در حالی که ده روزی از آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا میگذرد نخستین نشانههای یک آشفتگی سراسری آغاز شده است. با امضای بیسابقهی بیش از ۳۰۰ «حکم حکومتی» بسیاری از سامانههای داخلی و بینالمللی از همین حالا دچار تنشهای جدی شده است. در آمریکا اقتصاد خرد زیر شوک قرار گرفته و به نظر میرسد که ترس و وحشت مهاجرین غیرقانونی میرود که بسیاری از فعالیتهای این ۱۱ میلیون خارجی حاضر در آمریکا را مختل سازد.
در همین مرحلهی نخست از تنشزایی، در یک اقدام ناباورانه، یک شرکت چینی کوچک با ارائهی یک نرمافزار هوش مصنوعی (Deepseek) کل بازارهای مالی آمریکا و اروپا را دچار تنش جدی و ضرر هنگفت صدها میلیارد دلاری کرد. تنها در یک مورد ضرر شرکت معروف انویدیا (Nvidia) به ۵۹۰ میلیارد دلار رسید و رکورد تمام ضررهای ناگهانی را در تاریخ بازار وال استریت شکست.
این امر نشان داد که اقتصاد غرب تا چه حد شکننده است و چگونه میتوان منتظر غافلگیریهایی به مراتب تندتر و شدیدتر از این بود.
در چنین شرایطی که مرکز و قلب سرمایهداری جهانی -آمریکا- چنین ضعفهای آشکاری را از خود بروز میدهد، هر ناظری میتواند به این فکر باشد که چگونه ممکن است این کشور بتواند ادعاهای بزرگی را که ترامپ و تیم او برای آیندهی آمریکا و جهان مطرح کردهاند عملی ساخته و این کشور را به «عصر طلایی» ببرد.
چالشهایی بسیار سخت در انتظار آمریکاست و بعید است قدرتی که در خاک خود چنین ضعیف شده که در مقابل یک شرکت چینی در ازای هر دلار از سرمایه گذاری کمتر از ۶ میلیون دلاری آن، حدود ۱۰۰ هزار دلار، یعنی نزدیک به ۶۰۰ میلیارد دلار از دست میدهد، بتواند از پس تمام چالشهای بزرگ و جدیی که انتظار آن را میکشند برآید. برخی از این موارد عبارتند از:
۱. تنشهای داخلی بزرگ در میان مهاجرین، خارجیها و آغاز درگیریهای قومی و نژادی در داخل آمریکا
۲. به هم ریختگی اوضاع در بسیاری از حوزههای اقتصادی آمریکا که در آن مهاجرین به کار مشغول هستند. این مهاجرین موتور مهم تولید و مصرف در بسیاری از ایالتهای مهاجر پذیر این کشور میباشند.
۳. آشفتگی در اوضاع سیاسی و مدیریتی دولت در آمریکا به دلیل اقدامات فراقانونی که ترامپ و تیم او مد نظر دارند.
در یک کلام، در درون آمریکا نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد تهدید جدی آشفتگی، عقبگرد و بینظمی است.
اما وضع در سطح بینالمللی نیز وخیم است. نگاهی به موضوعاتی که آمریکا باید به آن بپردازد:
۱. زیادهخواهیهای صهیونیسم اسرائیل در نوار غزه، کرانهی باختری، لبنان و سوریه و امکان تحریک یک جنگ منطقهای از طریق حمله به تاسیسات اتمی ایران با هدف کشاندن آمریکا به یک رویارویی منطقهای بزرگ. سرنوشت آتشبس نوار غزه بسیار نامطمئن است، جنایت و تخریب روزانه در کرانهی باختری ادامه دارد، نیروهای ارتش اسرائیل هنوز در جنوب لبنان حضور دارند و در نهایت، اشغال خاک سوریه توسط اسرائیل میرود که درازمدت شود.
۲. احتمال بنبست در جنگ روسیه و اوکراین و نیافتن راه حلی که بتواند دو طرف را راضی کرده و به صلح بکشاند. در این صورت، ادامه و تشدید و گسترش جنگ در اروپا ممکن است کشورهای دیگری را به این رویارویی وارد کند. در یک جبهه، روسیه، بلاروس و کرهی شمالی و در آن سوی، کشورهای عضو ناتو.
۳. همزمان، تنش با کشورهای اروپایی عضو ناتو و عدم تمایل آنها به پرداخت ۵ درصد از کل بودجهی سالانهی دولت به این پیمان نظامی. در این صورت، احتمال خروج آمریکا از پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و آغاز فروپاشی ساختار نظامی دفاع مشترک اروپایی. باید در نظر داشت که در این زمینه هم چنین بحران سیاسی و اقتصادی در اروپا مطرح است که دو قدرت بزرگ این کشور یعنی آلمان و فرانسه را در خود فرو برده و میرود که تشدید شود. جمع و جور کردن اوضاع به هم ریختهی اروپای غربی و آوردن آنها زیر چتر متحدی که آمریکا قواعد آن را دیکته کند با رشد جریانهای راست افراطی در این دو کشور و سایر کشورهای اروپایی بسیار دشوار خواهد بود.
۴. در رقابت با چین مثال بالا نشان داد که این کشور برگهای فراوانی در دست دارد که میتواند با رو کردن آنها ضربههای پیاپی به اقتصاد آمریکا وارد ساخته و در یک مقطعی آن را از پای درآورد. اگر دولت ترامپ به پای موضوع جنگ تعرفهها برود بدون تردید با واکنش سخت چین مواجه شده و اقتصاد شکنندهی آمریکا میتواند ضربههایی غیر قابل جبران دریافت کند. اگر واشنگتن بخواهد همچنان تهاجمی عمل کند ممکن است تنشهای سیاسی به رویارویی اقتصادی اضافه شده و در نهایت به جنگ و برخورد نظامی کشیده شود.
۵. کرهی شمالی نیز با سیاست قدرتمند اتمی خود در انتظار ترامپ است تا ببیند آیا میتواند امتیازی خوب بگیرد یا خیر. در غیر این صورت ممکن است وارد فاز تهاجمی سیاست منطقهای خود شود. به ویژه اگر تنش آمریکا و چین به مراحل حساس برسد.
اگر به موارد دیگر مهم جهانی مانند رفتار آمریکا با سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن و نیز سایر نهادهای بینالمللی نپردازیم میتوانیم مستقیم به سراغ مورد مهم ایران برویم.
ایران در انتظار
در ایران بنبست حاکمیت شکلی مطلق به خود گرفته و در حال دست و پا زدن در باتلاق بیپولی، بیآبی، بیآیندگی و ناامنی به سر میبرد. فشار اقتصادی بر روی تودهها در حال افزایش است و این احتمال که به صورت یک ناآرامی اجتماعی بروز کند بالاست. رژیم فرصت کوتاهی دارد که یا طناب سخت تحریمهای آمریکا و غرب را از گردن اقتصاد ایران باز کند و یا در مقابل، منتظر وخامت شرایط و به دنبال آن، بروز شورشهای گرسنگان به فقر کشیدهشدگان باشد.
این اجبار سوار شده بر دوش رژیم سبب شده که روزی نباشد یکی از مقامات بالای نظام -از ولی فقیه مفلوک آن گرفته تا رئیس جمهور و رئیس مجلس و وزرای وی- از «ضرورت گفتگو» با آمریکا صحبت نکنند. پزشکیان میگوید:«بالاخره باید با همدیگر گفتوگو کنیم، چون چارهای جز گفتوگو نیست، با دعوا که نمیشود مشکلی را حل کرد.»
این ورود از موضع ضعیف، ورشکسته و ناتوان رژیم به مذاکرات احتمالی آینده حکایت از ناچاری و وسعت عقبنشینی دارد که حکومت آخوندی باید خود را برای آن آماده سازد. تصور کنیم بدنی خشک و منجمد را که قرار است انعطافی عظیم از خود نشان دهد؛ بدون شک آسیب خواهد دید و با این آسیب آمادهی حذف میشود.
در این مورد اما باید روشن و شفاف باشیم: استحالهی رژیم اجباری است اما حذف آن جبری نیست. بخش اول شامل تمامی تغییراتی است که رژیم ناخواسته باید به آنها تن در دهد، بخش دوم اما نیازمند ارادهی هدفمند و برنامهریزی شده برای تحقق است. به عبارت دیگر، تا زمانی که نیروی سیاسی و اجتماعی لازم برای تغییر رژیم در قالب پروژهای مشخص در صحنه عمل نکند، تغییرات و اصلاحات و استحالهی اجباری رژیم پس از مذاکره با آمریکا و قبول شرایط آن، به صورت خود به خودی منجر به فروپاشی آن نخواهد شد، هر چند که خطر آن را به شدت افزایش خواهد داد.
از همین حالا نیروهای سیاسی و اجتماعی تغییرطلب باید از خود بپرسند که چه برنامهای برای دورانی که مذاکرات به نتیجه رسیده و رژیم تصمیم به تغییر میکند دارند. تغییراتی شامل عقبنشینی در برنامهی هستهای، پذیرش FATF و نیز قانون مبارزه با پولشویی پالرمو، حذف پشتیبانی از نیروهای نیابتی در منطقه، تغییر موضع نسبت به کشورهای همسایه و آمادگی برای پذیرش اسرائیل، حذف سپاه از صحنهی اقتصاد و قدرت در ایران، باز کردن راه و برداشتن موانع قانونی برای سرمایهگذاریهای وسیع خارجی و دهها مورد دیگر مانند این.
بدیهی است رژیمی که ۴۵ سال اصرار بر عدم تغییر داشته با اجبار تغییر به یک لرزش ساختاری دچار شده و آمادگی مییابد که به سوی نوعی از واگذاری قدرت پیش رود. این واگذاری به دو طریق میتواند میسر شود: یکی روش سریع و غافلگیرانه و خشن است که از طریق یک تهاجم سازمانیافته به ارکان قدرت و دستگیری و حذف سران نظام خواهد بود و دیگری روش تدریجی و مسالمتآمیز با انتقال تدریجی و ناگزیر مسئولیتها از افراد فاقد صلاحیت متعلق به مافیاهای کنونی به نیروهای متبحر و کارآمد سیاسی. این همان تخصصگرایی و شایستهسالاری است که یگانه فرمول نجات ایران ویران است.
در ایران هر دو الگو می تواند در نظر گرفته شود و به فراخور قدرت و توان نیروهای سیاسی و اجتماعی مورد تجربه قرار گیرد. به هر روی، نیرویی که میخواهد برای کسب قدرت از هر یک از این دو طریق اقدام کند باید برنامههایی روشن و دقیق و عملی برای مدیریت کشور داشته باشد. کشوری ویران شده و از هم پاشیده با بنیانهایی ضعیف که نیازمند هوش و انضباط و خلاقیت بسیار بالایی است تا بتواند نجات یابد. هر چه زودتر، بهتر.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد