت یک سره، لبنان را دچار آشوب و تخریب کرده و بخشهای جنوبی آن را به اشغال همیشگی خود درآورند. اما در آن جا نیز به طور مفتضحانهای شکست خوردند و نتوانستند به هیچ یک از خواستهای خویش دست یابند و در کمال حقارت و در وحشت از فرار قریبالوقوع نزدیک به ۲ میلیون اسرائیلی از این کشور به یک آتشبس مسخره تن دادند. حالا نیز بدون کامیابی در مرحلهی لبنان به سراغ مرحلهی تاکتیکی بعد طرح خود یعنی سوریه رفتهاند تا از طریق تروریستهای دست پروردهی خود و گروههای موساد ساختهای مانند داعش آن جا را به هرج و مرج و جنگ داخلی و اضمحلال بکشند. خواهیم دید که این جا چگونه شکست را تجربه خواهند کرد.
با عنایت به نقطه ضعف اصلی که قوم صهیونیستپرور نمیتواند از آن رهایی یابد، یعنی بیاعتنایی به عنصر زمان، میتوان درک کرد که آنها موقعی به فکر تلاش دوباره برای برپاسازی «اسرائیل بزرگ»شان افتادهاند که امروزه حتی کشوری به بزرگی ایالات متحده میتواند با چند عدد بمب اتمی، از هزاران هزار کلاهک هستهای در اختیار روسیه یا چین، به یک جهنم خشک و بیموجود زنده تبدیل شود. بنابراین حال که توان موشکهای مخرب دوربرد متعارف، موشکهای مافوق صوت و سرانجام، دیر یا زود، موشکهای مجهز به کلاهکهای هستهای و نیز نسلهای جدید و تخریبگر پهبادها در اختیار بسیاری از کشورهای کوچک و بزرگ و حتی گروههای شبه نظامی است، تا چه حد باید رویاپرداز و کندمغز بود که تصور کرد میتوان سرزمینهای دیگران را تصرف کرد، در آن مستقر شد و خوش و خرم زندگی کرد؛ درست مانند چهار هزار سال پیش. زیر آتش گرفته شدن تمامی شهرهای بزرگ اسرائیل توسط موشکبارانهای فلسطینیها از نوار غزه، حزبالله از لبنان، حشدالشعبی از عراق، حوثیها از یمن و نیز حملات مستقیم از ایران به خوبی نشان داد که تبدیل کردن اسرائیل به یک تل خاک تنها صحبت اراده و تصمیم و برنامهریزی و تدارکات است و بس. به طور مثال تصور کنیم که اگر روسیه وارد فاز برخورد فعال با غرب و اسرائیل شود و تعدادی از سلاحهای مهیب خود را در اختیار جریانهای سیاسی و نظامی نامبرده بگذارد چیزی از اسرائیل باقی نخواهد ماند. صهیونیستها که میبینند حتی قادر به حفظ آن چه هشتاد سال پیش با ترور و اشغالگری به دست آوردهاند در حیفا و تل آویو نیستند، تا چه حد باید بیمغز باشند که هنوز رویای ساختن شهرکهای جدید در نوار غزه و کرانهی باختری را داشته باشند در حالی که هر گونه نزاع بزرگ و سراسری چیزی از کل موجودیت اسرائیل به جای نخواهد گذاشت چه رسد به اسرائیل رویایی آینده. صهیونیستها باید این واقعیت فنی بدیهی را بپذیرند که از این پس، نقطهای در سیارهی زمین نیست که نیرویی در جایی از آن قادر نباشد با یک پرتابهی مهیب و نابودساز آن را به خاکستری تبدیل سازد. کرهی شمالی امروز به چنان قدرت آتشی دست یافته است که به تنهایی میتواند زحمت کل آسیا را بکشد.
به این ترتیب میبینیم که پروژهی صهیونیستی «اسرائیل بزرگ» یا بلاهتهای تاریخی دیگری از این دست که اینک سرمایهداری کله پوک آمریکا را نیز با خود همراه کرده است، ایدههایی برون از زمان «anachronic» هستند و کمترین شانسی برای موفقیت ندارند. تمام کاری که صهیونیسم و سرمایهداری ورشکستهی جنگطلب میتوانند بکنند دو چیز بیشتر نیست: کشتار و تخریب. اما این دو نیز که از حدی بگذرند به طور قطع با خود جنگ تمامعیار را به دنبال داشته و سبب نابودی کل جهان و بشریت خواهند شد.
در نتیجه هر چند کمترین جای نگرانی در مورد پیروزی احتمالی اهریمنی به اسم صهیونیسم آدمخوار اسرائیل و سرمایهداری دشمن بشریت نیست، آن چه جای نگرانی دارد همانا آیندهی سیاه و تباه بشریت و سیارهی زمین و موجودات زندهی ساکن آن است. اگر ماشین آدمکشی صهیونیسم و سرمایهداری توسط مردمان به آگاهی رسیده و اراده گرای جهان متوقف نشود بدون کمترین تردیدی نسل انسان و طبیعت و گیاهان و حیوانات در کرهی زمین به انقراض دچار خواهد شد. پس، باید به فکر نجات حیات باشیم چرا که دشمنان زندگی بر اساس حماقت و خباثت خود برای بریدن سر انسانیت به میدان آمدهاند.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد