فیلمساز مستقل، فیلمساز دولتی، سینمای سیاست زده
ناظران میگویند صفحهای برای بحث و گفتگو، اظهار نظر کارشناسان و افرادی است که دیدگاه های تازه و متفاتی درباره اتفاقات و رویدادهای جاری دارند. دیدگاه مندرج در مقالات متعلق به نویسندگان است و ضرورتا مورد تایید بیبیسی نیست.
فیلمسازان ایرانی حاضر در جشنواره های بین المللی فیلم امسال، در حوزه های اجتماعی، اقتصاد، دین و سیاست جنبه های مختلفی از نگاه و بینش خودشان در قالب فیلم را با مخاطبان جهانی در میان بگذارند.
بیشتر فیلمسازان ایرانی و غیر ایرانی حاضر در جشنواره های ونیز، مونترال، تورنتو و تلوراید امسال، جریانات سیاسی معاصر ایران را سوژه داستان فیلمهای خود کردند. اتفاقی که در سینمای ایران کم سابقه است.
مخملباف در رئیس جمهور با برداشتی آزاد از اتفاقات پس از انتخابات ۸۸ و تحولات کشورهای عربی موسوم به بهار عربی، دیکتاتوری فرضی را در مکانی ناشناخته دربدر کرد تا اعتراض خود از خشونت را اینگونه نشان دهد.
جان استوارت نیز بر اساس کتاب مازیار بهاری با نام "بعدا سراغ من آمدند"، گلاب را در جشنواره تلوراید بر روی پرده برد. گلاب نیز بازگوی رخداد های سال ۸۸ ایران، در قالب خاطرات خبر نگار نیوزویک بود. سپیده پارسی نیز با "رز قرمز"، داستان فرار دختر جوانی را روایت می کند که در تظاهرات ۸۸، به خانه مرد میانسالی پناه می برد.
اما خبرسازترین، فیلم رخشان بنی اعتماد بود که در بخش مسابقه فستیوال فیلم ونیز حضور داشت. بنی اعتماد وقتی به همراه پیمان معادی و حبیب رضایی با لبانی خندان گام بر روی فرش قرمز مراسم افتتاحیه فستیوال ونیز نهاد، شاید به این فکر نکرده بود که با عکس العمل منفی سیستم ناظر بر فضای سینمای ایران مواجه خواهد شد.
قصه ها در سال نود ساخته شد، اما هیچ گاه در ایران اکران عمومی نداشته است. علی جنتی، وزیر ارشاد آشکارا به فاصله فکری وزراتخانه تحت امر خود با اندیشه و تصمیم فیلمساز اشاره کرد و گفت، این فیلم نماینده سینمای ایران نیست. او قصه های بنی اعتماد را به سیاه نمایی دانست و گفت فیلمساز از ارائه تصویر نادرست از جامعه ایران ابایی نداشته است. رسانه های حکومتی نیز به بنی اعتماد حمله کردند و او را فیلمساز از راه به در شده خطاب کردند.
اما بنی اعتماد گفت که قصه ها، روایت حقیقی جامعه ایران است.
شاید بشود به سخن ییلماز گونای، کارگردانی که خود قربانی جریانات فکری حاکم بر ترکیه در دهه ۸۰ میلادی شده، بسنده کرد که گفت، اندیشه و محصول اندیشه مستقل را نمی شود حذف کرد. سیستم بهتر است با آن کنار بیاید.
با اتفاقات جدید و با نگاهی به سرنوشت فیلمسازانی چون، امیر نادری، محسن مخملباف، جعفر پناهی، محمد رسول اف، بهمن قبادی و هنرمندان گمنام و ناآشنای دیگر، این سوال مطرح می شود که چرا سیستم فکری حکومتی در ایران، عقاید مستقل در هنر بالاخص سینما را برنمی تابد؟ در فضای سینمای ایران، نقطه عطف درک فکری و تلاش برای تولید یک اثر هنری بین سیستم حکومتی و فیلمساز مستقل، یا به بیان دیگر، سطح انتظارات طرفین کجاست؟
در جوامعی با سیستم های بسته، سینما وسیله ایست در دست صاحبان قدرت برای بهره گیری در جهت هدایت خط فکری تودهها. صاحبان قدرت تلاش می کنند جوامع را مهار کنند، و چه ابزاری بهتر از سینما. سینما علاوه بر ارتباط عمیقش با لایه های مختلف جامعه، از تاثیرگذاری زیادی برخوردار دارد.
در نبود فضای آزاد سیاسی پس از انقلاب، برای فعالیت تشکل ها و جریانات حزبی و ارائه آثار هنری، و از سوی دیگر تاکید حکومت به استفاده ایدئولوژِیک از هنر، قطار سینمای ایران به سمت تک بعدی بودن سوق داده شد.
سینمای سیاسی در مفهوم کلی، غیر قابل انکار است، همانطور که بخشی از بهترین آثار سینمای فرانسه و ایتالیا آثار سیاسی است، اما آنچه در ایران نگران کننده است سینمای سیاسی دولتی است. به بیانی دیگر از سینمای فیلمفارسی قبل از انقلاب به سینمای دینی، عرفانی و سیاسی با بینش حکومتی می رسیم که در صدد ترویج اندیشه های خاص است و توان پذیرش هیچ اندیشه مخالف را ندارد.
در این میان راز ماندگاری سینمای متفاوت ایران احساس مسئولیت فیلمسازانی بود که مخالف جهت تحمیل شده حکومتی حرکت کردند.
اما اینجا نیز مشکل دیگری رخ داد و آن عدم آگاهی فیلمساز مستقلی بود که تاکنون به دنبال نقد و حل مشکلات اجتماعی بود و حالا به سینمای سیاسی روی آورده، که حاصلش همانا سینمای سیاست زده ای می شود که در ساختار و فرم دارای ایرادهای اساسی است.
تفاوت سینمای سیاسی دولتی با این سینما اما در نوع بیان است.سینمای سیاسی دولتی آنقدر صریح است که ترس و ابایی از بازگویی هیچ موضوعی ندارد و در برخی موارد چارچوب فکری رسمی را نیز مورد نقد و تمسخر قرار می دهند.
توده های مردم با دیدن این فیلم ها آرام می گیرند، چون برایشان جالب است که انتقادهای خود از سیستم را که در جایی جرات ابراز و بیانش را ندارند، بر روی پرده های سینما بینند.
اما فیلمساز مستقل از ترس عدم دریافت مجوز ساخت، نمایش و هزار ممیزی دیگر، آنقدر در لفافه و کنایه حرفش را می زند که در نهایت فیلم آنقدر پیچیده می شود که فهمش، بسیار سخت و استقبال از آن در جامعه،کمرنگ می شود.
سینمای سیاستزده ایران، دوره های سیاسی متعددی را نیز از سر گذرانده است. در دوران اصلاحات، حرفهای در گلو مانده، فضای روزنامهنگاری آن زمان و جنجال های جریانات سیاسی موجب شد فیلمهایی روی پرده بیایند که کارکردشان در همان زمان متوقف و بازبینیشان پس از آن دوران بی معنا شد. در واقع سینما روزنامه نبود، که بعدا آرشیو شود. فضای پس از انتخابات خرداد ۸۸ نیز موجب شد فیلمسازان نگاه دوباره ای به سینمای سیاستزده بیاندازند.
در اینجا می توان گفت که فیلمنامه خوب،تکنیک های جدید، سرمایه مالی و خلاقیت در اجرا، گام نخست نجات سینمای مستقل در ایران نیست. سینمای ایران،تشنه یک جرعه آزادی است.
نبود فضای آرام و بی دغدغه، مشکل سینمای مستقلی است که دغدغه اش پرداختن به مسایل اجتماعی و سیاسی است.
شاید بشود به سخن ییلماز گونای، کارگردانی که خود قربانی جریانات فکری حاکم بر ترکیه در دهه ۸۰ میلادی شده، بسنده کرد که گفت، اندیشه و محصول اندیشه مستقل را نمی شود حذف کرد. سیستم بهتر است با آن کنار بیاید.